شاعران به استقبال نیمه شعبان رفتند/ کاش، سَحر، خاک رهِ « مهدی موعود » شوم

شاعران فارسی زبان در آستانه نیمه شعبان در نشست ادبی «منتظران وصل» با تازه‌ترین سروده‌های خود به ساحت مقدس امام مزان عرض ارادت کردند.
کد خبر: ۹۵۸۱۶۲۴
|
۰۵ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۱:۴۵

شاعران به استقبال نیمه شعبان رفتند/ کاش، سَحر، خاک رهِ « مهدی موعود » شوم

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری بسیج،‌ شامگاه دیروز جمعه چهارم اسفندماه نشست ادبی «منتظران وصل» با حضور جمعی از شاعران و اهالی فرهنگ و اندیشه داخلی و خارجی با مدیریت علیرضا قزوه و اجرای سیدمسعود علوی‌تبار به میزبانی گروه بین المللی هندیران برگزار شد.

در نشست ادبی منتظران وصل که با بداهه نویسی اساتید خوشنویسی ایرانی و هندی نظیر مسعود ربانی و  محمد آرمان حبیب  نیز همراه بود شاعرانی همچون علیرضا قزوه، امیر عاملی، رضا اسماعیلی، سید علی میرباذل، سید مسعود علوی تبار، بلرام شکلا،  سید مهدی بنی هاشمی لنگرودی، مهدی باقرخان، علی اصغر الحیدری، محمد مهدی عبداللهی، عزیز مهدی، احمد رفیعی وردنجانی، سید حکیم بینش، محمود یوسفی، ابراهیم میر، نغمه مستشار نظامی، سیده بلقیس فاطمه حسینی، سمانه خلف زاده، زهره یوسفی،  نانی زاد، سارا جلوداریان، سارا عبداللهی فر، فاطمه ناظری، و صبا فیروزی حضور داشتند.

در ابتدای برنامه رضا اسماعیلی شاعر و پژوهشگر ادبی کشورمان در وجه تمایز شعر عاشقانه و «مهدوی» در سخنانی گفت: در شعر مهدوی آنچه که پیش و بیش از هر چیز دیگر باید بدانیم این است که مقام «معشوق» با «محبوب» یکی نیست. شعر عاشقانه محل جلوه‌گری و جلوه‌فروشی «معشوق» است، حال آن که در شعر مهدوی با محبوبی الهی سروکار داریم که «اسوه حسنه» و جمیع همه فضایل و کمالات انسانی است. برای مصون ماندن از این خبط و خطا، تفکیک و تشخیص جنس شعر عاشقانه و مهدوی ضروری است.

وی ادامه داد:‌ برای پرهیز از اطناب و به طور خلاصه، وجوه تمایز شعر عاشقانه و مهدوی را می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد: تمایز اول؛ در شعر عاشقانه، ما «معشوقه» و «معشوق» داریم، در شعر مهدوی «محبوب»، و شایسته‌تر آن است که برای امام زمان(عج) و همه بزرگان دین، از عنوان «محبوب» به جای «معشوق» استفاده کنیم، چون با استناد به آیات قرآنی، «حُب» و«دوست داشتن» چون ریشه در بینایی و دانایی دارد، ازعشق برتر است.

اسماعیلی گفت: دومین تمایز؛ در شعر عاشقانه، به خاطر افراط در عشق و اغراق در ستایش، گاهی عاشق مقام معشوق خویش را تا «خدا» بالا می‌برد و «معشوق پرستی» را جانشین «خداپرستی» می‌کند. اما در شعر مهدوی، عاشق با لهجه معرفت، بر بندگی «محبوب» خویش شهادت می‌دهد و او را نردبانی برای عروج به ملکوت «یکتاپرستی» و رسیدن به آستان «قرب الهی» می‌داند.

رضا اسماعیلی سپس به تشریح سومین وجه تمایز شعر عاشقانه با شعر مهدوی پرداخت و ادامه داد:  سومین وجه تمایز در شعر عاشقانه، «جسمیت» و «جنسیت» معشوق یا معشوقه در مرکز توجه شاعر قرار می‌گیرد. در این گونه از شعر، معشوق، یک انسان معمولی با دلبری‌ها و زیبایی‌های هوس‌انگیز صورتی و جسمانی است. اما در شعر مهدوی، محبوب ما انسانی الهی است، که از کرامت‌های انسانی و جاذبه‌های معنوی برخوردار است. . به عبارت ساده‌تر، مرکز ثقل غزل مهدوی «جسمیت» و «جنسیت» نیست.

این شاعر با اشاره به تمایز چهارم شعر عاشقانه با شعر مهدوی تصریح کرد: در شعر عاشقانه، ارزش معشوق صرفا در جمال ظاهری و صورت زیباست و رسالتش دلبری و افسونگری. در شعر مهدوی ارزش محبوب در جمال و جلال الهی و سیرت زیباست و رسالتش، پیام آوری، روشنگری و عدل گستری.تمایز پنجم نیز این است که  در شعر عاشقانه، معشوق، انحصاری و شخصی است و عاشق موجودی خودخواه که مجذوب زیبایی های جسمانی معشوق است و از شناخت زیبایی های روحانی اش غافل. ولی در شعر مهدوی، عاشق، مجذوب زیبایی های روحانی محبوب خویش است و محبوبش انسانی متعالی و معنوی که همه عالم به او عشق می ورزند و در سایه سار محبتش به آرامش می رسند.

این پژوهشگر ادبی در پایان با برشمردن هشت تمایز دیگر میان شعر عاشقانه با شعر مهدوی،  تصریح کرد: جان کلام آن که در شعر مهدوی - با نگاه متعالی و معنوی – باید به دنبال تبیین هنرمندانه مولفه‌های جامعه مهدوی و ترسیم سیمای تمام نمای «انسان کامل» باشیم و پیش و بیش از «صورت» و زیبایی‌های صورتی حضرت موعود(عج)، به سیره و سنت آن امام همام بپردازیم. به فضایل الهی، انسانی و معنوی منادی یکتاپرستی، پرچمدار عدالت، مُصلح جهانی و انسان کامل. انسان کاملی که «اسوه حسنه» است و هموارکننده راه سعادت و رستگاری انسان.

 برخی از اشعار قرائت شده در این مراسم به شرح ذیل است:‌

علیرضا قزوه:

کاش به دریا برسم: موج شوم، رود شوم
خاک شوم، باد شوم، شعله شوم، دود شوم
آمده‌ام:رقص‌کنان، نعره‌کشان ،چرخ‌زنان
چنگ زنم، ساز زنم، تار زنم، عود شوم
آمده‌ام: مست شوم، نیست شوم، هست شوم
ابر شوم، رود شوم، باد شوم، بود شوم
باد شدم، خاک شدم، باده شدم، تاک شدم
آمده‌ام _ بار دگر _خاکِ «فرا رود » شوم
فانیِ انوارِ «می»‌ام ،سالکِ اسرارِ «نی»‌ام
کاش ،سَحر ، خاک رهِ « مهدی موعود » شوم

***

امیر عاملی:

می‌دانم ای گل بعد یک لبخند می‌آیی
تا وا کنی از پایِ آدم بند می‌آیی
مانند دریا مهربانی مثل دل عاشق
دل را به دریا می‌زنی پیوند می‌آیی
زیباست تکرارت بهاری، بعدِ یخبندان
پایان دهی تا سردی اسفند می‌آیی
آیا به پاسخ می‌رسم روزی سوالم را؟
می‌پرسم از خود بارها هرچند می‌آیی
تا دردِ دلها را کنی درمان، سرِپایی
با نوشداروی گلاب و قند می‌آیی
پنهان شدی پشت کدامین گل،کدامین برگ؟
مردم همین‌ها را که می‌پرسند می‌آیی
عزم رسیدن داری و پایانِ دلتنگی‌ست
"با چشم بسته بشمرم تا چند می‌آیی؟"

***

سیدعلی میرباذل:

سال‌ها بی‌صدا گریه کردم
پشت زخم شما گریه کردم
در غروب غریب نگاهت
پیش هر آشنا  گریه کردم
گاه دلتنگی باغ وباران
با دو دست دعاگریه کردم
در هیاهوی رنگ و ریاها
در خودم بی‌ریا گریه کردم
برگ،در مرگ خود خنده می‌زد
من چرا، من چرا، گریه کردم؟
از حکایت شکایت شنیدم...
قد یک نینوا گریه کردم
قصه‌ها گفتی از اول عشق
تا ته ماجرا گریه کردم
چاه و محراب و عشق و شهادت
با شما هر کجا  گریه کردم
آن قدر گریه کردم  بدانی:
تا بیایی ، تو را گریه کردم

***

سید مسعود علوی تبار:

ای یار به پای عشق تو جان ریزم
از دیده انتظار باران ریزم
با باد صبا حکایتی از غم تواست
هر قطره اشکی که به دامان ریزم

***

سارا جلوداریان:

گمگشته‌ای دارم که پیداکردنش، سخت است
عالیجناب است و تمناکردنش، سخت است
گمگشته‌ من، سبک سهل و ممتنع دارد
در لفظ، آسان است و معناکردنش سخت است
گمگشته‌ من از همان روزی که غایب شد
دیگر بساط عدل، برپاکردنش سخت است
در هفت اقلیم زمین، مأوا نمی‌گیرد
در هفت مُلک آسمان،‌ جاکردنش سخت است
گیرم که عمری خویشتنداری کنم اما
این عشق عالمگیر، حاشاکردنش سخت است
وقتی بیاید، چشم‌ها را خیره خواهد کرد
آنقدر که حتی تماشاکردنش، سخت است
با نسخه‌های سبز از ره می‌رسد، هرچند
قلب سیاه ما، مداواکردنش سخت است

***

محمد مهدی عبداللهی:

آرامش شب دوباره برمی‌گردد
خورشید سحر سواره برمی‌گردد
با سیصد و سیزده طلوعی دیگر
آن صبح پر از ستاره برمی‌گردد

سیدهکبری حسینی بلخی:

یوسف می‌آید عاقبت از چاه بیرون
از پشت ابر تیره، قرص ماه بیرون
یعقوب از این پیراهن خونین چه نالی
از چنگ گرگی سر برآرد شاه بیرون
بیدار می‌مانیم تا صبح، این شب قدر
تا بشکفد گلبانگ انزلناه بیرون
روزی که می‌پیچد طنین ادخلی‌ها
ای وای اگر باشم از این درگاه بیرون
از داغ هجرت مثل یک آتشفشان است
از سینه‌ام وقتی می‌آید آه بیرون
کی می‌پسندی تو که این دیوانه باشد
از حلقه عشاق خاطرخواه بیرون

***

فاطمه ناظری:

هوا لبریز از عطر تن تو
نسیم و بویی از پیراهن تو
عبای سبز اهل‌بیت بر دوش
نشان فاطمه بر گردن تو

***

صبا فیروزی:

درانتظار شاپرک
یا یک خبر از قاصدک
پژمرده شد
گلدان پشت پنجره...

***

سید حکیم بینش:

ای عصر که دلگیر‌تر از پاییزی!
هر لحظه غم تازه‌تری می‌ریزی
یک جمعه دیگر به سر آمد بی‌او
ای لحظه بی‌او تو بگو یک چیزی

***

سارا عبداللهی فر:

ثانیه‌ها دلتنگند
عقربه‌ها
در پی هم آه می‌کشند
من ولی بی تاب!...
تو از کدام راه می‌رسی؟

***

عاطفه جعفری:

غبار کوی تو هرجا که درهوا برخاست
نشست بردل و آه ازنهادهابرخاست
کجا زیارت ناحیه خوانده‌ای که چنین
ز جمکران تو هم عطر کربلا برخاست
گذشت یاد تو بر هرکویر باران زد
هزار تیر اجابت به یک دعا برخاست
به احترام تو بوده‌ست ای رسول قیام
اگر امام پس از نام تو ز جا برخاست
فدای آنکه ز نام تو سرسری نگذشت
گذاشت بر سر خود دست و روی پا برخاست
خوشا کسی که پس ازمرگ، شاهراً سَیفی
به عهد بسته خود چون کند وفا برخاست

ارسال نظرات
آخرین اخبار