ماجرای داعشی های وطنی در اتوبان کرج_قزوین

آنقدر مشغول جنایت و آشوب بودند که یادشان رفته بود برای یادبود چهلم حدیث نجفی فراخوان زده اند، باید سرمزار و در حال سوگواری باشند نه کفِ خیابان و آشوب و کُشتار.
کد خبر: ۹۴۶۵۸۱۱
|
۱۲ آبان ۱۴۰۱ - ۲۳:۵۵

به گزارش خبرنگار بسیج از کرج، ظهر امروز به بهانه رفتن سر مزار پدربزرگم راهی بهشت سکینه شدم.
تا وارد اتوبان کرج_ قزوین شدم در هر دو خط اتوبان کوهی از ترافیک را جلوی چشمانم دیدم.
اغتشاشگران همه مسلح به انواع سلاح گرم و سرد بودند،  تند و تند هم فیلم می گرفتند و سعی داشتند مسیر تردد ماشین ها را مسدود کنند.
یکی از اغتشاشگرها فیلم می گرفت و می گفت:" تمامِ راه ها به سمت بهشت سکینه کرج پر از ماشینِ ، مردم دارن برای چهلم کشته ها و حدیث نجفی پای پیاده می یان!"
من اغتشاشگر پیاده می دیدم اما مردم نه!
ماشین ها کم کم جلو می رفتند و کسی با افرادی که ظاهرا قصد داشتند جو را به هم بریزند کاری نداشت. اما برهم زنندگان نظم و امنیت با شعار "حمایت، حمایت" شروع کردند پرتاب کردن سنگ به سمت ماشین ها تا حرکت نکنند، بایستند و هر دوخط اتوبان قفل بشود. که متاسفانه با این اقدام و پرتاب سنگ به سمت ماشین ها اتوبان را قفل کردند.
عده ای ریختند روی یک نفر و کتکش زدند! من ندیدم که بود! اما دختری که داشت با گوشی فیلم می گرفت، گفت:" امروز ۱۲ آبان، چهلم حدیث نجفی، اتوبان کرج_ قزوین، بزنیدش، بزنیدش این لباس شخصی رو" تا حد مرگ لباس شخصی را می زدند و فیلم می گرفتند تا برای رسانه های معاند بفرستند.
کاش فقط همین لباس شخصی بود، اغتشاشگران آن طرف تر یک نفر را که لباس چریکی سبز رنگ تنش بود را ریختند روی سرش و با چاقو و قمه زدند،
نیروهای انتظامی برای دفاع از این لباس شخصی و مردم عادی و متفرق کردن اغتشاشگران راهی جز استفاده از گاز اشک آور نداشتند، گاز اشک آور زدند و آن دختر که همچنان فیلم ضبط می کرد، گفت:" ماموران نظام تیراندازی می کنن" در صورتیکه تیراندازی نبود و گاز اشک آور بود!
کار از زدن با قمه و چاقو گذشته و به آتش کشیدن کانکس پلیس و ون کشیده بود، زنان هم سهم به‌سزایی در این اقدامات داشتند.


یکی لباس سیاه تنش بود که پشتش نوشته شده بود:" می جنگیم، می میریم، ایران پس می گیریم" ایران را قرار بود از که پس بگیرند؟ نمی دانم! اتفاقا ما باید نظم و امنیت این روزهای ایران را از اینان پس بگیریم.


با همان سلاح های سرد و گرم غیر از لباس شخصی و لباس چریکی سبز رنگ به ماموران نیروی انتظامی هم حمله کردند، جوی خون راه افتاده بود،  همه چیز تلخ و دردناک بود همه چیز.
ناگهان یکی از اغتشاش گران فریاد زد:" هلی کوپترها دارن تیراندازی می کنن"
نگاهی به هلی کوپتر ها کردم، هلی کوپتر هلال احمر بود و آن یکی هلی کوپترهای رنگی۲ نفره هلی کوپترهای آزمایشی شرکت هلی کوپترسازی ایران در محدوده کمال شهر بود که دائما برای آزمایش در همین منطقه به پرواز در می آیند و برای مردم این منطقه این امر کاملا عادی است. احتمالا بااین جو سازی می خواستند باز هم روایتی دروغ سَرِ هَم کنند تا رسانه های ضد انقلاب سوء استفاده کنند.
هم ناراحت بودم هم خوشحال. ناراحت از این همه جنایت و دروغی که علم کرده اند تا بگویند وضعِ ایران همینی است که می بینید . خوشحال از اینکه با شعارِ" حمایت، حمایت" اغتشاشگران مردمِ عادی کاملا عادی پشت فرمان نشسته بودند و از این جماعت قصد حمایت نداشتند، این جماعت تا دیدند کسی حمایتشان نمی کند، نمی ایستد تا اتوبان قفل شود شروع کردند پرتاب سنگ.
من که به خاطر این اقدامات وحشیانه به بهشت سکینه و مزار پدربزرگم نرسیدم اینان هم آنقدر مشغول جنایت و آشوب بودند که یادشان رفته بود برای یادبود چهلم حدیث نجفی فراخوان زده اند، باید سرمزار و در حال سوگواری باشند نه کفِ خیابان و آشوب و کُشتار.

گزارش از: الناز رحمت نژاد
انتهای پیام/ ر

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار