داماد سه روزه در نهر جاسم به آرزویش رسید
به گزارش خبرگزاری بسیج از استان چهار محال و بختیاری؛ به مناسبت سالروز عملیات کربلای 5 با یکی از بسیجیان و رزمندگان دفاع مقدس که در این عملیات حضور داشته گفتگویی انجام شد که تقدیم حضور شما مخاطبان عزیز می شود.
محمد روز دار در گفتگو با خبرنگار ما گفت: در جریان عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه در سخت ترین محور این عملیات در مقابل مقر فرماندهی لشکر ۱۱ عراق قرار داشتیم.
وی افزود: یگان هایی که در برابر ما حضور داشتند نیروهای مجرب سپاه سوم عراق بودند، که سرسختانه و جسورانه مقاومت میکردند. در محدوده نهر جاسم تیپ قمر بنی هاشم علیه السلام مأموریت داشت تا ضمن تصرف نونی شکل ها و هلالی های حد فاصل نهر دوعیجی تا نهر جاسم، جاده مهم و استراتژیک بصره، شلمچه را به کنترل خود درآورد و مقر لشکر ۱۱ عراق را تصرف نماید. این ماموریت با همکاری لشکر ۸ نجف اشرف به فرماندهی شهید احمد کاظمی بود.
روزدار افزود: پشت مقر فرماندهی لشکر ۱۱ درگیری بسیار شدیدی در جریان بود، اما مشکلات ما بیش از حد تصور بود. یعنی در مقابل امکانات عراقیها، نیرو و تجهیزات ما یک به صد بود. جز خدا و توکل و ایثار چیزی نداشتیم؛ اما دشمن هر آنچه که نیاز این نبرد بود در اختیار داشت. نیروی انبوه و آموزش دیده و مجهز به انواع سلاح، ادوات و تجهیزات، آتش پرحجم توپخانه ای، پشتیبانی هوایی توسط هلیکوپترها و هواپیماها.
این رزمنده دفاع مقدس ادامه داد: چنان عراقیها میجنگیدند و مقاومت میکردند و آتش بر سر ما می ریختند که نتوانستیم وارد مقر لشکر ۱۱ شویم. پشت یک خاکریز کوتاه و معمولی مستقر بودیم و حجم سنگین آتش عراقی ها اجازه و فرصت به دستگاههای مهندسی نمی داد که خاکریز بزرگتری احداث نمایند. در طول روز به کرات عراقیها روی این محور عملیاتی از زمین و هوا پاتک میکردند و تا چشم کار می کرد تانک های مجهز و انبوه عراقی از جمله تانک های پیشرفته و مدرن تی ۷۲ به صورت ستونی و دشتبانی با پشتیبانی نیروهای پیاده کماندویی و ویژه، جهنمی از آتش بر روی ما می ریختند.
وی گفت: آن زمان سلاحی که مقابل هجوم تانکهای دشمن کارساز و مؤثر باشد نداشتیم. تعدادی انگشتشمار آرپی جی ۷ و یک دستگاه تانک که با توجه به کوتاه بودن خاکریز کاری از تانک ساخته نبود.
این رزمنده عملیات کربلای 5 افزود: تنها سلاح ما ایمان و اراده آهنین رزمندهها بود، که به دشمن فرصت و اجازه میدادیم تا نزدیک خاکریز و ۱۰۰ متری که می رسیدند، یک دفعه تمام آرپی جی زن ها با ندای دشمن شکن الله اکبر شلیک می کردند و کافی بود یکی یا دوتا از تانکهای جلودار را بزنیم، تا بقیه آن ها فرار کنند.
روزدار گفت: در فاصله بین دو پاتک با جوانی که صندوق های مهمات را می آورد پشت خاکریز آشنا شدم و در همین فرصت کم پرسیدم تو از گردان ما نیستی عضو کدام گردانی؟ با خنده جواب داد: اینجا لشکر ها و گردان ها همه متعلق به خدا هستند و آن طرف آن خیل عظیم سپاه هم دشمنان خدایند. گفت اهل اصفهانم و تازه داماد هستم شب اول دامادی ام بود که دوستان اطلاع دادند عملیات کربلای ۵ شروع شد، از منزل فرار کردم و شب سوم خودم را به عملیات رساندم و الان سه روز است این حلقه دامادی و عروسی خانومم به دستم است. دست هایش با حنا رنگ شده بود و گفت ادامه دامادی ان شاء الله در کنار حوریان بهشتی.
روزدار ادامه داد: این رزمنده گفت: آرزو دارم "حنظله غسیل الملائکه" نهر جاسم باشم. این را گفت که پاتک عراقی ها شروع شد. باران آتش زمین و آسمان را به هم پیوند زد. داشتم شلیک می کردم، که چند گلوله تانک جلوی خاکریز منفجر شد و ترکشهایی به من اصابت کرد و یک دفعه متوجه شدم همان جوان تازه داماد نیست. بعد از چند ثانیه دیدم دستش که حلقه دامادی بر انگشتانش بود کنارم به زمین افتاد. او مورد هدف گلوله تانک قرار گرفت. از جسم رعنا و برومندش تنها همان دستی را دیدم که عروس خانم با امید و آرزو حلقه بر آن کرده بود.