خبرهای داغ:
بداهه سرائی شاعران تبریزی به مناسبت میلاد امام هشتم؛

من از جان دوست می دارم کبوترهای صحنش را

در آستانه میلاد با سعادت حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) جمعی از شاعران آیینی آذربایجان شرقی با شرکت در جمع سرایی با مطلعی از شاعر برجسته تبریزی؛ علی شهودی، قصیده ای 43 بیتی را به پیشگاه آن امام رئوف تقدیم کردند.
کد خبر: ۸۸۹۶۷۵۶
|
۱۳ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۸:۰۷

به گزارش خبرگزاری بسیج از آذربایجان شرقی، شعر شاعران شرکت کننده در این اقتراح را در ابیات زیر باهم می خوانیم؛

خراسان کعبه عشق است و کوی دلستان آنجا

حریم امن جانان است و منزلگاه جان آنجا

چه درگاهی است یارب آن حریم آسمان جاهش

برات از دوست می گیرند خیل دوستان آنجا (شهودی)

به سوی درگهش رو، بوس خاک آستانش را

بگیر از پادشاه انس و جان خط امان آنجا

چه سودائی است این سودای دلتنگی خداوندا

که جسم عاشقان اینجا ولی روح و روان آنجا(دلپاک)

منم آن آهوی وحشی اسیر خوان احسانش

ضمانتنامه ای گیرم ز دستی مهربان آنجا(هوشمند)

تو گویی آخر هر راه می گردد بدانجا ختم

گره خورده به هم دیگر زمین و آسمان آنجا(رضایی)

هوای مشهد جانان ز سر بیرون نمی گردد

مقیم شهر تبریزیم و جسم اینجا و جان آنجا(شهودی)

همی مرغ دلم پر می زند در صحن و ایوانش

نه من بلکه همه دل ها نموده آشیان آنجا(هوشمند)

فتد تا دیده ام بر آن جلال و جاه والایش

بفوری پاک گردد از خیالم این و آن آنجا

بود در محضرش با هم فقیر و بی نیاز الحق

سرشگش را کند شاه و گدا باهم روان آنجا(رزاقی)

نه تنها بر سر کویش گدایانی چو من جمعند

تجمع گاه ایمن بر همه قدوسیان آنجا(اورنگی)

اگر چه ظاهرم پیراست و غمگین ودل افسرده

ولیکن جسم و روحم می شود دائم جوان آنجا(رزاقی)

به ظاهر میزبان او شده ایرانیان اما

یقینا میزبان او و همه چون میهمان آنجا(اورنگی)

ملائک جمعه ها آنجا دعای ندبه می خوانند

کند میعاد آدینه شبی صاحب زمان آن جا(رضایی)

عجب «طائر»گرفتی بر کفت دامان باب العشق

گشاید عقده آن دلبر ز کار عاشقان آنجا(اورنگی)

زبان قاصر بود جانا به وصف دولت وجاهت

چگونه می توان کردن به لب شرح بیان آنجا

بهار دولتت باشد نشاط افزون و پابرجا

نباشد باغ و بستان را هیاهوی خزان آنجا

خراسان باغ و دامانش پر از عطر اقاقی ها

بود موسی الرضا شاه خراسان باغبان آنجا

عدو شد مایه خیر و سرور خاک ایران تا

نگین هشتم عصمت کند نقل مکان آنجا(رضایی)

چنان از شوق می خواهم که سایم سر به درگاهش

که تا صبح قیامت بر نخیزم ز آستان آنجا(شهودی)

تو از بس مهربانی که نگاهش می کنی بی شک

هر آنکس با تو بگذارد غمش را در میان آنجا(زرنقی)

روان مادرم گویی زیارت نامه می خواند

کنار پنجره فولاد می گرید نهان آنجا(شهودی)

گل رنگین کمان هرجا به طاق آسمان باشد

ولی روی زمین باشد گل رنگین کمان آنجا

نه تنها من به عشق او شدم دیوانه ی کویش

بود چشم امید شیعیان این جهان آنجا(رضای)

خوشا در سایه مهر رضا یک عمر آسودن

که هم دارالامان آنجاست هم دارالجنان آنجا(شهودی)

چه گوییم و چه بنویسیم از تو غیر زیبایی

که انگشت تحیر مانده ما را بر دهان آنجا(زرنقی)

طبیبان گر جوابت کرده بر درگاه او روکن

که می بخشند بر درد تو درمان رایگان آنجا(شهودی)

گلستان رنگ می بازد به پیش طلعت ماهش

نجابت باز می گیرد نشاط جاودان آنجا

هزار و یک شب از عمرم گذشت و باز می خواهم

بگوید شهرزاد امشب برایم داستان آنجا(رضایی)

تمام لحظه ها آنجا بود سرشار شور و شوق

قرین سعد و خوشوقتی بود دور زمان آنجا(شهودی)

شنیدم باشد آب زندگی در آستان دوست

شنیدم زندگی گردیده خوش بر عاشقان آنجا

یقین آهنگ عزت را به چنگ خلق بنوازد

نوای وحدت عالم به ساز ریسمان آنجا(رضایی)

گلستانیست کز لطفش بهاری می شود دل ها

نسیم جان وزد از مضجع جان جهان آنجا(دلپاک)

هراسی نیست دل را از جفای دام صیادان

گرفته طائر دل چون ز ضامن آشیان انجا(دلپاک)

همی در حسرتم تا آستانش را زنم بوسه

سرشگم را کنم جاری شوم یک نغمه خوان آنجا

اگر دستم رسد روزی بر آن قبر شریف او

تمام درد دل را می کنم یکسر بیان آنجا(رزاقی)

من از جان دوست می دارم کبوترهای صحنش را

رها از خویشتن هستند دائم پر زنان آنجا

در آن گلشن روا باشد که سر از پای نشناسیم

نوازش می کند ما را امام مهربان آنجا

جبین بر خاک می سایند آنسان خیل مشتاقان

صدای اصطکاک آید بگوش از استخوان آنجا

خبر دارم من از شهری که شهر نور می باشد

به گرمی می نوازد میهمان را میزبان آنجا

به اطعام بهشتی کی نماید اعتنا لختی

هر آن کس لقمه ای چیند از آن گسترده خوان آنجا(شهودی)

دلا گر طالع بخت از همای اختران خواهی

نظر سوی خراسان کن به شمس کهکشان آنجا

به مدحش هر کسی گوید زاخلاص عمل بیتی

یقین می بخشدش خلعت به حسن شایگان آنجا(رضایی)

قصیده یا غزل فرقی ندارد چون که دعبل وار

برایت شعر می خوانند ازجان شاعران انجا(زرنقی)

ارسال نظرات
آخرین اخبار