دهمین شب خاطره‌ شهدای جهادی با یادبود شهید اسماعیل احمدی در امامزاده اسماعیل(ع) چیذر برگزار شد.
کد خبر: ۹۵۲۷۶۱۲
|
۲۶ تير ۱۴۰۲ - ۲۳:۱۵

هادی جهانگیری از پیشکسوتان جهادگر و مسئول قرارگاه جهادی امام رضا(ع)  استان تهران و مرکز جهادی و نیکوکاری طلایه داران ظهور در بخشی از این مراسم با ذکر خاطره‌ای از شهید امیر محمد اژدری در ایام اربعین حسینی خاطرنشان کرد: آخرین اربعینی بود که با امیر محمد عزیز در موکب کربلا دوش به دوش هم شبانه روزی کار میکردیم تا بتونیم برای برو بچه های جهادی و  خادمین حریم پاک که مسیر نجف تا کربلا رو با عشق جارو می‌زدند اسکان و پذیرایی آماده کنیم اون سال شب ها سرد میشد و معمولا هر شب بارندگی داشتیم ، همونطور که میدونید خاک زمین موکب کربلا طوری بود که با یک بارندگی گل و لای درست میشد و تردد زائرین رو سخت می‌کرد ؛ بعد از نماز صبح با بچه ها و امیر محمد بلافاصله شروع میکردیم شن پاشی در مسیر تردد بین خیمه ها داخل موکب  که روز زائرین تشریف میارن پاشون توی گل و لای نره، اسکان خودمون هم توی کانتین بود یک شب که اتفاقا حاج مهدی مسکنی از فعالین جهادی کشور و به تعبیر حضرت آقا که به ایشون مهدی جهادی خطاب کردند هم با امیر اژدری و آقا مهدی رفیعی و حسین صداقت و محمد رسولی و تعدادی از بچه های جهادی حضور داشتند . به خاطر اینکه شهید اژدری از نظر فیزیکی دارای اندام درشتی بود ، مهدی مسکنی یکی از جهادگران پیشکسوت و به قول حضرت آقا که لقب مهدی جهادی به ایشون دادند در یکی از شب‌ها گفت خوش به حالت آقا هادی (جهانگیری ) اگه برای مهدی رفیعی (که اندام نحیف و لاغری دارند) اتفاقی برایش بیافتد شما با یک دست میندازیش پشتت و سریعا می‌بریدش بیمارستان ، اما ما با یکی مثل امیر اژدری کار می‌کنیم که خدایی ناکرده اگر برایش اتفاقی بیافتد زورمون بهش نمیرسه و نمی‌تونیم کاریش کنیم ، که هروقت یاد این خاطره میفتم ، بیاد اون تصادف امیر میفتم که منجر به شهادتش شد و خیلی دلم میگیره.

 

وی با ذکر خاطره دوم خود از کار جهادی در خوزستان بیان کرد: اولین سالی که به صورت قرارگاهی وارد ١۶ روستا در محور گمبوعه خوزستان شدیم یک‌کم از نظر بودجه ای کم داشتیم و حدود  ۶٠٠ تا ۶۵۰ نفر هم نیروی جهادی در قالب گروه های جهادی مختلف بهمراه قرارگاه جهادی ما در روستاها حضور داشتند ، روز اول که ما غذا برای بچه ها رو پختیم دیدیم تمام جیره خشک تغذیه ما داره تمام میشه و بایستی حدود ۲۰ روز هم توی منطقه حضور داشته باشیم .

 

این جهادگر ادامه داد: ما یک دوستی در هلال احمر داشتیم فرزند شهید محمدی از دوستان جهادی درجه یک و باصفا ،، یه زنگ زدیم گفتیم وضعیت به این شکل است و چیزی برای تغذیه بچه ها نداریم و گفت نامه بزنید و درخواست کنسرو مرغ کنید و ما به اشتباه در نامه به جای ١۶٠٠ تا کنسرو  و مواد غذایی  ١۶٠٠٠ هزارتا زدیم. خارج از تصور ما آقای محمدی نامه مارو پیش رئیس هلال احمر برده بود و خوشبختانه نامه تایید شد و بمن زنگ زد گفت یه ماشین بیار کنسروها رو تحویل بگیر ببر بهش گفتم یه وانت پیکان خوبه بیاریم گفت حداقل باید یه کامیون خاور بیاری ... و خلاصه  ١۶٠٠٠ تا کنسرو مرغ به ما دادند و هیچ تنوعی هم در کنسروها نبود و ما هم مجبور شدیم تا آخرین روز اردو با کنسروها انواع غذاها را درست کنیم مثلا داخل خورشت قیمه ، قزمه سبزی ، آبگوووشت ،استامبولی ،ماکارانی  و حتی سالاد الویه کنسرو مرغ  میزدیم و بچه ها میخوردن فرداش میومدن میگفتن آقای جهانگیری هر غذایی بما میدید تهش مزه مرغ میده و ما هم بروی خودمون نمی آوردیم تا نهایتا در شب‌های آخر دست ما رو شد ،،،  بچه‌های جهادگر در حال درست کردن اولویه بودند، از آنجایی که بچه‌ها زیاد بودند، سیب زمینی ، سس سفید و مخلفات دیگه و درنهایت تعداد زیادی کنسرو مرغ رو  داخل لگن های بزرگ ریختن و با پای پلاستیک شده اقدام به لگد کردند و در حین کار دیگه پلاستیک پای بچه‌ها پاره شده بود و یکی از بچه های جهادی گروه های جهادی از این لحظات فیلم گرفتند و شیطنت کردند و این فیلم بین جهادگران گروه ها دست به دست شد

اون شب همه باهم دست به یکی کردند و چنان جشن پتویی برای من گرفتند که همسر بنده که در گروه خواهران در مدرسه همجوار بودند خودشو بمن رسوند و از ترس اینکه زیر دست و پای بچه ها تلف نشدم منو نجات داد.

ارسال نظرات
آخرین اخبار