دهمین یادواره شهدای دانش آموز شهرستان دشتی برگزار شد

دهمین یادواره شهدای دانش آموز شهرستان دشتی و گرامیداشت سفیر فرهنگی جمهوری اسلامی ایران حجت الاسلام شهید محمد حسن ابراهیمی برگزار شد.
کد خبر: ۹۱۸۸۶۴۱
|
۱۶ آبان ۱۳۹۸ - ۱۲:۵۰

به گزارش خبرگزاری بسیج از دشتی، دهمین یادواره شهدای دانش آموزشهرستان دشتی وگرامیداشت سفیرفرهنگی جمهوری اسلامی ایران حجت الاسلام شهیدمحمدحسن ابراهیمی با حضور خانواده های معظم شهدا، ایثارگران ، مسئولین و یادگاران هشت سال دفاع مقدس در مصلّای امام خامنه ای (مدظله العالی) شهر خورموج برگزار شد.

 دهمین یادواره شهدای دانش آموزشهرستان دشتی وگرامیداشت سفیرفرهنگی ایران حجت الاسلام شهیدمحمدحسن ابراهیمی برگزارشد

فرمانده سپاه امام رضا (ع) شهرستان دشتی مهمترین وظیفه دانش آموزان درزمان کنونی را علم آموزی و الگوقراردان شهداء دانش آموز در زندگی خود دانست.

سرهنگ غضنفری بیان کرد درهرجایی که به نوجوانان و جوانان مومن وانقلابی اعتماد کردیم پیروز شدیم و بارها مقام عظمای ولایت براستفاده از ظرفیت و استعدادهای ناب جوانان درتمامی عرصه ها تاکید داشته ودارند.

شهردار خورموج نیز دراین مراسم به حمایت مستمر مجموعه شهرداری از فعالیت های فرهنگی ، مذهبی و برگزاری یادواره های شهداء اشاره کرد و اضافه نمود هرچقدر که به مراسمات وبرنامه های فرهنگی توجه شود از مشکلات و معضلات اجتماعی کاسته می شود.

دهمین یادواره شهدای دانش آموزشهرستان دشتی وگرامیداشت سفیرفرهنگی ایران حجت الاسلام شهیدمحمدحسن ابراهیمی برگزارشد

برادربسیجی احمد  شیخیانی با تجلیل از مقام شهید محمد حسن ابراهیمی، و گرامیداشت یاد و خاطره این شهید والا مقام گفت:

دهمین یادواره شهدای دانش آموزشهرستان دشتی وگرامیداشت سفیرفرهنگی ایران حجت الاسلام شهیدمحمدحسن ابراهیمی برگزارشد

شهید حجت الاسلام محمد حسن ابراهیمی متولد ۱۳۴۶ در خانواده‌ای اصالتا اهل شهرستان دشتی استان بوشهر در نجف به دنیا آمد و همراه با خانواده برای تحصیل علوم حوزوی به نجف اشرف و بعدها به کربلا مهاجرت کرد.وی دوران کودکی را در نجف و کربلا سپری کرد و در سن پنج سالگی به همراه خانواده به ایران و شهر قم آمد.

شهید ابراهیمی در سال ۱۳۸۰ از طرف جامعه المصطفی برای تبلیغ به کشور گویان مامور شد و به عنوان مدیر کالج مطالعات اسلامی امام باقر (ع) این کشور آمریکای جنوبی فعالیت فرهنگی و دینی داشت و در ۱۴ فروردین ۱۳۸۳ توسط افراد ناشناسی ربوده و ۳۵ روز بعد در سن ۳۷ سالگی به شهادت رسید.

دهمین یادواره شهدای دانش آموزشهرستان دشتی وگرامیداشت سفیرفرهنگی ایران حجت الاسلام شهیدمحمدحسن ابراهیمی برگزارشد

مهمان ویژه این مراسم اعظم السادات منتظری مادر دانش آموز شهید محمدمعماریان از قم بود که به بیان خاطراتی از فرزند شهید خود پرداخت و اضافه کرد ،  محمد با توجه به سن کمی که داشت اما به اندازه یک انسان بزرگمرد عمل می کرد و همیشه برای تربیت و تزکیه خود برنامه داشت و تمام تلاش او بر این بود که کارش مورد رضای پروردگار واقع شود.

وی افزود: هر یک از شهدا برای ما پیامی دارند و پیام اصلی آنها به خانواده شهداست که به آنها ثابت کنند که ارزش مقام شهید و شهادت با هیچ چیزی کم یا از بین نمی رود بلکه تا ابد ماندنی است.
مادر شهید خطاب به همه دانش آموزان گفت: مراقب باشید فریب دشمن نخورید، در این برهه زمان دشمن سعی می کند خانواده را نابود کند اما اگر شما بصیر و آگاه باشید هیچ وقت موفق نخواهد شد.

مادر شهید معماریان با اشاره به مسئولیت خطیر همه ما تصریح کرد: همه نزد خدا مسئولیم و باید جهاد کنیم هم جهاد در عرصه امر به معروف و نهی از منکر و هم جهاد در جبهه جنگ نرم، و برای موفقیت باید همه سختی ها را تحمل کنیم و از کشته شدن و کتک خوردن در این راه نترسیم.

مادر شهید محمد معماریان  در این مراسم به بیان خاطره‌ای ناب از فرزند شهیدش پرداخت و گفت: روز اول محرم سال 68 به اتفاق خانواده به یکی از روستاهای اطراف قم مسافرت کردیم و  بر اثر حادثه‌ای به زمین افتادم، پس از حاضر شدن دکتر از درمانگاه منطقه، قرار شد به خاطر احتمال خون‌ریزی مغزی و به پیشنهاد پزشک، سریعاً‌ به قم منتقل شوم.

وی بیان داشت: پس از درمان‌های اولیه و عکس‌برداری مشخص شد، پایم دچار شکستگی شده و احتیاج به گچ گرفتن دارد، اما از گچ‌گرفتن خودداری کرده و با مراجعه به پیرمرد شکسته‌بندی به نام حاج محمد، پای خود را بسته و درد را تحمل می‌کردم و به توصیة پزشک معالج به استراحت پرداختم تا پایم جوش خورده و شکستگی برطرف شود.

مادر شهید محمد معماریان عنوان کرد: در روز هشتم محرم با عصا سوار بر ماشین شده و در مسجد المهدی (ع) واقع در بلوار محمّد امین (ص) حاضر شده و به خانم‌هایی که برای آماده‌سازی تدارک پذیرایی از  عزاداران حسینی در شب عاشورا زحمت می‌کشیدند کمک کرده و به منزل برگشتم.

وی عنوان کرد: روز تاسوعا نیز عصا زنان به مسجد رفته و کمک کردم در شب عاشورا نماز جماعت را به حال نشسته خواندم و منتظر مراسم سینه‌زنی شدم تا آن که نوحه‌خوانی و عزاداری آغاز شد در این هنگام حالم به شدت منقلب شد و به سیدالشهدا (ع) و حضرت زهرا (ع) متوسل شدم و از ایشان شفای خود را خواسته و گفتم، یا امام حسین (ع) اگر این مقدار زحمت من، قابل قبول شماست، شما از خدا بخواهید به من شفا بدهد و اگر من تا صبح فردا شفا یابم و پایم به زمین برسد، دیگ‌های مسجد المهدی (ع) و دیگ‌های مربوط به عزاداریت را در منزل عمه‌ام خواهم شست.

مادر شهید ادامه داد: شب خواب دیدم در مسجد المهدی (ع) هستم و می‌گویند، هیأتی به  مسجد می‌آید با خود گفتم: بروم  ببینم چه کسانی هستند، دیدم هیأتی فوق‌العاده منظم با لباس‌های سفید، سربندهای مشکی و کفنی تقریباً خون‌آلود به گردن وارد مسجد شدند و شهید سید محمد سعید آل‌طه نوحه‌خوانی می‌کنند و بقیه سینه می‌زنند.

وی اظهار کرد: با خود گفتم، سیدمحمد که شهید شده بود! یک مرتبه متوجه شدم، فرزند شهیدم محمد معماریان نیز در جلوی هیأت حرکت می‌کنند و بقیه هم از دوستانش هستند.

به این ترتیب، برایم مسلم شد که هیأت مربوط به شهداست و بعد از اتمام سینه‌زنی، فرزند شهیدم جمعیت را دور زد و کنار پرده به طرفم آمد و همدیگر را در آغوش گرفتیم در این هنگام یکی دیگر از شهیدان آمده و گفت: سلام حاج‌خانم! خدا بد ندهد! چه شده  است و محمد گفت، نه، مادر من مریض نیست، مادر، این‌ها چیست که به پایت بسته‌ای؟

مادر شهید گفت: به محمد گفتم، چیزی نیست، چند روزی است، پایم درد می‌کند و با عصا راه می‌روم ان‌شاءالله خوب می‌شود، محمد گفت، مادر جان چند روزی است که با دوستان به کربلا رفتیم از ضریح امام حسین (ع) شال سبزی برای شما آورده‌ام و  می‌خواستم به دیدن شما بیایم، اما دوستان گفتند، صبر کن با هم برویم و امشب که شب عاشورا بود،‌ رفتیم به زیارت امام خمینی (ره) و آمده‌ایم تا نماز صبح را در مسجد المهدی (ع) همراه با زیارت عاشورا بخوانیم و شما را ببینیم و برگردیم.

وی عنوان کرد: در این هنگام دستش را بالا آورد و از سر تا پای مرا دست کشید، باندها را از پایم باز کرد و شال سبز ضریح مطهر را به جای آن بست و گفت، مادر پایت خوب شده است و اگر هم مقداری درد می‌کند از عضله است که آن هم خوب می‌شود.

مادر شهید محمد معماریان گفت: در همین حال از خواب بیدار و دچار اضطراب شدم و قدرت تکلم نداشتم، قبل از برخاستن و مشاهده پا با خود گفتم، ببینم خواب دیده‌ام یا واقعیت بوده است، وقتی که نگاه کردم، دیدم تمام باندها باز شده و به جای آن، شال سبزی به پاهایم بسته شده است، بلند شده و متوجه شدم پایم کاملاً خوب شده است، اهل منزل را مطلع کردم و برای انجام نذر شستن دیگ‌ها به طرف مسجد رفتم.

وی خاطرنشان کرد: با حضورم در مسجد، بانوانی که مرا می‌شناختند، گفتند، شما که نمی‌توانستید راه بروید، الان چه شده است، گفتم، «من امروز صبح شفا گرفتم»، خانم‌های حاضر، شال معطر را گرفته و می‌بوسیدند و یکی از خانم‌ها که اتفاقاً مدت‌ها به سردردی مزمن مبتلا بود، آن را به سر خود کشید و گفت به سر می‌بندم تا خوب شوم و سرم درد نگیرد، همان لحظه سرش خوب شد.

مادر شهید محمد معماریان ادامه داد: خبر در سطح شهر پیچید و از طرف حضرت آیت‌الله العظمی گلپایگانی (ره)، فرزند معظم‌له به ملاقاتم آمده و با مشاهده شال سبز معطر از من دعوت کردند خدمت آن مرجع عظیم‌الشأن برسم.

وی افزود: روز دوازدهم محرم به اتفاق خانواده به محضر آیت‌الله العظمی گلپایگانی (ره) رسیدیم و جریان را عرض کرده و شال را خدمت ایشان تقدیم کردیم، آن مرد بزرگ شال را بوسیدند و فرمود، بوی جدم حسین (ع) را می‌دهد، بعد چند بار دوباره آن را بوسیدند و گریستند و فرمودند، شما قدر این شال را بدانید و کمی از این شال را به من بدهید که این سند و اثری از مقام شهداست و در تاریخ چنین چیزی نادر و کم‌نظیر است.

مادر شهید محمد معماریان افزود: بعد از آن دستور فرمودند تربت مخصوصی را که قبلاً توسط بعضی از علما برایشان آورده حاضر کنند، وقتی آن را آوردند، فرمود، یک مقدار از این تربت را به شما می‌دهم، کمی از شال را با تربت در شیشه‌ای بریزید و به مریض‌ها بدهید، ان‌شاءالله خداوند شفا می‌دهد.

وی عنوان کرد: به لطف خدا و برکت سیدالشهداء بیش از ده‌ها نفر از مریض‌هایی که بعضاً از دکترها جواب رد گرفته و بعضی از آن‌ها نیز برای درمان به خارج کشور رفته، اما نتیجه‌ای نگرفته بودند از آب متبرّک آن شیشه استفاده کرده و شفا یافتند.

مداحی و مرثیه سرایی ذاکر اهل بیت عباس روشن قیاس ، اجرای گروه سرود دانش آموزان بسیجی ، تجلیل و تقدیر از مادر شهید معماریان  و خانواده‌ شهدای دانش‌آموز و شهید حجت الاسلام ابراهیمی از دیگر برنامه های این یادواره بود.

انتهای پیام/

ارسال نظرات