خبرهای داغ:

خونهای بی رنگ و قداره بندهای مظلوم

هشتک اعدام نکنید معامله با خون مردم است
کد خبر: ۹۲۵۷۹۸۰
|
۲۷ تير ۱۳۹۹ - ۱۳:۵۴

خبرگزاری بسیج قزوین: هنوز گریه های آن کودک را فراموش نمی کنم! ترس و ضجه هایی که با ارعاب چند حیوان ایجاد شده بود. هشتک اعدام نکنید معامله با خون مردم است. خون مردم را به چند لات بی وجود بخشیدند!

 

سال ۱۳۹۷ در حال قدم زدن در شهر بودم! یکی از دوستان پشت چراغ قرمز ایستاد پس از گپ و گفتی راننده زانتیا با نگاهی مشکوک از کنار ما گذشت. هنوز چند ثانیه ای نگذشته بود که یک دستگاه سمند جلوی زانتیا ایستاد و چتد جوان با سرو صورت پوشیده پیاده و راننده زانتیا را پایین کشیدند.
همسر و فرزند ۶ ساله وی با داد و فریاد کمک می خواستند. مردم همگی تماشا میکردند.ضربات پی در پی قمه و چاقو رانتده زانتیا را زمین انداخت و همسرش نیز برای جلوگیری از مرگ همسرش خودش را روی وی انداخت.
دو ضربه چاقو به دست و سینه خانم اصابت کرد.
کف خیابون پراز خون بود.مردم در حال گرفتن فیلم بودند انگار نه انگار دو انسان در حال مرگ هستند. بلافاصله با دوستم با اورژانس تماس گرفتیم پس از ۱۰ دقیقه اورژانس رسید و به همراه آنها رفتیم و دختر بچه را تحویل نیروی انتظامی دادیم!

ضاربین با لباس خونین و صورت پوشیده فرار کردند. پلاک ماشین نیز کنده شده بود. در بیمارستان با حراست و مسئول اورژانس صحبت میکردم که ناگهان چشمم به یکی از ضاربین افتاد. از روی کفش لباس و اندامش وی را شناختم.

پرسید چی شده؟
گفتم چهارتا نامرد با قمه و چاقو یک زن و مرد را زدند! در همین حین یکی از بستگان را دیدم که سراسیمه آمد و گفت: آن راننده زانتیا برادزاده من بوده دستتون درد نکنه بچه اش کجاست خودش چطوره؟

پس از نیم ساعت پزشک رسید و مرگ راننده زانتیا را اعلام کرد،ضارب که برای جمغ آوری اخبار آمده بود! با شنیدن خبر مرگ راننده رنگ و رویش پرید. صدای شیون بیمارستان را پر کرده بود. پزشک خبر مرگ همسر را نیز تایید کرد.
بسیاری از بستگان آمده بودند. قیامتی برپا شده بود. نیروی انتظامی و آگاهی در حال گفت و گو با پزشک و همراهان بودند.
از بنده سوال کردند و کل ماجرا را گفتم! دیدم جوان ضارب با اشاره می گوید اگر حرفی بزنی کارت تمام است.

با خودم گفتم: این جوان به چه جراتی هیچ قانونی را بر نمی تابد. چند نفر باید کشته شوند تا جلوی این ارازل گرفته شود. درگیری من با جوان شروع شد. هر دو توسط مامورین بازداشت شدیم. هنگام انتقال به کلانتری جوان ضارب را معرفی کردم که بلافاصله انتقال وی به آگاهی شروع شد.

پس از بازجویی با سه نفر از همدستانش اعتراف کردند. راننده مقتول و همسرش به خاک سپرده شدند. سیل انتقادات به نیروی انتظامی و قوه قضاییه سرازیر شد چرا معطل می کنید چرا اعدام نمی کنید؟

امروز دختر بچه را دیدم که افسردگی و غم یتیمی درچهره اش هویدا بود! وقتی صحبت از اعدام آنها شد. یکی از روشنفکر های پاستوریزه گفت: به نظرتون کار خوبیه جوان مردم را اعدام کنند؟ از قضاوتش خشکم زد؟ این جماعت چقدر الدنگ و بی هنر هستند؟ چقدر اسکی باز خوبی هستند که با خون جان مال و آبروی مردم هزینه می کنند!

در نهایت به چندین فقره زورگیری و آدم ربایی اعتراف کردند. این افراد باند بزرگ مواد مخدر و فروش دختران را هدایت میکردند و هرکس مانع آنها می شد با تهدید و زورگیری و ربودن انها را ساکت می کردند.حکم اعدام دو نفر صادر شد و راننده و نفر دیگر به حبس های طولانی مدت!

هنوز گریه های آن کودک را فراموش نمی کنم! ترس و ضجه هایی که با ارعاب چند حیوان ایجاد شده بود. هشتک اعدام نکنید معامله با خون مردم است. خون مردم را به چند لات بی وجود بخشیدند!

نقل قول از علی. م

نوشته های صادق چگینی

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار