خبرهای داغ:
یادداشت/دلنوشته های دخترانه

پدر پاسدارم، من به وجودت در لباس مقدس سپاه افتخار می کنم

پاسداری، ستون انقلاب است؛ مبادا روزی خستگی ها مانع ادامه‌ راه شود.! باید به آن جایی رسید که حاج قاسم گفت«من نمک در چشمانم می ریزم تا مبادا بخوابم»!من به وجودت در لباس مقدس سپاه افتخار می کنم.
کد خبر: ۹۴۱۹۴۲۲
|
۱۵ اسفند ۱۴۰۰ - ۲۱:۱۰

بسم رب الحسین...

سلام من به مردان سبز پوش و لاله های سرخ مدافعان گلدسته های طلایی دمشق... سلام من به قهرمان زندگیم، پدر پاسدارم، به مرد سبز پوش من...
پدرم؛ قلم مرا یاری نمی‌کند؛ آخر چگونه بگویم؟! از شما گفتن سخت و از مکتب و لباس شما گفتن سخت تر است. اما با یاری شهدا برایتان می نویسم تا شاید روزی یادگاری بماند...

بابا؛ لباسِ تنت سرنوشتی زیبا دارد؛ خوشا به حالت زینب(س) آن را از کربلا برایت هدیه آورده. به گمانم قبل از شما حسین بن علی(ع) آن را به تن کرده ...
پدرم بر روی لباست دست می کشم، گمان می‌کنم که این تاروپودها کمی فرق دارد... هم بوی خون همرزمان شهیدت و هم بوی خاک می‌دهد... این تارو پودها چه رازها که در دل ندارند ...

این تار و پودها، هم در کربلا ندایِ هَل مِن ناصِر یَنصُرُنی را شنیده اند... هم در دمشق پشت بی سیم ندای یا زهرای حاج قاسم را... هم دعای ندبه غواصان دست بسته را شنیده اند.. هم فریاد یا زینب شهید سیاهکالی را...

کافی است با این هدیه بهشتی سخن ها بگویی، آن وقت است که می‌گوید که چه چیزها شنیده و دیده است. پدرم! بزرگی شغل شما به ستاره های سردوشی شما نیست! بلکه یک پاسدار زمانی بزرگ می‌شود که لباسش بشود بال هایش. آری آن را تا خودِ ستاره‌های آسمان ببرد. چه زیبا بشود آن روزی که لباسِ من، کفنِ من بشود. حال چه فرقی می‌کند من یک ستوان باشم یا یک سرگرد! من یک سرهنگ باشم یا یک سردار! حضرت مادر اگر مرا بخرد، همه چیز تمام است. آری گمنامی، شغل سربازان امامِ زمان (عج) است.

پدرم هر چقدر که در این شغل بدوید کم است !... هر چقدر که خسته شوید کم است!... هر چقدر که کار کنید کم است!...
پاسداری، ستون انقلاب است؛ مبادا روزی خستگی ها مانع ادامه‌ راه شود.! باید به آن جایی رسید که حاج قاسم گفت«من نمک در چشمانم می ریزم تا مبادا بخوابم»!

پدر عزیزم! هر کس در هر شغلی باشد مسئولیتی دارد و بی شک مسئولیت شما سنگین تر است. آری پدرم بارِسنگینی بر دوشتان است. نگاه دختران شهید، نگاه مادران شهید، نگاه ولی فقیه به شما است. آه جانم فدای مولایم سید علی، که چه زیباست دخترِ سربازِ او بودن ...

پدرجانم! مبادا دنیا دست و پای شما را ببندد، مبادا روحِ شما را سنگین کند که سبک بالی رمز موفقیت است. مبادا هدف های دنیوی جایِ هدف های الهی را بگیرد.
بابا جان به من یاد دادید کار باید برای خدا باشد. مبادا آن روزی که کسی در این لباس سبز رنگ باشد و کارش برای خدا نباشد.

پدرم گذشت سخت است؛ ایثار سخت است؛ آری پدر از زندگی گذشتن سخت است؛ چه فاطمه هایی که در این روز دلتنگ پدر هستند و چه زینب هایی که گوشه چشمانشان شبنم اشک نشسته است؛ چه سنگ های سردی که امروز جای بابا را برایشان گرفته است. اما دخترانِ ما گذشتند از این دنیا چون قبل از آنها پدرانشان حاج قاسم ها و همت ها و باکری ها و صدرزاده ها از این دنیا گذشتند.

پدرم! می رسد روزی که فرشتگان چمدان های ما را برای سفر ببندند اما چه زیباست آن سفری که بنام شهادت باشد.
شما را به صاحب این لباس حضرت «ولی عصر» می سپارم و تا زمانی که خونی در رگ هایم جاریست از این لباس و از صاحب این لباس دفاع خواهم کرد و تا زمانی که جانی در بدن است از همه عزیزانم می‌گذرم تا مبادا پایه های این انقلاب بلرزد.

پدر عزیزم! به برکت این روزِ عزیز ان شاالله خداوند به شما عمر با عزت دهد و صاحب این لباس در روز محشر شفیع شما باشد، ای تمام هستی ام؛ در این راه پرپیچ و خم دعایی جز عاقبت بخیری برایتان ندارم و شما را به خدا می سپارم .

روزتان مبارک
دخترت زهرا همتی

انتهای پیام/۱۰۱۰

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار