خبرهای داغ:
یادداشت/ سلیمی خبرنگار صدا و سیمای مرکز قزوین:

خاطرات یک خبرنگار، وقتی مسیرعشق پیدا شد!!

انسان به چه نقطه ای می‌رسد که برای آرامش و امنیت دیگران جان خود را به خطر می اندازد.
کد خبر: ۹۱۲۲۸۲۰
|
۰۹ فروردين ۱۳۹۸ - ۱۹:۳۷

خبرگزاری بسیج قزوین: اینجا حس و حال خیلی عجیبی دارد، حسی که شاید هیچ جای دنیا نظیرش را تجربه نمیکنی!
حسی شبیه پرواز در بیکران، جایی که فقط انسان می ماند و خدا، جایی شبیه کربلا که مسیر پرواز تا اوج آسمانهاست.

این حس و حال از راهیان نور مدرسه شروع شد، با اینکه خودم در خانواده کاملا مذهبی بزرگ شدم ولی اصلا اطلاعاتی درباره شهدای مناطق عملیاتی و جنگی اهواز و خوزستان نداشتم، اطلاعاتم در خصوص دفاع مقدس به اندازه کتب درسی بود.

در اردوی فرهنگی جمع دوستانه بود و زیاد اهمیت نمیدادم، بیشتر به شلوغ کردن و شیطنت میگذراندیم تا مسافرت تمام شد و ما برگشتیم، بعد از حدود 5 یا 6 سال دوباره دعوت شدم، خاطراتم را مرور کردم چقدر زود می گذرد! نیاز داشتم حالم خوب شود، روزهای سختی را پشت سر گذاشته بودم.

دو سه روز قبل از سال 97 , سرکار بودم برادرم با من تماس گرفت و گفت: برای راهیان نور اعزام می کنند اگر دوست داری بیا !

من بعنوان مسول هماهنگی و خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان از سال 95 کار را شروع کردم، (تقریبا یک سال بود که کار خبرنگاری میکردم ولی نه حرفه ای و جدی) خلاصه من یک آشنایی با آقای سید حسن حسینی داشتم اما نمیدانستم درچه زمینه ای کار میکنند
تا اینکه روز موعود فرا رسید،
قرار بود سال تحویل شلمچه باشیم جایی که هیچ شناختی نداشتم
اولین بار بود داشتم فک میکردم کجا و چرا میرویم .

بالاخره 96/12/28شد و ما راهی شدیم،
شب رسیدیم ولی از استراحت شروع کردیم به بازدید در مناطق عملیاتی و جنگی اهواز و خرمشهر .

اول اروندکنار بود همینطور کنار راوی هایی که از جنگ و جبهه میگفتند کمی ایستادم و رد میشدم ولی نگاه که میکردم به قلبم فشار می آمد! چطور این جوانان از زندگیشان گذشتند بخاطر چه کسی؟ مایی که قدرشناسی را نمیدانیم؟ تا اینکه یکی از راوی ها داشت از قسمتی میگفت که شهدا باهم وداع میکردند
دلم گرفت، اصلا تو حال خودم نبودم حس عجیبی داشتم، صلوات فرستادیم من همچنان بغض داشتم روی اسکله اروند کنار به سکوت آرام اروند وحشی فکر می کردم.
گویا شهدا و فرزندان سرزمینم اروند را به آرامش رسانده بودند.
اینجا سرزمین نور است. گزارش من از دیار عاشقان و شاگردان مکتب عاشورا می شنوید. اینجا زیارت شلمچه آمده ایم تا بر قدمگاه امام هشتم بوسه بزنیم.
ای سرزمین نور که پرواز را تا ابدیت به مردان سرزمینم آموختی! ای معراج عاشقان خمینی! چه رازهایی در دل خفته ات داری! به یاد آر روزهایی که صدای غرش ارابه های مرگ دشمن با نهیب و غریو یا حسین در هم‌شکسته می شد.
۱۰۰۲/ت۳۰/ب

ارسال نظرات
پر بیننده ها