عشق امشب آهسته می گرید
غریبی بر شهر سایه می افکند، دل، در دلتنگی هایش می گیرد و اندوه بی فاطمه بودن چنگ به جانمان می زند، سکوت از سکوت می نالد و اشک با شب گریه ها مویه می کند.
درد در سینه ضجه می زند و اندوه تنهایی، علی را سخت غمگین می کند، شب سختی برای علی است، شب سخت از دست دادن زهرا.
حس اینکه زهرا از دنیا چشم می بندد و دنیا اتفاقی تلخ را تجربه می کند، شب چه دلگیر می شود، سخت آشفته و حیران و زمین از بودنش خجل و آسمان در نگاهش ملول، وای من چه شب سختی است، شب سخت هجران.
علی یاسین تلاوت می کند، فاطمه بال می زند، یاس ها پرپر می شوند، خانه در سکوت فرو می رود، حادثه ای عظیم در راه است، بغض چون کبوتری زخمی بی تابی می کند، اشک گونه ها را به صبوری می خواند، لب ها می خشکد، قلب تند تند می زند، زمان در لحظه ها آواره می شود و حس غریبی روی شانه هایمان سنگینی می کند و زهرا پر می گشاید و چه بی قرار به پرواز می آید.
زهرا پر می گشاید به سوی معبود و چه غریب و تنها ولی از غربت تنهایی رها می شود، زهرا به خدا می رسد و درد مظلومیتش، سرنوشت شیعه می شود.
سرنوشت کسانی که حس غربت زهرا شب هایشان را به دعای شبانگاه پیوند می زند تا با حس غریبی، بی قرارتر از همیشه چشم انتظار موعود، نگاهشان را به صبح آدینه بسپارند.