فرمانده شهید

حمید احدی

بعد از بازگشت سالم به خانه مادرش گریه می‌کند که من در فردای قیامت جواب بی‌بی زینب را چه بدهم که چند پسر داشتم ولی یکی از آنها شهید نشد، جواب می‌دهد مادرجان! ناراحت نباش؛ من حتماً شهید می‌شوم.
کد خبر: ۹۱۷۷۸۰۷
|
۰۲ مهر ۱۳۹۸ - ۱۲:۱۰
به گزارش خبرگزاری بسیج؛ شهدای بسیاری در کشور هستند که هنوز ناشناخته‌اند و باید برای شناساندن آن‌ها تلاش شود، که یکی از مجموعه‌هایی که باید در این زمینه تلاش کنند رسانه‌ها هستند.
استان زنجان در طول هشت سال دفاع مقدس سه هزار شهید را تقدیم انقلاب کرد و رزمندگان آن در بسیاری از عملیات‌های دوران دفاع مقدس به دلیل شجاعت و دلاورمردی‌هایشان نقش خط‌شکنی داشتند.
یکی از فرماندهان شهید استان زنجان شهید حمید احدی است که بسیاری از رزمندگان که در جبهه‌ها حضور داشتند، این شهید والامقام را به یاد دارند.
سال ۱۳۴۱ در یکی از محله‌های قدیمی شهرستان زنجان دیده به جهان گشود و اسفند ماه ۱۳۶۳ در عملیات عاشورائی (بــدر) منطقه شرق دجله عراق در سن ۲۴ سالگی به درجه والای شهادت رسید.
با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و آغاز درگیری‌های گروهک‌های ضد انقلاب، شهید حمید احدی شغل کارمندی را رها کرده و عاشقانه به بسیج پیوسته و پس از گذراندن دوره آموزش نظامی به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و در اندک زمان کوتاهی با لیاقت و شجاعتی که از خود نشان داد به فرماندهی گردان منصوب شد.

*شهید احدی در غائله کردستان
آغاز فعالیت شهید احدی در سپاه با غائله کردستان همراه شده و ایشان برای پاسداری و حراست از آرمان‌ها و ارزش‌های والای انقلاب و خاموش کردن شعله‌های فتنه و نفاق دشمنان کوردل و مزدور ضد انقلاب به مناطق درگیری اعزام و چندین ماه در آنجا مشغول خدمت شد.

*حضور جانانه در دفاع مقدس
با شروع جنگ تحمیلی عراق شهید احدی کوله بار جهاد برداشته و عاشقانه بسوی وادی عشاق پروانه صفت رهسپار می‌شوند و تا لحظه شهادت در منطقه جنوب مخلصانه و با شجاعت تمام به نبرد با دشمن بعثی پرداخته و در این مدت دوبار از ناحیه پا و دست و سینه به شدت مجروح شد، ولی هیچکدام از این صدمات و زخمی شدن‌ها وی را از حضور دوباره در میادین جنگ غافل نکرد.
در عملیات عاشورائی بــدر، گردان حضرت امام سجاد (ع) که شامل رزمندگان بسیجی شهرستان زنجان و یکی از گردان‌های خط شکن لشکر ۳۱ عاشورا بود، تحت فرماندهی جسورانه و شجاعانه سردار شهید حمید احدی عمل کرد و یکی از سخت‌ترین خط‌های پدافندی دشمن بعثی را درهم کوبیده و در کمال قدرت خاکریز‌های اول عراقی‌ها را به تصرف خود درآورده و با پیشروی به سمت اتوبان بصره به العماره در کنار رودخانه دجله و روبروی نخلستان‌های روستای حــرمـه مستقرشده و همانجا خط پدافندی را تشکیل وشروع به تثبت خط و مقابله با پاتک‌های سهمگین مزدوران عراقی کرد.
فردای همان روز طرف‌های ساعت ۳ بعدازظهر شهید احدی به همراه چند نفر از بچه‌های گردان برای شناسائی منطقه به سمت مواضع دشمن حرکت کرد و در مسیر حرکت با تانک‌های عراقی مواجه شدند، تانک‌ها شروع به تیراندازی کرده و گلوله توپی کنار بچه‌ها منفجر شده و تعدادی ترکش به صورت زیبای فرمانده غیرت‌مند سپاه اسلام سردار حمید احدی خورده ودهان و چانه ایشان را از بین برده و باعث شهادت ایشان شد.


خاطره پدر شهید احدی از فرزندش
پدر شهید می‌گوید: روزی در منزل روضه داشتیم که ناگهان در زدند. چند تن از دوستان حمید با پریشانی پشت در ایستاده بودند. آن‌ها را به داخل آوردم و متوجه شدم که از دست گاردی‌ها فرار کرده‌اند. آن‌ها را زیر رختخواب‌ها مخفی کردم. چند لحظه بعد یکی از همسایه‌ها آمد و با حالت تمسخر گفت: در حالی بچه‌های مردم را پناه می‌دهی که فرزند خودت را دست بسته و خون‌آلود بردند.
بعد از مدتی پرس‌وجو متوجه شدم او را به کلانتری برده‌اند. فردای آن روز با صورتی خون‌آلود و لباسی کثیف به منزل آمد. حمید را به روستایی دور فراری دادیم. پس از رفتن او گاردی‌ها به خانه ما آمدند، ولی حمید را پیدا نکردند. حمید بعد‌ها مرا به خاطر این کار سرزنش می‌کرد و می‌گفت: در زمانی که جوانان ما جانشان را از دست می‌دادند، شما مرا از خانه دور کردید.
یکی از دوستان حمید برایم گفت: بعد از بازگشت از حمله فتح‌المبین وقتی سالم به خانه رفتم، مادرم شروع به گریه کرد و گفت: من فردای قیامت جواب بی‌بی زینب را چه بدهم که در خانه چند پسر داشتم و شهیدی ندادم. به مادر جواب دادم ناراحت نباش من حتماً شهید خواهم شد.

وصیت‌نامه شهید بزرگوار حمید احدی
سلام به کسانی‌که این نوشته‌ها را می‌خوانند و می‌شنوند، بنا داشتم که چیزی به عنوان وصیت بنویسم، چون نه برای دنیا کار کرده‌ام نه برای آخرت توشه‌ای دارم و نه ارثی به جا گذاشته‌ام، ولی چون قبلاً هم یک یادداشتی نوشته بودم اگر به دستتان رسیده بنا به صلاحدید مادرم عمل کنید.
مادرم را از تمام جهات وصی خود قرار می‌دهم برای یادآوری تا حد توان مراسم مرا ساده برگزار کنید مادر و خواهر مهربانم مثل زینب باشید و پیام‌رسان شهدا، پدر عزیزم تو نیز حسین‌وار مقاوم باش صبر کن که خدا با صابران است، برادر بزرگوارم امیدوارم مرا ببخشی و حلال کنی و مانند امام سجاد (ع) پیام شهادت را به مردم برسانی. بدانید که خدا هر چه بخواهد آن خواهد شد و بس.
ارسال نظرات
آخرین اخبار