خبرهای داغ:
برای رفتن به حرم، باید حتما محافظ ما را همراهی می کرد، دلگیر از اینکه حتما حضرت زینب ما را نطلبیده، در حالی که بسیار ناراحت بودیم به اتاقمان برگشتیم. کمی بعد ناگهان تلفن به صدا در آمد و صدای آن طرف گوشی ما را به زیارت حرم حضرت زینب(س) دعوت کرد.
کد خبر: ۹۲۳۹۴۰۹
|
۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۰:۵۲

به گزارش خبرنگار خبرگزاری بسیج قزوین، علی عباسیان مدیر یکی از مدارس شهرستان البرز است که پس از شهادت شهید رسول پورمراد، انگیزه حضور در سوریه در وی ایجاد می شود و آتش به اختیار تصمیم می گیرد که مدافع حرم شود.

در ادامه، بخش دوم گزارش دلنشین گفتگو با این بسیجی، فرهنگی، جهادگر را با هم می خوانیم.

پس از چهل روز حضور در خاک سوریه، به ایران بازگشتیم اما با دیدن لحظه های جنگ و شهادت همرزمانمان، مدت ها در حال و هوای آن روزها بودم.

یکی از خاطرات خوشی که همیشه در ذهنم ماندگار شده، زیارت حرم حضرت زینب(س) و رقیه(س) در آخرین روز حضور در سوریه بود. رسم بود گروه هایی که به سوریه اعزام می شدند، یک روز قبل از بازگشت به ایران به رسم ادب و احترام به زیارت حرم زینب(س) و حضرت رقیه(س) می رفتند. بعد از صرف صبحانه به ما گفتند داخل اتاق باشید که بعدازظهر پرواز داریم اما برای رفتن به زیارت اطلاع می دهیم.

زیارت حضرت زینب(س)، خصوصی ترین زیارت عمرم بود

با هم اتاقی هایم به اتاق بازگشتیم. بی آنکه متوجه گذر زمان باشیم گرم صحبت بودیم که متوجه شدیم ساعت از یازده گذشته است‌. وقتی به متصدی محل اسکان مراجعه کردیم متوجه شدیم کسی در هتل نیست و پس از پرس و جو به ما گفتند که بچه ها دو ساعت پیش به زیارت حرم حضرت زینب رفته اند.

برای رفتن به حرم، باید حتما محافظ ما را همراهی می کرد، هر چه خواهش و تمنا كردیم کسی قبول نکرد که ما به حرم برویم چون از نظر امنیتی، مناسب نبود. دلگیر از اینکه حتما حضرت زینب ما را نطلبیده، در حالی که بسیار ناراحت بودیم به اتاقمان برگشتیم. کمی بعد، زنگ تلفن سکوت اتاق را شکست و صدایی آن طرف گوشی ما را به زیارت حرم حضرت زینب دعوت کرد و این خصوصی ترین و بهترین زیارت عمرم بود و شیرینی و حلاوت این زیارت همیشه بر جانم جاری است.

علی آقا ادامه می دهد؛ چون بدون هیچ هماهنگی به سوریه رفته بودم، بنابراین وقتی از سوریه برگشتم، با موجی از دید و بازدیدهای دوستان و آشنایان مواجه شدیم. دو روز بعد از بازگشت از سوریه به مدرسه رفته و با همکاران و دانش آموزانم تجدید دیدار کردم. شور و حال آن روز و اصرار دانش آموزان برای مدافع حرم شدن، وصف ناشدنی است.

مدیریتی که برایم خیر دنیا و آخرت داشت

من سابقه زیادی در تدریس ندارم اما بیشتر فعالیت من در حوزه مدیریت مدارس بوده. یکی از خاطرات خوبم در دوران مدیریت، مربوط به عید غدیر سال ۸۸ است. آن روزها مدیر یک مجتمع آموزشی در شهرک لیا از توابع بخش دشتابی بودم. در روایات ما بحث اطعام عیدغدیر بسیار توصیه شده و این موضوع برای من اهمیت خاصی داشت. از طرفی تفکرات مذهبی من برای مردم منطقه جدید بود.

با هماهنگی هیات امنا مدرسه تصمیم گرفتیم که کل دانش آموزان مدرسه را در روز عید غدیر اطعام دهیم. به همین خاطر با حضور بچه های هنرمند و تئاتر، مراسم شادی برای دانش آموزان و اولیا آنها برگزار کردیم. با برگزاری این مراسم، همان شب با ارائه درخواست از سوی خانواده ها مبنی بر ایجاد مرکزی برای تحصیل دختران محل، ساخت دبیرستان حنانه در روستای لیا منطقه دشتابی کلید خورد.

با شنیدن خبر شهادت سردار، ساعت ها قرار نداشتم

آقای عباسیان در حالیکه بغض راه سخنش را بسته از لحظه شنیدن خبر شهادت سردار سلیمانی می گوید؛

از نزدیک سردار سلیمانی را دیده بودم، شیفته شخصیتش بودم. صبح آن روز برای اقامه نماز از خواب بیدار شدم و پس از نماز، گوشی را روشن کردم. وارد صفحه مجازی شدم و با خواندن اولین خبر، گویا نفس در سینه ام حبس شد. باور نمی کردم. بلافاصله تلویزیون را روشن کردم و با شنیدن خبر شهادت سردار، گویی جان از تنم رفت. مدام از خدا می خواستم خبر، حقیقت نداشته باشد. گویا عزیزترین کس خود را از دست داده باشم و ساعت ها قرار نداشتم.

فرزندم، آرزوی پوشیدن لباس رزم با داعش را دارد

سردار رفت اما سرداران همچنان هستند. داعش و امثال آن جرات تعرض به خاک ایران را ندارند اما اگر این غده سرطانی روزی بخواهد نقشه های شیطانی داشته باشد، ما پیوسته و زنجیروار، پشتش را بخام می زنیم و از ریشه می سوزانیمش. این تفکر مدافع حرم، در بین جوانان ایران زیاد شده و پس از شهادت سردار بی نهایت از این جوانان پرشور، آرزوی حضور در جبهه اسلام جهت نابودی آمریکا و داعش را دارند. فرزند من آرزوی پوشیدن لباس رزم و پا در رکابی سردارها، در مبارزه با داعش تکفیری را دارد.

وقتی مدرسه، میدان جهاد می شود

علی آقا از روزهای کرونایی و جهاد به آتش به اختیارش می گوید؛

امسال، سال کرونایی بود. با شیوع ویروس کرونا در کشور و بالطبع در استان قزوین و با توجه به نیاز کردم به ملزومات پیشگیری از بیماری کرونا، به همراه یکی از دوستان مدافع حرم، در بحث تولید ماسک، تحت گروه جهادی سردار سلیمانی و با حضور بسیجیان جهادگر اقدام کردیم. با هماهنگی مدیر آموزش و پرورش شهرستان البرز، مدرسه را با حضور بسیجیان جهادگر، به میدان جهاد برای تولید ماسک مبدل کردیم و پس از مدت کوتاهی، با نظر مرکز بهداشت کارگاه تولید ماسک به محل دیگری منتقل شد و در مجموع این گروه جهادی 170 هزار عدد ماسک تولید کرد.

بعد از صدور فرمان مقام معظم رهبری مبنی بر رزمایش کمک مومنانه، قرارگاه اصلی در مسجد جامع شهرستان الوند ایجاد شد که با استفاده از ظرفیت بسیجیان در مرحله اول تعداد 350 بسته غذایی به همت بسیجیان تهیه و توزیع شد.

مقداری از مبالغ این بسته ها از سوی سپاه و بخشی از طریق سرمایه گذاران و خیرین و مبالغی نیز از سوی مردم تهیه شد و هزینه افطاری که هرساله در مسجد جامع الوند تهیه می شد نیز به نیازمندان اختصاص یافت که در مرحله اول 25 میلیون تومان جذب و در مرحله دوم نیز صد بسته به ارزش پانزده میلیون تومان جهت توزیع بین جامعه هدف تهیه شد.

گویا تاریخ تکرار می شود. لشگر حق و ناحق به تقابل یکدیگر بر می‌خیزند. قهرمانان پرورانده می شوند، شهید، دفاع، جهاد، بخشش و ... اینها کلیدواژه های راهی است روشن که هرکسی را مجال ورود به این مسیر نیست. گویا آنان که لایق مسیر حق و حقیقتند، زاده می شوند، پرورانده می شوند، نظرکرده می شوند و آنگاه در همان لحظه ای که دنیا پشتش به گرمای وجودشان گرم است، از صحنه روزگار دست چین می شوند. در چشم زدنی...

مردان سرزمین فارس، همیشه دوران، خوش درخشیدند. امروز راه همان راه حسین(ع) است و هدف همان هدف است که جان مایه اراده می خواهد.

 1010/گ30/ب

به قلم سهیلا عظیمی

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار