به گزارش خبرگزاری بسیج مازندران، نامه حضرت را شبانه به منزل ابن یقطین بردم .
داخل حیاط خانه اش گفت : چه کسی دَقّ الباب می کند ؟
گفتم : فرستاده امام صادق جعفر بن محمد ( علیه السلام ) هستم .
با پای برهنه بیرون دوید . سلام کرد و بین دو چشم مرا بوسید .*
خیلی خوش آمدی اهلاً و سهلاً . مولایم حضرت صادق ( علیه السلام ) در چه حالی بودند ؟
الحمدلله ،
نامه حضرت را به او دادم : بسم الله الرحمن الرحیم
در سایه عرش الهی ساکن نمی شود مگر کسی که غصه ای از دلی بردارد .
و خودش به کمکش بشتابد یا کار خیری برایش انجام دهد و لو به نصف خرمایی " و هذا اخوک " .
آورنده نامه برادر توست ( والسلام ) . *
نامه را بوسید و بر چشم گذاشت :
چه حاجتی داری برادر ؟
گفتم : در دفتر مالیات شما مبلغی بدهکارم که از عهده اش برنمی آیم .
دفتر را باز کرد بدهی ام را خط زد . اموالش را با من نصف کرد و نصف لباس های خود را به من بخشید :
آیا راضی شدی ؟ *
گفتم : به خدا قسم ، آری . والله راضی هستم .
ایام حج شد به مکه رفتم . در مسجدالحرام خدمت حضرت صادق ( علیه السلام ) رسیدم .
من جریان را می گفتم و رخسار حضرت شکفته می شد و شکفته می شد . صورت مبارکش گل انداخت . فرمود :
والله حسن بن یقطین خوشحال کرد مرا و امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) را و پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله ) را .
او خدا ، جل جلاله و عظم شانه را در عرش خشنود ساخت .
قال الله الحکیم فی کتابه الکریم
یکدیگر را در پرهیزکاری و نیکی کمک کنید .
و تعاونوا علی البر و التقوی ولا تعاونوا علی الاثم و العدوان ( مائده/ 2 )
صدق الله العلی العظیم