خبرهای داغ:
اجلاسیه کنگره شهدای دیار سلسله‌الذهب با تمامی کنگره‌هایی که تا قبل از این دعوت شده بودم فرق دارد. آن شب همه بغض کرده و ماتم زده‌ بودند و شب قبل اجلاسیه از دیدن جنایات صهیونیست ها قلبم شکست و در اورژانس بستری شدم ولی و به خاطر خوابی که دیدم به اینجا آمدم.
کد خبر: ۹۵۴۸۴۸۴
|
۲۹ مهر ۱۴۰۲ - ۲۲:۰۴

به گزارش خبرگزاری بسیج خراسان رضوی از نیشابور، حاشیه نگاری-فاطمه قاسمی؛ هنوز یک ساعتی تا شروع اجلاسیه کنگره ملی ۲۵۳۲ شهید دیار سلسله‌الذهب مانده است. با عجله خودم را به ورزشگاه، سالن برگزاری اجلاسیه می رسانم. تمامی جایگاه‌ها پر است اما فضای کنگره با همه کنگره‌های پیش از این فرق دارد، چهره‌ها همه ماتم‌زده و غمگین ، زن و مرد هر کدام خیره به نقطه‌ای گویی قرار نشستن ندارند‌. فضای کنگره سنگین و غرق در سکوت است. جز صدای مجری برنامه صدای دیگری شنیده نمی‌شود.

تصمیم می‌گیرم از جوانی که کارت انتظامات روی لباسش سنجاق شده علت را بپرسم که چشمم به میهمانان نشسته در صندلی‌های ردیف اول می‌افتد. سوالم را نمی‌پرسم و به سمت میهمانان می‌روم. میهمانانی که نه مهمان که در حقیقت میزبان و صاحب مجلسند. همسران سراداران شهید نیشابور.

روزی که به خاطر حساسیت شدید عبدالحسین به بیت‌المال، دلم شکست!

از دیدن جنایات صهیونیست ها قلبم شکست و در اورژانس بستری شدم/اگر رهبری اجازه دهند به فلسطین می‌روم+عکس

بین صدای بلند مجری برنامه که از باندهای ورزشگاه پخش می‌شود با همسر سردار شهید حاج محسن قاجاریان احوالپرسی می‌کنم. همسر شهید قاجاریان برای اینکه صدایش را بشنوم سرش را به گوشم نزدیک می‌کند و می‌گوید: شهید قاجاریان علاقه بسیار زیادی به شهدا داشت مطمئنم که الان در کنگره شهدا حضور دارد و بعد هم لبخند کمرنگی می‌زند. عجیب است همسران شهدا هم امشب رفتارشان طور دیگری است. بعد از احوالپرسی و خوشامدگویی به همسر شهید نورعلی شوشتری، به طرف همسر شهید غلامحسین برونسی می‌روم و می‌پرسم حاج‌‌خانم هم شما و هم دیگران خاطرات زیادی از حساسیت شهید برونسی به بیت‌المال نقل کردید. پیش آمده بود که حساسیت شدید شهید برونسی به بیت‌المال ناراحتتان کند؟ همسر شهید برونسی سرش را به علامت تایید تکان می‌دهد و می‌گوید بله یکبار خیلی نارحت شدم. زمستان ۴۰ سال قبل بود. آن زمان‌ها گاز نبود. خانه را با نفت گرم می‌کردیم. یادم می‌آید نزدیک غروب بود که عبدالحسین با ماشین سپاه به خانه آمد تا از خانه چیزی بردارد و شب با دوستانش به ماموریت برود. من مشغول آماده کردن ساک کوچکی برای عبدالحسین بودم که صدای جیغ بچه‌ها را شنیدم. پسر کوچکم شیشه نفت را به خیال شیشه آب سرکشیده بود. عبدالحسین پسرمان را در آغوش گرفت و از خانه بیرون رفت من هم چادرم را برداشتم و از خانه بیرون رفتم تا سوار ماشین شوم که دیدم عبدالحسین به طرف خیابان می‌دود. چشمانم از اشک می‌سوخت. دلم از کار عبدالحسین شکست. هر طور بود خودم را به او رساندم و با دلخوری گفتم رنگ به رُخِ بچه نمانده، ماشین سپاه دم در پارک باشد. آن وقت ما به دنبال ماشین بدویم؟ عبدالحسین مهربانانه گفت نگران باش الان ماشین می‌رسد. خودت می‌گویی ماشین سپاه! یعنی بیت‌المال، یعنی لهیب آتش دوزخ! دیگر لال شدم و چیزی نگفتم اما مادرم دیگر. آن روز به خاطر حساسیت شدید عبدالحسین به بیت‌المال دلم شکست!

از دیدن جنایات صهیونیست ها در اورژانس بستری شدم

از دیدن جنایات صهیونیست ها قلبم شکست و در اورژانس بستری شدم/اگر رهبری اجازه دهند به فلسطین می‌روم+عکس

هنوز می‌خواهم با همسران دیگر شهدا گفت وگو کنم که مجری ورود سردار دریادار علی فدوی را به سالن اعلام می‌کند. به ناچار از همسران شهدا فاصله می‌گیرم و گوشه‌ای می‌ایستم و به شعر شاعری که روی سن، رسا و شیوا شعرخوانی می‌کند گوش می‌دهم که متوجه خانمی می‌شوم که دستش را از زیر چادر بیرون آورده و اشاره می‌کند بیا! به طرفش که می‌روم تشکر می‌کند و می‌گوید: من همسر شهید مهدی نوید هستم. شهید نوید فرمانده سپاه پادگان جمشیدیه تهران بود الان چند سالی می‌‌شود که ما مشهد زندگی می‌کنیم من دیروز برای کنگره شهدا دعوت شدم اما دعوت را رد کردم به خاطر اینکه شب قبل با دیدن صحنه‌های کشتار کودکان و بیماران در بیمارستان غزه، قلبم که هیچ، چهار ستون بدنم لرزید. فشارم بالا رفت و چند ساعتی در اورژانش بستری شدم و به خاطر خوابی که دیدم به اینجا آمدم.

شکوه طنین فریاد لبیک یا ِغزه، مرگ بر اسراییل با نوای میثم مطیعی

از دیدن جنایات صهیونیست ها قلبم شکست و در اورژانس بستری شدم/اگر رهبری اجازه دهند به فلسطین می‌روم+عکس
با جمعیت برای استقبال از شهید گمنام همراه می‌شوم، سالن ورزشگاه یکصدا پر می‌شود از فریادهای لبیک یا ِغزه، مرگ بر اسراییل در همین لحظه میثم مطیعی روی سن می‌آید و مداحی را آغاز می‌کند. وقتی مداح اهل بیت می‌خواند "ای قدس، تَنَت زخمی شمشیر یهود" بغض پنهان زن و مرد می‌ترکد، چشم‌ها بارانی می‌شود و میهمانان یکصدا فریاد "یاحیدر" سر می‌دهند.

مطیعی با صدای خوش می‌خواند و سالن ورزشگاه انقلاب محل برگزاری اجلاسیه کنگره ۲۵۳۲ شهید دیار سلسله‌الذهب نیشابور با ماکت مسجدالاقصی و تکان پرچم‌‌های فلسطین در دست نوجوانان و جوانان صحنه‌‌ای باشکوه از کلام رهبری رقم می‌خورد که فرمودند: "فلسطین پاره تن اسلام است"

اگر رهبری اجازه دهند پرواز می‌کنم به فلسطین...

از دیدن جنایات صهیونیست ها قلبم شکست و در اورژانس بستری شدم/اگر رهبری اجازه دهند به فلسطین می‌روم+عکس
غرق تماشای عظمت و وحدت جمعیت با صدای بلند شدن صلوات متوجه حضور سردار دریادار علی فدوی روی سن می‌‌شوم. سردار فدوی در سالروز شهادت سردار شهید نورعلی شوشتری از عاشورا می‌گوید، از حق و باطل و از توانمندی‌های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. در همین هنگام خانم میانسالی ایستاده در کنارم زمزمه می‌کند: اگر رهبری اجازه دهند پرواز می‌کنم به فلسطین. متعجب می‌پرسم واقعا به غزه می‌روید؟ سرش را به علامت تایید تکان می‌دهد و می‌گوید: از ساعتی که صحنه‌های جنایت اسراییل در بیمارستان معمدانی غزه را دیدم برای لحظه‌ای پیکر خونین بچه‌ها از جلوی چشمانم کنار نمی‌رود، دلم آتش گرفته یاد لحظه‌ای افتادم که خبر شهادت همسرم را به من دادند. من یک عزیز را از دست دادم اما در غزه یک نفر همه عزیزانش را از دست داد. همسر شهید اشک چشمانش را با پشت دستش پاک می‌کند و ادامه می‌دهد اجلاسیه کنگره شهدای دیار سلسله‌الذهب نیشابور با همه کنگره‌هایی که تا قبل از امشب دعوت شده بودم فرق دارد. امشب همه بغض‌کرده و ماتم‌زده‌ایم. دلمان زیارت عاشورا می‌‌خواهد. سیل اشک اجازه حرف زدن را از زن می‌گیرد، در جست وجوی پیدا کردن واژه یا کلامی برای آرام کردن همسر شهید عبدالله حیدری دستان یخ‌زده همسر شهید را در دستم می‌گیرم و می‌گویم: گریه نکنید حاج‌خانم! هر پیمانه‌ای، اندازه‌ای دارد! پیمانه ظلم و جور اسرائیل هم تا همین جا بود. پدر خدا بیامرزم می‌گفت:

لطف حق با تو مدارها کند

چون که از حد بگذرد رسوا کند

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار