خبرهای داغ:
روضه‌های منظوم شاعران قم در شهادت امام رضا(ع)

کجا بود معصومه تا از برایت ... در آن حجره با قلب محزون بگرید

امروز سالروز شهادت امام هشتم شیعیان است؛ روزی که در شعر آیینی قم جلوه گر است.
کد خبر: ۸۷۸۵۲۷۸
|
۱۰ آذر ۱۳۹۵ - ۱۴:۴۵
کجا بود معصومه تا از برایت ... در آن حجره با قلب محزون بگرید
به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، آخرین روز ماه صفر، سالروز شهادت امام رئوف(ع) و روز حُزن دوستداران و شیعیان است؛ روزی که تمام جهان اسلام و ایران اسلامی، به ویژه مشهد و قم در سوگ هستند و شاعران آیینی هم در مصیبت این روز شعرها می‌سرایند.

برخی از این شعرها البته از زبان حضرت فاطمه معصومه(س) است که این شعر از آن جمله است:

یک دلم رو به سوی قبله هشتم دارد

یک دلم میل حریم حرم قم دارد

خواستم روضه بخوانم ز برادر، دل گفت

خواهرش وقت عزا حقّ تقدم دارد

چقَدَر، جان برادر به زمین می افتی

ای عزیز دل خواهر به زمین می افتی

تو علی هستی و در کوچه به سمت حجره

مثل زهرای پیمبر به زمین می افتی

این عبایی که کشیدی به سرت یعنی چه؟

این قد خم شده و مختصرت یعنی چه؟

کاخ مأمون چه به روز دل تو آورده

روی لب، لخته خون جگرت یعنی چه؟

از نفس‌های تو اندوه و غمت می‌ریزد

هر قدم، عمر تو پای قدمت می‌ریزد

هی نفس، سرفه، نفس، سرفه، نفس، وای چقدر

پاره پاره جگر از بازدمت می‌ریزد

حجره بسته ست برادر، چه سرت می‌آید

چه کسی بر بدن مُحتضرت می‌آید

خواهرت نیست اگر، مانده برایت پسری

شُکر حق، لحظه آخر پسرت می‌آید

خوش به حالت! پسری مانده برایت، مولا

قوّت بال و پری مانده برایت، مولا

خوش به حال پسرت، هست سرت در بر او

خوش به حالت که سری مانده برایت مولا

و این هم شعری از شاعر قمی، سید محمد بابامیری که این مصیبت جان‌گداز را این‌چنین به سوگ نشسته است:

در خاک می‌پیچد تنش را مرد غربت

دارد در این حالت تماشا مرد غربت

باید تماشا کرد و خون از چشم بارید

دریا به دریا همنوا با مرد غربت

هرم نفس‌هایش پُر از تأثیر زهر است

در آتش افتاده ست گویا مرد غربت

او آب را پس می زند ای وای ، ای وای

در فکر عاشوراست آیا مرد غربت؟

یک شهر عاشق دارد و سرگشته امّا

تنهاتر از تنهاست اینجا مرد غربت

دُردانه ای بوی مدینه با خود آورد

خوبست دیگر نیست تنها مرد غربت

یک کهکشان راه است تا فهمیدن او

هفت آسمان شد فاصله تا مرد غربت

 و اما «میثم» هم اشعار متعددی درباره امام رضا(ع) دارد که یکی از مشهورترین آن‌ها، شعری در دوازده بند و با بیت مشترک،

«گدایم؛ گدایم؛ گدایم؛ گدایم

گدای علی بن موسی الرّضایم»

در پایان همه بندهاست که در بند هفتم آن، به ولی نعمت مردم شهر قم، یعنی حضرت کریمه اهل بیت(س) هم اشاره شده است:

تو گنجی و دل‌هاست ویرانه تو

تو شمعی و جان‌هاست پروانه تو

الهی در این صحن، گردم کبوتر

که فیضم ببخشند از دانه تو

بَرَم رشک بر آن تهیدست زائر

که خوابیده پشت درِ خانه تو

مرا از کَرَم، عقل پاکی عطا کن

که باشم همه عمر دیوانه تو

به زوّار خود آنقدر مهربانی

که بار غم اوست بر شانه تو

شود هفت دوزخ گل هشت جنّت

به یک قطره اشک غریبانه تو

مرا تشنه مگذار آن که دائم

زند موج، کوثر به پیمانه تو

به جان جواد و به موسی بن جعفر

به معصومه تو، به ریحانه تو

سزد گیرم و افکنم در جحیمش

اگر دل شود جای بیگانه تو

ز دیوانگی بخت فرزانه‌ام ده

که دیوانه تو است، فرزانه تو

چه نیکوتر از این که من هر چه دارم

بود از عنایات و ماهانه تو

گدایم گدایم گدایم گدایم

گدای علی بن موسی الرّضایم.

این شاعر آیینی در بند هشتم این شعر زیبا هم چنین می‌سراید:

تو آیینه طلعت کبریایی

جگر پاره خاتم الانبیایی

تو قرآن، تو توحید، تو دین، تو ایمان

تو زهرای مرضیه، تو مرتضایی

تو بدرالولایه، تو شمس الائمه

تو مولا علی بن موسی الرّضایی

تو یاسین، تو طاها، تو کوثر، تو قدری

تو کعبه، تو مروه، تو سعی و صفایی

مزار تو در خاک طوس است امّا

تو در جان مایی؛ تو در قلب مایی

تو یار غریبانی و خود غریبی

تو تنهایی و با همه آشنایی

کجا رو کنم از پی عرض حاجت

تو باب المرادی، تو مشکل گشایی

زهی جاه و رفعت، زهی لطف و رأفت

که نه از خدا و نه از ما جدایی

چو برخیزم از خاک، در حشر گویم

علی بن موسی، کجایی، کجایی

به جان جوادت پی بازدیدم

سه جایی که خود وعده دادی بیایی

مرا بر در خانه تو است بهتر

ز ملک سلاطین، مقام گدایی

گدایم گدایم گدایم گدایم

گدای علی بن موسی الرّضایم.

بند نهم این شعر هم به مناسبت امروز، اشاره مستقیم دارد:

دریغا دریغا که از جور مأمون

دل مهربان تو شد روز و شب خون

عجب از تو گردید مهمان نوازی

که در خانه خود تو را کشت مأمون

تو با هر غریب آشنا بودی امّا

غریبانه جان از تنت رفت بیرون

جگر خون، دل از زهر کین پاره پاره

خراسان! ز مهمان نوازیت ممنون

الهی به مظلومی‌ات خون بگریم

الهی غمت در دلم گردد افزون

الهی نبیند دمی روی شادی

هر آن دل که بر غربتت نیست محزون

دریغا شگفتا که فرزند موسی

شود کشته از کینه نجل هارون

چو بردند نعش تو بر دوش یاران

چو گردید جسم تو در طوس مدفون

زنان خراسان خراشیده صورت

ز سیلی نمودند رخساره گلگون

زپا اوفتادی و بر بذل دستت

فلک بود مرهون و من نیز مدیون

گدایم گدایم گدایم گدایم

گدای علی بن موسی الرّضایم.

و اینک بند دهم از این شعر را با هم از نظر می‌گذرانیم؛ ابیاتی که به مضجع نورانی آن امام هُمام اشاره دارد:

نبی را به خاک حجاز است و ایران

دو کس پاره تن، دو تن بهتر از جان

مطاف ملک، فاطمه در مدینه

علی بن موسی الرّضا در خراسان

یکی شهر طوسش زند بوسه بر پا

یکی بهر گریه رود در بیابان

یکی مدفنش بوسه گاه خلایق

یکی خانه‌اش سوخت از نار سوزان

رواق یکی سر بر افلاک برده

مزار یکی مانده با خاک یکسان

یکی در فراق پسر دل پر از خون

یکی در عزای پدر دیده گریان

یکی را جوادش گرفته است در بر

یکی محسنش پشت در گشت قربان

یکی روز شد دفن در شهر غربت

یکی شب غریبانه تر از غریبان

چه می‌شد اگر جای شب، روز روشن

تن فاطمه دفن می‌شد به ایران

اَلا فاطمه قبر فرزند خود بین

که در طوس تابد چو ماه فروزان

اگر بود قبر تو در کشور ما

کجا بود تنها، کجا بود پنهان

زنم بوسه بر قبر فرزندت اینجا

که عطر تو ام بر مشام آید از آن

الهی زبان مرا وقت مردن

به این بیت ترجیع، گویا بگردان

گدایم گدایم گدایم گدایم

گدای علی بن موسی الرّضایم.

بند یازدهم این شعر هم لحظات مظلومانه مسموم شدن حضرت ثامن الحجج(ع) را به تصویر می‌کشد:

غریبی که سوزانده هجرت وطن را

به آتش کشیده دل مرد و زن را

تو تنهای تنها ولی در غم خود

عزاخانه کردی دو صد انجمن را

چرا درد خود را به مردم نگفتی

چرا در دلت حبس کردی سخن را

به کوچه عبا بر سر خود کشیدی

چرا وا نکردی به شِکوه دهن را

زمین خراسان کجا داشت باور

که گیرد در آغوش خود آن بدن را

زنان خراسان به پاس عزایت

ببخشند مهریه خویشتن را

تو آن باغبانی که داغت زد آتش

دل لاله و بلبلان چمن را

به هنگام تشییع جسمت ملک گفت

نسیم خراسان مبر یاسمن را

کجا رو کنم با که گویم خدایا

که مأمون دون می‌کشد بوالحسن را

الا یا جوادالائمّه بر کَن

ز داغ غریب خراسان وطن را

در این آستان تا گدای تو هستم

ندارد کسی عزّت و قدر من را

گدایم گدایم گدایم گدایم

گدای علی بن موسی الرّضایم

و اما بند پایانی این شعر هم، مصیبتی منظوم در رثای حضرت سلطان سریر ارتضاست:

سزد در غمت آسمان خون بگرید

زمین، چشم گردد چو جیحون بگرید

به یاد تو پیوسته چشمم رضا جان

چو ابری که بارد به هامون بگرید

شود تازه داغ جوادت چو بیند

به دنبال تابوت، مأمون بگرید

تو در پیش چشم جوادت دهی جان

جوادت تماشا کند خون بگرید

دلم گشته دریای آتش خدا را

بگو دیده‌ام در غمت چون بگرید

کجا بود معصومه تا از برایت

در آن حجره با قلب محزون بگرید

الهی رَوَم سر گذارم به صحرا

دو چشمم به یادت چو مجنون بگرید

تو از بس رئوفی عجب نیست ای دوست

که در ماتمت دشمن دون بگرید

علی بن موسی دو چشمی که بر تو

نگرید ز بیداد گردون بگرید

ز سوز دلت بر دلم آتشی زن

که هر چشمم از بحر افزون بگرید

گدای در خانه تو است "میثم"

مبادا زکوی تو بیرون بگرید

گدایم گدایم گدایم گدایم

گدای علی بن موسی الرّضایم.

پایان این گفتار هم بخشی از شعر سید حمیدرضا برقعی در این مصیبت جانسوز است؛ شعری که به حضرت جواد الائمه(ع) به عنوان صاحب عزای امروز اشاره دارد: 

بیت در بیت واژه در واژه

می‌کشم آه و می‌خورم افسوس

تو غریب مدینه هستی آه 

پدرت هم غریب وادی طوس

دم به دم همیشه قلب پدر

با نفسهای تو هماهنگ است

روز و شب قاصدک خبر می‌داد

دل بابا برای تو تنگ است

تو تمام وجود بابایی

او ولی از وجود تو دور است

قطره در قطره در هوای فراق

اشک او دانه‌های انگور است

چه فراقی خدا که از وصفش

دل واژه، دل قلم خون است

لحظه لحظه نفس نفس بی تو

دم او زهر و بازدم خون است

می‌نویسم ولی نمی‌دانم

پای این روضه تا کجا بکشد

می‌نویسم ولی خدا نکند

پدرت روی سر عبا بکشد
ارسال نظرات