خبرهای داغ:
گزارش خواندنی بسیج/ اینجا نجف، روی موج خدمت رسانی در موکب سیدالشهدای اوقاف قزوین
خادمینی به میهمانان سیدالشهدا خدمت می کنند که این خدمت رسانی را مدال افتخاری در زندگی خود می دانند. از نگاه آنها، حسین(ع)، قهرمان زندگیشان است و درس خدمت به زوار را در مکتب عاشورا با شیره جان مادران و نان حلال پدران خود آموخته اند.
کد خبر: ۹۵۳۷۹۵۷
|
۱۷ شهريور ۱۴۰۲ - ۰۹:۰۳

قزوین_ صدای نوحه مداح، دم گرفته و دلم قدم به قدم با ناله های او، طریق الحسین را برای بار هزارم و ده هزارم تداعی می کند... موکب به موکب، عمود به عمود...

کمی عقب تر، شهر نجف اشرف؛ چشمم به گنبد امن و با ابهت حرم مردی افتاد که به گواه تاریخ، مردترین مردان است. یک خیابان شلوغ با مغازه هایی در اطراف که زیر پای زائران را آب پاشیده بودند تا غبار بلند نشود اما در همان غبار هم تو مقتدرترین بودی... تصویر واقعی یک جهان مردانگی پشت هیچ غباری پنهان نمی ماند... تو، مردترین، مظلومترین، غریب ترین پدر دنیایی و تصویر مهربان ترین پدر عالم پشت هیچ غباری پنهان نمی ماند...

در اندیشه رسیدن...

پای پیاده، در میان انبوه جمعیتی که رها از این جهان، در اندیشه رسیدن به اصل خویش قدم بر می داشتند... شمعی که پروانه ها بر مدار آن می چرخیدند و زمزمه علی، علی، آسمان نجف را به تسخیر درآورده بود. گنبدی طلایی و ایوانی با صلابت و من مدام با خودم این بیت را زمزمه می کردم؛
ایوان نجف عجب صفایی دارد
حیدر بنگر چه بارگاهی دارد...

از مرز مهران تا نجف، هر جا که موکب هست/پشت و پناهش ربنای حضرت زهراست

راهی پیش رو، کوله باری سبک و‌ همسفری همراه. پیاده، همراه می شویم با هزاران و میلیون ها زائری که با رنگ ها و گویش ها و زبان های مختلف از سراسر دنیا به میهمانی بزرگ اربعین دعوت شده اند و من چقدر گمم، چقدر ناتوانم، چقدر قطره ام میان این موج مواج و پرخروش..

من همیشه اربعین را و جوش و خروش اربعین را شنیده بودم و حالا خودم، ذره ای از جریان بزرگ اربعین بودم. اربعین برای من با تمام جریانات بزرگ فرهنگی عالم فرق دارد. کجای عالم سراغ داری که عده ای بیایند یکسال تمام از آنچه که خدا روزیشان کرده، بخشی را کنار بگذارند تا با آن جمعیتی عظیم را میزبانی کنند؟

مسیر را طی کرده ایم و اینک در مقابل موکبی قرار داریم که خادمینش با عشقی دوچندان، به زوارالحسین خدمت می رسانند. از همان بدو ورودمان به موکب شروع به کار نوشتن می کنم. اینجا نجف، موکب سیدالشهدای اوقاف قزوین...

مگر خدمت در این دستگاه بزرگ سیدالشهدا(س)، چه اثر و لذت و امتیازی دارد که اینگونه زن و مرد ایرانی و عراقی برای رفع نیاز زائرین تلاش می کنند و هر یک به تنهایی با نوع خدمتی که ارایه می دهند اثری ماندگار را خلق می کنند.

چهره آشنای مردی که دشداشه مشکی به تن دارد و مدام با حساسیت زیاد به همه قسمت ها سر می زند تا مبادا کم و کسری برای میزبانی از زوارالحسین وجود داشته باشد، نظرم را جلب می کند. نزدیک می شوم و اجازه صحبت می گیرم...

من سید مصطفی... افتخارم خادم الحسین بودن است. اینجا محلی برای اسکان و پذیرایی از زائرانی است که روزها دور از خانه و کاشانه به عشق رسیدن به رکاب سیدالشهدا(ع)، در گرمای سوزان بیابانها و شهرها قدم بر می دارند و روزانه بیش از ده هزار پرس طعام در سه وعده صبح و ظهر و شب بین زایرین توزیع می شود و امکان اسکان هزار نفر زن و مرد زائر با تمام امکانات در این موکب فراهم است.

عشق به سیدالشهدا، لباس و جایگاه و موقعیت اجتماعی نمی شناسد

آقا سیدمصطفی از تفاوت خدمت بین این نقطه عالم با سایر نقاط جهان چنین می گوید: حسین(ع)، قهرمانی بزرگ برای تمامی آزادی خواهان جهان است و آن کسی که قدم در مسیر بزرگ و جریان ساز اربعین می گذارد، بی شک دعوتنامه خود را از سیدالشهدا دریافت کرده است. چه خدمتی بالاتر از اینکه تو خادم کسانی باشی که میهمان سیدالشهدا هستند. عشق به سیدالشهدا، لباس و جایگاه و موقعیت اجتماعی نمی شناسد.

پیام عاشورا با مظلومیت همه قهرمانان دشت کربلا معنا شد و در طول زمان جریان یافت

او در پاسخ به این سوال که از میان قهرمان و شخصیت های مظلوم کربلا، چه کسی قهرمان زندگی اوست، در حالی که گریه امانش نمی دهد، می گوید: برای من جریان کربلا، جریان انسان ساز است و هر یک از شخصیت های مظلوم کربلا در نگاه من، یک مکتب هستند. از شش ماهه کربلا که با تیر کین گلویش دریده شد، تا عبدالله، تا قاسم، تا علی اکبر، تا ثارالله و تا حضرت زینب و رقیه سه ساله، برای من مقطعی از انسانیت است که هر کدام آزادگی و حریٌت را از زاویه و وجهی متفاوت به منصه ظهور رساندند و پیام عاشورا در لحظه لحظه ارض کربلا با مظلومیت همه قهرمانان دشت کربلا معنا شد و جریان یافت.

صحبتم با او به پایان می رسد. آقا سیدمصطفی را با غمی که از مظلومیت سیدالشهدا بر دلش نشسته و این غم را از چشمانش می بارد تنها می گذارم. نگاهم به مردی می

افتد که سفیدی موهایش خبر از تجربیات طولانی در زندگی می دهد. نزدیک می شوم و سلام می دهم. با مهربانی و به آرامی جواب سلام می دهد و لبخندی که بر لب دارد مرا ترغیب می کند که از فعالیتش در موکب بپرسم. شروع میکنم...

از خدا می خواهم در مسیر حسین(ع) جان دهم

پدر جان، خودت را معرفی میکنی؟ و صدایی آرام و مهربان با لهجه قزوینی و با لحنی که می توان یک شیرینی عمیق را احیا کرد، می گوید: من حسین... خادم سیدالشهدا هستم.

سالهاست که این افتخار من است. در هیئت خادمی می کنم و تمام عشق و آرزویم این است که در مسیر اربعین به زوار خدمت کنم و در حالیکه اشک میهمان چشمان خسته اش شده می گوید؛ خدا را شاکرم که نان حلال پدر و مادرم، مرا سرباز این مسیر کرد و از خدا می خواهم که در همین مسیر جان دهم.

از نحوه فعالیت و خدمتش می گوید؛ من خیاطی می کنم و در ایام اربعین لباس و کیف و چمدان زائرین که آسیب دیده و یا پاره شده را ترمیم می کنم. هر بار که کاری برای زائرین انجام می دهم خدا را شکر می کنم که می توانم در مسیر سیدالشهدا مفید باشم.

اسم حسین(ع) جانم را آتش می زند

و کمی آنطرف تر، صدای قیچی پیرایشگر که در همهمه جمعیت گم است اما می توانی برق آن را در دستان هنرمند آقا وفا ببینی. وفا مردی حدودا پنجاه ساله است. ساکت و آرام. کمتر سخن می گوید و بیشتر غرق کار. نزدیک می شوم و سلام می دهم و از او می خواهم در حالی که موی یکی از زایرین را کوتاه می کند از شیرینی خدمت به میهمانان حسینی بگوید.

وفا با لهجه شیرین کردی به محض شروع به سخن، گریه امانش را می برد و از دردی که بر قلبش نشسته چنین می گوید؛ چند سالی است که جوان از دست داده ام. پسر جوانم به دلیل بیماری جان خود را از دست داده و این غم سنگین مدام من را بیاد سیدالشهدا و غمی که در از دست دادن فرزندانش بر دلش نشست می اندازد. همچنان که می گرید می گوید؛ من خوب بلد نیستم حرف بزنم اما عشق امام حسین در بند بند وجودم جا دارد. اصلا اسم امام حسین که می آید همه وجودم اشک می شود و از چشمانم جاری می شود.

هر سال برای حضور در موکب سیدالشهدا و خدمت به زائرین حسینی لحظه شماری می کنم. راستش را بخواهی وقتی در این فضا حضور دارم، داغی که ل دل دارم تسکین می یابد.

قهرمان زندگی من امام حسین و حضرت رقیه(س) است

در میان جمع خادمین، علی نوجوانی از شهر شاهرود نیز مشغول خدمت رسانی است. او می گوید عشق امام حسین او را به همراه پدر، راهی این مسیر کرده و از بین قهرمانان کربلا، علاقه خاصی به امام حسین و حضرت رقیه دارد طوری که در هر زمان که نیاز به کمک داشته باشد از این دو شخصیت بزرگ کربلا کمک می گیرد.

خادمینی در کسوت نانوا، آشپز، کفاش، فرهنگی، پزشک، در موکبی بنام پر ابهت سیدالشهدا به میهمانان سیدالشهدا خدمت می کنند که این خدمت رسانی را مدال افتخاری در زندگی خود می دانند. از نگاه آنها، حسین قهرمان زندگیشان است و درس خدمت به زوار را در مکتب عاشورایی حسین(ع) آموخته اند. این مکتب زن و مرد و پیر و جوان نمی شناسد. عشق به سیدالشهدا، از جان آدمی نشأت می گیرد. از بدو تولد با شیره جان مادرانمان در بند بند وجودمان ریشه می کند و با نان حلال پدرانمان جان می گیرد و رشد می کند.

انتهای پیام/۱۰۱۰

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار