باز خوانی/ یا شهدای استان مرکزی

عمو رحیم:حج من پاسداري در پاسگاه زيد است

فراموش نکنيد که دشمنان اسلام دنبال اين هستند که ما بين شماها اختلاف بيندازند تا بعدا بر شما فائق آيند. در مشکلات و سختی ها بياد خدا باشيد و به صبر و صلوه خدا توسل جوييد که خداوند تبارک و تعالی با صابران است.
کد خبر: ۹۲۸۸۴۳۸
|
۰۵ آبان ۱۳۹۹ - ۱۱:۴۰

به گزارش خبرگزاری بسیج استان مرکزی؛ به مناسبت سالروز شهادت سردار شهید رحیم آنجفی فرمانده تیپ یکم لشگر علی ابن ابیطالب (ع)بخشی از زندگی و عملکرد این فرمانده سپاه اسلام از استان مرکزی منتشر می شود

تولدش به سال 1332در روستايی واقع در شش کيلومتری اراک( مرزيجران) بود. خانواده او از طبقات مذهبی و متوسط جامعه بود. شش ساله بود که محيط مدرسه را درک کرد. بسياری از سجايای اخلاقی، از همان دوران طفوليت در او ديده می شد. سال 1343 بود که پس از اتمام تحصيلات ابتدايی راهی اراک شد ودر يکی از مدارس راهنمايی شهر ثبت نام کرد. جديت او در امر تحصيل تا آنجا بود که هر روز فاصله روستا تا شهر را گاه پيدا و گاه با وسايل نقليه می پيمود و در کلاس درس حاضر می شد. در کنار درس و تکاليف مدرسه، پدر را در امر کشاورزی و مادر را در امور خانه ياری می داد. علی رغم مشکلات مادی و ضيق معيشتی، تحصيلات متوسطه خود را در رشته ادبيات به پايان برد. شهيد آنجفی، از هوش و استعداد قابل توجهی برخوردار بود، اما فشار مشکلات زندگی و کار روزانه، مانع از ورود او به دانشگاه می شد. پس از مدتی در لباس سپاهی دانش، به خدمت نظام وظيفه در آمد.

حضور پر تلاش و صادقانه او در آن منطقه، از جهات بسياری موفقيت آميز بود و در ظرف مدت کمی، وی مورد توجه و علاقه مردم قرار گرفت. او خود هميشه برای خانواده اش از فقر و مشکلات مادی مردم آن ديار سخن می گفت و برای آنان دلسوزی می کرد. پس از پايان خدمت مقدس سربازی در دوردست ترين روستاهای اراک، دلسوزانه به تعليم نوباوگان پرداخت. همزمان با تدريس در مدارس، در دانشگاه شرکت جست و در رشته زبان و ادبيات عرب قبول شد. در کنار تحصيل، از امر تدريس و تعليم غافل نبود. ورود او به دانشگاه ، عرصه تازه ای در افکارش گشود. در دانشگاه با بسياری از دانشجويان مذهبی ارتباط برقرار کرد وهر بار که به اراک بازمی گشت، دستی پر از کتابهای دينی و سياسی داشت. تبليغ دينی را از خانواده کوچک خود آغاز کرد و سپس آن را به خويشان و دوستانش نيز گسترش داد. هر جايی که او بود، مقداری عکس و نوار و اعلاميه از امام(ره) نيز بود.

اراک نيز برای او ميدان ديگری در ادای تکليف دينی و انقلابی بود. از همين رو ساواک، شهربانی و ژاندارمری شهر، هميشه او را تحت نظر داشت. پس از پيروزی شکوهمند و معجزه آسای انقلاب در بهمن 57، شهيد بزرگوار ما، جزو اولين نيروهای انقلابی در تشکيل کميته در مدرسه آقاضياء الدين بود. کسانی که سالهای اول پيروزی انقلاب را به ياد دارند، بخوبی درک می کنند که نيروی آگاه، فعال و دلسوزی مانند شهيد آنجفی می توانست منشأ چه خدمات ارزنده ای باشد. وی در آن روزگار مظلوميت حزب الله، خون دل بسيار خورد و تاآنجا که در توان داشت با عناصر ضد انقلاب و ليبرال به ستيزه برخاست. وجود کسی مانند او در ميان صفوف انقلاب، دليل قاطعی بر مردمی بودن نهضت بود.

شرکت چشمگير او در مبارزه و ديگر فعاليتهای انقلابی، مانع از ادامه تحصيل وی در دانشگاه نشد. بعد از اتمام تحصيلات دانشگاهی و اخذ مدرک ليسانس در رشته زبان و ادبيات عرب به شهر خود اراک بازگشت و ضمن همکاری با سپاه منطقه، در دبيرستانهای شهر نيز تدريس نمود. رأی و عقيده او درباره مسايل مختلف سياسی، عقيدتی و سازمانی، هميشه مورد احترام و قبول اطرافيان بود و تمام کسانی که با کمالات و سجايای اخلاقی او آشنا بودند. به او وافکار بلندش حرمت می نهادند. هر چند از طرف سپاه، به او پيشنهادهای بسياری در رابطه با قبول مسئوليتهای بالا داده می شد، اما او از همه آنها سر باز می زد. در نهايت نيز پس از اصرار بسيار از طرف دوستانش، فرماندهی عمليات سپاه را بر عهده گرفت. قبول مسئوليتهای جديد، برای او به معنی انصراف از تدريس نبود.

وی در همان حال نيز تدريس خود را در سپاه و دبيرستانهای شهر ادامه داد و تا شروع جنگ تحميلی، در حال تدريس و تحقق اهداف انقلابی نظام بود.

چند ماهی از آغاز دفاع مقدس ميهن اسلامی، نگذشته بود که شهيد رحيم آنجفی به همراه گروهی ديگر از دوستان سپاهي اش جهت آموزش به کرمانشاه و بعد از آن به جبهه گيلانغرب عازم شد. پس از مدتی به منظور سامان دادن به برنامه های اعزام نيروهای مردمی به جبهه، به اراک بازگشت. اما گويا جبهه برای او آرامبخش تر بود، زيرا توقف او در اراک چندان به طول نيانجاميد و تين بار در رأس گروهی از نيروهای سپاه پاسداران، راهی جبهه سومار شد.

بعد از بازگشت از جبهه سومار، همراه با عده زيادی از برادران سپاه و بسيج، در جبهه جنوب حاضر شد و در عمليات طريق القدس، فتح بستان، و پل سابله شرکت جست. بيشترين تلاش او در اين عملياتها دفع پاتکهای سنگين عراق بود.

از ويژگيهای بارز او توفيقش در برقراری ارتباط عاطفی با نيروها بود. تمام بچه های جبهه او را دوست می داشتند و او را عمو رحيم خطاب می کردند. حضورش اميد آفرين و سخنانش نشاط آور بود. حضور او در جبهه ها گاه 9 ماه متوالی به طول می انجاميد و در اين مدت حتی چند روزی را هم به عقب برنمی گشت. پيش از عمليات بيت المقدس تا پايان عمليات رمضان، اوحتی يک روز هم جبهه را خالی نکرد. اگر برای مدت کوتاهی هم به اراک بازمی گشت، آن مدت را صرف سرکشی به خانواده شهدا، پايگاهها و روستاهای دوردست می کرد. گاه مادرش، تنها در سپاه موفق به ديدار او می شد و از اينکه می ديد فرزندش چنين عاشقانه در راه اهداف رهبرش، تلاش می کند، خرسند بود. چه شبهای بسياری که کار او عبور از ميادين مين و انتقال مجروحين به داخل سنگرها بود! برای او جبهه ميعاد گاهی با محبوب ازلی محسوب می شد. تلاش در خاکريزهای مناطق عملياتی به يک منطقه، محدود نمی شد. گاه از ميان سنگرها، اوضاع شهر و وضعيت اعزامها را کنترل و هدايت می کرد.

به اصرار دوستان و خانواده محترمش، همسر برگزيد، اما چند روز پس از عقد ازدواج، دوباره راهی جبهه ها شد و در لشگر 17علی بن ابی طالب (ع)، مسئوليت تيپ يکم را بر عهده گرفت. در همان زمان در عمليات والفجر3 باز شجاعت تمام در تک و پاتکهای دشمن در مهران، هدايت تيپ را به خوبی انجام داد. گروهی از بسيجيانی که شاهد رزم او در آن مناطق بودند، پس از شهادتش تعريف کردند که در يکی از پاتکهای سخت عراق که به منظور بازپس گيري مهران بود، عمو رحيم را ديديم که با پای برهنه و سر و صورتی آشفته، دستهای خود را بلند کرد و در حالی که در محاصره گلوله های توپ و تانک بود، گفت: خدايا! خودت اين بچه ها را که سربازان تو هستند، ياری کن. يکی از کسانی که شاهد اين صحنه شگفت بود می گفت: اين حالت عمو رحيم، شبيه حالت حضرت موسی هنگام دعا و مناجات او برای نجات قومش از چنگال فرعون بود. هم او می گفت که ما همه در شگفت بوديم که از ميان آن همه ترکش و گلوله چرا هيچ کدام به آن سردار رشيد اصابت نمی کرد و آنجا فهميديم که خداوند اراده کرده است که اين سرباز مخلص مدتی ديگر در جبهه حضور داشته باشد.

بعد از همين عمليات بود که برای شرکت در مجلس ختم شهيد نديري به ساوه رفت، از آنجا برای ملاقات والدين خود به اراک آمد. اين بار وجودش يکپارچه نور بود. دوست داشتنی تر از هميشه بود. بر لبهايش تبسمی شيرين وجود داشت و نگاهش سخن از وداع می گفت. هنگام عزيمت به جبهه اين بار بيش از هر دفعه شاد بود. رفتنی که بازگشت نداشت، رفتنی که برای او وصال را به همراه آورد و دوستانش را برای هميشه مغموم ساخت. و بدين سان، قامتی ديگر در بهشت حسينی، افراشته می شود، ياری به ياران می پيوندد.

نامش بلند و يادش گرامی باد

⬛️فرازهايي از وصيت نامه سردار شهيد رحيم آنجفی
بسم الله الرحمن الرحيم
والدين عزيز! لحظه های وداع رسيده است و فرصت کم است، با نام خدا وصيت را شروع کردم برای شما و ديگر پدران و مادران و همچنين همه برادران و خواهرانم؛ قدر نعمت انقلاب اسلامی را که اکنون با خون پاکان باينجا رسيده است بدانيد و بياد خدا باشيد و شکرگزاری کنيد، کفران نعمت مکنيد و از اختلاف بپرهيزيد؛ چون تا کنون با وحدت کلمه بوده است که ما پيروز شده ايم، از اختلاف دوری کنيد. همين وحدت کلمه ای که امام بارها تکرار کرده است.

فراموش نکنيد که دشمنان اسلام دنبال اين هستند که ما بين شماها اختلاف بيندازند تا بعدا بر شما فائق آيند. در مشکلات و سختی ها بياد خدا باشيد و به صبر و صلوه خدا توسل جوييد که خداوند تبارک و تعالی با صابران است.

در اين چند ساله آن گونه که ديدم و شنيدم و شناختم افرادی که شهيد شدند بدون غلو از انسانهای پاکی بودند که در زمان بودنشان در اين دنيای مادی آرزو می کردم من نيز مثل آنها بودم.

اينها رهروان انقلاب اسلامی بودند... از بهترين افراد بودند که جانشان را بهر انقلاب حسينی دادند. حسينی بودند، حسينی بودن انقلاب بايد ديگر بر همگان روشن شده باشد. آنان خونشان را بهر همين انقلاب اسلامی نثار کردند، بخدا قسم قلم قاصر است و خيلی قاصر پس اينها نمرده اند و زنده اند و نزد خدای عزيزشان روزی می خورند نمی گويم اسلام را در نيابيد بلکه دريابيد، که اسلام باز هم در دنيا غريب است زيادتر از اين می گويم خودمان و خودتان را دريابيد مرگ حق است و بسراغ همه می آيد پس چه بهتر که مرگ با عزت و شرف برای خدا باشد. پس به پيش برای سعادت ابدی که اينها با توسل بخدا بدست می آيد.

خدا ما را آزمايش می کند با سختيها از قبيل ترس و گرسنگی و از بين رفتن اموال و انفس و ميوه ها و مژده می دهد صابران را، ما در اين چند سال انقلاب اسلامی همه اينها را داشتيم، همانطور که امام فرمودند از اول تاريخ تا بحال اينطور ملتی نبوده است که اينقدر شماها عزيز شديد و با شرف و سربلند.

چون صبر کرديد و جنگيديد در راه خدا، پس بايد اين راه را ادامه داد تا اسلام عزيز در دنيا ان شاءالله پياده شود. پدران، مادران، خواهران و برادران! از شهيد دادن نهراسيد، از بمباران نترسيد، از آتش زدنها واهمه نداشته باشيد از ترورها بيم نداشته باشيد که خدا با ماست.

ان کان دين محمد لم يستقم الا بقتلی فياسيوف خذينی: اگر دين محمد نمی ماند مگر به قتل من پس اي شمشيرها بگيريد مرا.

خون امام عزيزمان که هميشه می جوشد، کربلاها بعد از کربلا ساخت و عاشوراها ايجاد کرد. پس اي تانکها، توپها، خمپاره ها، مسلسلها، هواپيماها و آرپی جی ها و تيربارها و کلاشها و ای تکنيکهای جديد و گازهای سمب دشمن، بخدای کعبه و خدای کربلاها و عاشوراها قسم! اگر دين محمد و مکتب محمد که دين و آئين خداست نمی ماند، مگر به تکه تکه شدن و ذره ذره شدن ماها، پس بگيريد ما را که ما دست از دين اسلام برنمی داريم. ما خوش نداريم با تير کلاشهايتان شهيد شويم، بلکه دوست داريم با تير مستقيم تانکهايتان و سخت تر از آن تکه تکه شويم.

ای دشمنان اسلام بشنويد صدای الله اکبرمان را و اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسوالله و اشهد ان عليا ولی الله و تا آخرين قطره خونمان و هستی مان پايش ايستاده ايم، بجنگيد تا بجنگيم، ما در قرآن داريم که آنان که چون به حادثه سخت و ناگوار دچار شوند، صبوری پيش گرفته و گويند: انا لله و ان اليه راجعون.

ما بفرمان خدا آمده و بسوی او رجوع خواهيم کرد، آن گروه مخصوصِ درود و الطاف و رحمت خاص خداوندند و آنها به حقيقت، نجات يافتگانند آری با شمايم! دست از ولايت فقيه برنداريد تا اسلام عزيزمان آسيب نبيند، همينطور که تا کنون امام عزيزمان را ياری کرديد ياری کنيد و دست از امام و روحانيت برنداريد تا سالم بمانيد و اسلام بماند، فقط امام و روحانيت خط امام است که شما را به سوی خدا هدايت می کند، بيشتر قرآن بخوانيد و عمل به قرآن بکنيد نهج البلاغه و صحيفه سجاديه و کتاب دعاهای ديگر مخصوصا مفاتيح الجنان را، که دشمن تا کنون با مکر و فريب از ما گرفته بود و حالا با خون پاکان آن را بازپس گرفته ايد، بيشتر مطالعه کنيد و به آن عمل نماييد که سعادت دنيا و آخرتمان در اين است؛ بيشتر روزه بگيريد و نماز بخوانيد، تا پاکتر شويد و از خدا بخواهيد که خلوص نيت پيدا کنيد.

برادران تا می توانيد بيشتر به جبهه ها بياييد و نهراسيد و با سازماندهی و تاکتيک جنگی با توکل به خدا عمل نماييد و باز هم هيچ نترسيد که خدا با ماست (و لا تخفف ان الله معنا). همچون کوه استوار و همچون سرو، راست قامت باشيد به دشمنان اسلام رحم نکنيد، بلکه با آنها تکثير نماييد برای خدا خوشحال باشيد و دشمنان اسلام را با ياری خدا نابود کنيد.

و ام (ان تنصروالله ينصرکم و يثبت اقدامکم) بخدا در جبهه ها آشکار است که اين ما نيستيم که تير می اندازيم بلکه خداست، وقت کم است، صدای برادران عزيز مسئولين گروهانها و دسته ها بلند است برای جمع آوری بچه ها. امشب عمليات است توکل بر خدا.

(ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرين) خواهرم حجاب تو سنگر توست، تو از داخل حجاب، دشمن را می بينی و دشمن ترا نمی بيند. ای خواهر، به تو از فاطمه اينگونه خطاب است ارزنده ترين زينت زن حفظ حجاب است، محجوب باش و با تقوا، که شماييد که دشمن را با چادر سياهتان و تقوايتان می کشيد؛ کارگر عزيز بيشتر کا رکن که دست تو، بنا به حديث پيامبر در آتش جهنم نمی سوزد، برای خدا کار کن تا محتاج اجنبی نشويم، کشاورز عزيز يک درخت اگر برای خدا بکاری در بهشت به همان اندازه به تو درخت می دهند، بيشتر و بيشتر بکاريد تا خود کفا شويم. مادران و پدران بيشتر صبور باشيد و با حوصله فرزندانتان را تربيت بکنيد که در آينده اينها حافظ اسلام و مرزهای اسلامند.

برادران سپاهی! پاسدار انقلاب اسلامی باشيد تنها نه با اسلحه، که متوجه باشيد غير از خط امام، خطی در سپاه نباشد و تنها دستتان را بسوی روحانيتی که تا کنون اسلام را حفظ کرده است و بدستمان داده است، دراز کرده و اطاعت از اين سرمايه های اسلام بکنيد؛ يکی باشيد و کسانی که دنبال گروه، دسته و حزب هستيد همانوطری که امام عزيزمان فرمودند با آنها صحبت کنيد، اگر هدايت نشدند از سپاه برانيد که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، بازوی ولايت فقيه و بازوی اسلام است؛ پس بيشتر و بيشتر مواظب باشيد. برادران خيلی دلم می خواهد بنويسم ولی وقت کم است ان شاءالله امشب می رويم برای حمله به دشمن، اگر شهيد شدم چون خيلی گناه کرده ام، برايم استغفار کنيد.

از خدا بخواهيد که مرا ببخشد و رحمت کند، زياد قرآن بخوانيد و دعايم کنيد. البته اگر اين سعادت نصيبم شد از شما و از امام عزيز، فقيه عاليقدر امام خمينی می خواهم که دعا کند خدا شهادتم را قبول کند و جزء شهدای صدر اسلام و شهدای کربلا قرارم بدهد. مادرم گريه مکن، غصه مخور، ديدار ما به روز قيامت؛ منتظر می مانم ان شاءالله اگر خدا خواست در آنجا با هم ملاقات می کنيم و تو ای پدر ناراحت نباش خدا به همه شما صبر بدهد. خانواده شهدا را فراموش نکنيد، به آنها سرکشی کنيد. 1360/1/4

ارسال نظرات
آخرین اخبار