حسین جلودار مدیرآموزگار مدرسه روستای چشمه‌شور بخش خانگیران شهرستان سرخس به همراه همسرش مهدیه لطفیان نخستین سال خدمت‌شان را مشق عشق به دانش‌آموزان روستای مرزنشین انتخاب می‌کنند. انتخابی که با همه سختی‌ها به آن می‌بالند.
کد خبر: ۹۵۹۶۷۱۸
|
۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۰:۰۳

روایت تدریس زوج معلم در مرز عشق/بی‌هیچ اجباری تدریس در روستا را به امکانات شهر ترجیح دادیم

به گزارش خبرگزاری بسیج استان خراسان رضوی از سرخس؛ به بهانه هفته معلم  فاطمه قاسمی خبرنگار افتخاری بسیج از نیشابور به سراغ زوجی معلم می‌رود که عاشقانه‌هایشان خدمت‌ به دانش‌آموزان روستای چشمه‌شور در ۴۰ کیلومتری مرز ترکمنستان است.

حسین جلودار و همسرش مهدیه لطفیان اهل شهرستان گناباد و فارغ‌التحصیل دوره کارشناسی آموزش ابتدایی دانشگاه فرهنگیان، زوج آموزگار دهه هشتادی‌اند که محل خدمت‌شان شهرهای سرخس و زاوه را رها کرده و گام در جاده سنگلاخ و صعب‌العبور روستا نهادند. روستای مرزی که با وجود فاصله اندک ۲۰ کیلومتری با بزرگترین پالایشگاه‌ گاز شرق کشور، از نعمت گاز محروم است.

آب شرب روستا با تانکر تامین می‌شود. سیم‌ و کابل‌های برق روستا هم با وزش باد قطع و با قطعی برق، ارتباط تلفنی روستا هم  قطع و مختل می‌شود و تنها راه بازگشت نور به تاریکی شب روستا رفتن یکی از اهالی به چند کیلومتری خارج از روستاست تا قطعی برق را اطلاع دهد.

دلم می‌خواست با تشویق، سال تحصیلی متفاوتی را برای بچه‌های مرزنشین رقم بزنم

روایت تدریس زوج معلم در مرز عشق/بی‌هیچ اجباری تدریس در روستا را به امکانات شهر ترجیح دادیم

آقای آموزگار، بُِهت و حیرت نگاهم را با تبمسی پاسخ می‌دهد؛ قبل از آمدنم به چشمه‌شور همه محرومیت‌هایش را می‌دانستم و همین کمبود امکانات‌ بود که آموزگاری در روستا را به شهر ترجیح دادم. دلم می‌خواست با تلاش و تشویق، سال تحصیلی متفاوتی را برای دانش‌آموزان منطقه مرزنشین رقم بزنم. البته همراهی همسرم مرا در اجرای تصمیمم مصمم‌تر کرد.

بی‌هیچ اجباری تدریس در روستا را به امکانات شهر ترجیح دادم
روایت تدریس زوج معلم در مرز عشق/بی‌هیچ اجباری تدریس در روستا را به امکانات شهر ترجیح دادیم

خانم آموزگار برایم می‌گوید: اداره آموزش و پرورش، محل خدمتم را شهرستان زاوه تعیین کرده بود که هم از لحاظ امکانات و هم بُعد مسافت با خانواده‌، قابل مقایسه با روستا نبود. با این‌ همه بی‌هیچ اجباری پذیرفتم که با همسرم در منطقه مرزی تدریس کنیم.

روز اولی که آمده بودیم تعداد دانش‌آموزان زیاد نبود، اما حالا  ۳۷ دانش‌آموز داریم که آموزگاری ۲۰ دانش‌آموز دختر و پسر  پایه اول، دوم و سوم با من و ۱۷ دانش‌آموز دختر و پسر چهارم، پنجم و ششم با همسرم است.

زندگی عاشقانه در دو شیفت صبح و عصر
روایت تدریس زوج معلم در مرز عشق/بی‌هیچ اجباری تدریس در روستا را به امکانات شهر ترجیح دادیم

آموزگار نوعروس به ساختمان کنار مدرسه اشاره می‌کند: ما در این ساختمان زندگی می‌کنیم یکسالی می‌شود که شرکت نفت مدرسه و ساختمان‌ کناری‌اش را بازسازی کردند.مدرسه از لحاظ امکانات شرایط خوبی دارد. اما بچه‌ها از نظر درسی بسیار ضعیف بودند.

من و همسرم خیلی تلاش کردیم تا توانستیم هم از نظر درسی و هم زندگی، بچه‌ها را به سطح قابل قبولی برسانیم. ۶ روز در ۲ شیفت کار می‌کنیم، شیفت صبح ۲ پایه همزمان و عصر هم یک پایه که به طور چرخشی است. اوایل سال تحصیلی دانش‌آموز دختری از مدرسه فراری بود.

همه روزهای مهر ماه را به دنبال مادرش گریه می‌کرد، با تشویق و صبوری بعد از گذشت چند ماه حالا هر صبح زودتر از بقیه سرکلاس درس حاضر می‌شود. دختری که اول سال حتی به درستی صحبت نمی‌کرد، بعد از گذشت چند ماه به حدی پیشرفت کرده که روز پدر، شعری را از حفظ برای پدرش خواند. تنها سختی ما در روستا ضعف پایه آموزشی دانش‌آموزان بود. چند ماه‌ اول سال تحصیلی را به جای آموزش درس جدید به آموزش، تکرار و تمرین پایه‌های درسی سال قبل گذراندیم، خدا را شکر. الان همه دانش‌آموزان به سطح علمی خوبی رسیده‌اند.

سادگی زیباترین ویژگی مردم روستا
روایت تدریس زوج معلم در مرز عشق/بی‌هیچ اجباری تدریس در روستا را به امکانات شهر ترجیح دادیم

خانم آموزگار، کاسه سفالی پر از کشک روی طاقچه را نشانم می‌دهد و می‌گوید: سادگی، زیباترین ویژگی آدم‌های روستاست، بچه‌ها و مردم چشمه‌شور با محبت‌هایشان ما را پایبند اینجا کرده اند. با اینکه هر ۲ ماه یکبار برای دیدن خانواد‌هایمان به گناباد می‌رویم اما کنار دانش‌آموزان خبری از دلتنگی نیست.

بچه‌هایی که پایشان را از روستا بیرون نگذاشتند و بزگترین آرزویشان رفتن به شهر سرخس، یا مشهد و زیارت حرم امام رضا(ع) است. اما همین بچه‌ها با آرزوهای کوچک گاهی مثل همین دیروز، کارهای بزرگی می‌کنند که شگفت‌زده می‌شویم.

دانش‌آموزان نگذاشتند ناراحت بمانم
روایت تدریس زوج معلم در مرز عشق/بی‌هیچ اجباری تدریس در روستا را به امکانات شهر ترجیح دادیم

دیروز چه خبر بود؟آقای آموزگار: چند روز قبل یکی از بستگان نزدیکم به رحمت خدا رفت و من به خاطر نزدیک شدن به زمان امتحانات پایان سال نتوانستم در تشییع و مراسم ترحیم شرکت کنم.

بچه‌ها انگار ناراحتی‌ام را حس کرده بودند، با امکانات اندک کیک پختند، با کاغذ پاره‌ها برف شادی و با رنگ کردن کاغذها شرِشره درست کردند‌ و روز معلم را جشن گرفتند. شیرین‌کاری‌ها بچه‌ها، یک دنیا عشق و خندیدن از عمق وجودشان، خوشحالم کرد. حالا مطمئنم برگردم به عقب باز هم معلم می‌شوم. کاش همه بچه‌ها از امکانات عادلانه برخوردار باشند‌.

 

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار