به پسرم بگوئيد پدرت مرد بود و تا آخر ايستاد
شهید "حمید آسنجرانی" از جمله تکاوران سپاه روحالله بودند که در اردیبهشتماه سال 1389 در درگیری با گروهک ضدانقلاب پژاک در محل سنگهای آذرین شمال غرب كشور به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
خبرنگار بسیج استان مرکزی به گفتوگو با همسر شهید آسنجرانی پرداخت و از ایشان خواست تا یکی از خاطرات خود با شهید را برایمان بازگو کند:
رضوان آهنگرانی همسر شهید حمید آسنجرانی یکی از شهدای سنگهای آذرین با اشاره به خاطرات خود از زندگی مشترک با شهید آسنجرانی اظهار داشت: به واسطه نسبت فامیلی که با یکدیگر داشتیم ایشان به خواستگاری من آمد و سال 1381 زندگی مشترک خود را آغاز کردیم، پس از گذشت چهار سال از زندگی مشترک خداوند فرزند پسری به ما عنایت کرد که وی را محمدرضا نامیدیم.
یکی از خصلتهای بارز شهید آسنجرانی این بود که بسیار به حلال و حرام مقید بود و همواره ائمه اطهار(ع) را در زندگی اسوه خود قرار داده بود.
آخرین سفری که با یکدیگر بودیم یاد دارم که لاستیک ماشین نامیزان شد در یک آپاراتی نگه داشتیم تا باد لاستیک ماشین را تنظیم کند، متاسفانه پول خرد به همراه نداشتیم مبلغ آپاراتی در سال 1389 معادل 200 تومان شد با وجود اینکه مغازهدار رضایت داد حرکت کرده بودیم 50 کیلومتری دور شده بودیم که به روستایی رسیدیم، حمید ماشین را متوقف کرد.
از او پرسیدم چه شده است؟ در پاسخم گفت احساس میکنم مغازهدار از ته دل به من نگفت حلالت باشد، مغازهای پیدا کردیم چک پول را خرد کردیم و مجدد 50 کیلومتر به عقب برگشتیم تا پول مغازهدار را بدهیم، زمانی که صاحب مغازه متوجه اقدام حمیدآقا شد او را غرق بوسه کرد و گفت در مدت چند سالی که من یاد دارم مشتری نظیر شما ندیدم.
چطور حاضر شدید با یک فرد نظامی ازدواج کنید؟
دوست داشتم همسر یک نظامی باشم اما ایمان و اعتقادش مرا بیشتر مجذوب خود کرده بود.
در مراسم خواستگاری من گفته بود که ممکن است دفعات زیادی به ماموریت بروم یا همیشه در ماموریت باشم، او عاشق شهادت بود، هر بار که از ماموریت بازمیگشت و از او میپرسیدم اوضاع چطور است؟ میگفت به مانند سیزده بدر میماند اصلا سختی ندارد، برایم هرگز زمینهسازی نکرده بود که شاید روزی نباشم.
ایشان از همان ابتدا به من گفت كه شغل نظامیاش سختیهای خاص خودش را دارد اما همیشه مخاطرات ماموریتش را سر بسته بیان میکرد.
زمانی که خبر شهادت همسرتان را شنیدید چه حسی به شما دست داد؟
قطعا ناراحت شدم، شاید به خاطر خودم که او را از دست داه بودم، رفتن او به سفری بیبازگشت خیلی زود بود ولی برای او بسیار خوشحال شدم چراکه واقعا لایق شهادت بود، زمانی که میگویند شهدا را گلچین میکنند در شهید اسنجرانی نمونه بارز این جمله را دیدم.
وقتی پسرتان از پدر میپرسد چه میگوئید از کدام ویژگیهای شهید برایش نقل میکنید؟
در آخرین درگیری که در منطقه با نیروهای ضدانقلاب داشتند، در آخرین تماسی که با بیسیم برقرار میکنند و آخرین تماس ایشان با قرارگاه بود میگوید "به پسرم بگویید پدرت مرد بود و تا آخر ایستاد." این جمله مردانه وی زینت بخش سنگ مزارش شد.
تنها جملهای که میتوانم به محمدرضا بگویم این است که پدرت یک مرد بود و تو نیز سعی کن تا مانند او زندگی کنی، شهید در زندگی از بسیاری از چیزها گذشت میتوان این گذشت را در شهادتش نیز دید.
شهید آسنجرانی فداکاری بالایی داشت، او مصداق واقعی ایستادن تا آخرین گلوله بود. همین پیام برای محمدرضا شاید یک وصیتنامه یکصد صفحهای است.
محمدرضا چطور، دوست دارد پاسدار باشد؟
الان که بحث مدافعان حرم مطرح است خیلی دوست دارد یکی از مدافعان حرم باشد او علاقه زیادی دارد تا پاسدار باشد.
امروز روز پاسدار است سالهایی را که در کنار همسرتان بودید چگونه این روز را به او تبریک میگفتید؟
هدیهای درخور شان این روز که لیاقت ایشان را نیز داشته باشد به طور قطع در هیچ سالی نتوانستهام به ایشان بدهم ولی همان لباس سبز پاسداری که بر تن میکرد و سرباز امام زمان(عج) بود به نوعی بهترین هدیه برای وی بود، شاید روز مرد را با یک هدیه کوچک مثل یک شاخه گل به او تبریک میگفتم.
حرف آخر؟
متاسفانه شعار بسیاری برای اینکه ادامه دهنده راه شهدا باشیم داده میشود ولی متاسفانه آنگونه که باید باشد نیست، در یک گفتگوی رسانهای از من سوال شد خانواده شما در قیاس با خانواده شهدای دوران دفاع مقدس تصور میکنید اوضاع بهتری دارید یا نه؟
به نظر من بسیار وضع بدتر شده است شاید در دوران دفاع مقدس همه هم رنگ بودند آن زمان بحث سهمیه یا حقوق و مزایای بنیاد شهید نبوده مردم نسبت به شهدا بسیار لطف دارند و قدردان شهدا و خانوادههای شهدا هستند ولی متاسفانه گاهی اوقات کنایههایی را میشنویم که آزار دهنده است از اینکه از بنیاد حقوق و مزایا دریافت میکنیم.
تصور میکنم این تناقض بسیاری با راهی دارد که شهدا رفتند بزرگترین ثروت و دارایی شهید جانش بوده که از آن گذشته است اما دیگران جنبههای دیگر را میبینند و اصل را نگاه نمیکنند که به نظرم این بد است، در حقیقت آنچه که به خانواده شهدا خدمت رسانی میشود با آنچه که از مردم میشنویم متفاوت است و این سخت است.
تصور میکنم اگر بالاترین امتیازات را بنیاد شهید به خانواده شهدا ببخشد یک لحظه جای خالی شهید را برای خانواده پر نمیکند، ما نمیتوانیم جایگزینی برای شهید در خانوادهها پیدا کنیم.
الان شما اگر تمام دنیا را هم جستجو کنید جایگزین پدر برای محمدرضا نمیتوانید پیدا کنید.
انتهای پیام/