بیانیه حوزه حضرت صدیقه کبری(س) سپاه قرچک در محکومیت حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان

کد خبر: ۹۵۶۹۴۴۰
|
۱۹ دی ۱۴۰۲ - ۱۹:۲۰

بسم رب الشهدا و الصدیقین

بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ :به کدامین گناه کشته شدند؟              (سوره تکویر آیه ۹ )

 

مقام معظم  رهبری  ۱۳ دی ۱۴۰۲ :

این فاجعه‌ آفرینی پاسخ سختی در پی خواهد داشت باذن الله.

 

 

امام زمانم،  مینویسم برایت از دلتنگی .

شرح حالی نیست پر از بغضیم و اشک و آه و افسوس  !

بغض از کشته شدن کودکان بی گناه و اشک و آه از جاماندن از غافله ی عشق

و افسوس از وطن فروشانی که در عزای هموطنشان شادی می‌کنند .

از کجا بنویسم برایت نمی‌دانم چگونه بنویسم نمی‌دانم ولی این را خوب میدانم بیشتر از من داغ دار هستید

بگذارید از مادری شروع کنم که برای سالگرد سرباز شما حاج قاسم سلیمانی دست فرزندش را گرفت و میخواست به مزار قهرمان زمانش برود و به فرزندش بیاموزد راه و رسم مکتب سلیمانی را بیاموزد سلیمانی زیستن چگونه است بیاموزد که چگونه مثل حاج قاسم سلیمانی عزیز یک ملت شود مینویسم برایت که به مزار نرسیده با فرزندش شهید مکتب سلیمانی شد به مزار نرسیده فرزندش برای همیشه هم مانند قهرمانش قهرمان کوچک ما شد ؛ مینویسم از پدری که قرار بود با دخترش زائر سلطان خراسان شود و با پیکر دخترش زائر شد پدر بود دیگر برای دختر معلمش آرزوها داشت آرزو داشت دخترش معلم شود و شد معلم مکتب مینویسم از دختری با گوشواره های قلبی و کاپشن صورتی دختری دو ساله امان امان از غمت یا رقیه مینویسم از مادری که تازه قدکشیدن و مرد شدن پسرش را می‌دید اما نمی‌داست پسرش سالهاست مردانه زندگی می‌کند مردانه مثل قاسم سلیمانی مینویسم از مادری که تولد فرزندش بود نه جشن شهادتش ! به راستی گفتم روز مادر ؟

روز مادر و بود هدیه اش شهادت فرزندش  شد . مینویسم از بانویی فداکار از نسل حسینی که میگفت ان شاالله با حضرت زهرا هم نشین شود حضرت زهرا چقدر زود دعایش را اجابت کردی خوشا به سعادتت

خوشا به سعادت تک تک شما که مهمان مادر شدید ، برای وطنم برای درد ایرانم و غم رهبرم و خانواده هاو ملت داغدار میخواهم بنویسم اما نمیتوانم نمی‌دانم از چه بنویسم؟  از بی وفایی عده ای خود فروخته و غرب زده ؟ عده ای بی وجدان ؟

تاریخ قلمت بکشند اگر ننویسی قلمت بشکند اگر ننویسی از آرزوهای مادران قلمت بشکند اگر ننویسی از یتیم شدن فرزندان قلمت بکشند اگر ننویسی زنی ذوق داشت تا  هنگام تولد فرزندش را در آغوش همسرش ببیند اما باید از الان به فرزندش سنگ سردی نشان دهد که روی آن نوشته شهید علیرضا محمدی پور و بگوید پدرت اینجاست .

مولای ما از بغض معلمی مینویسم برایت که به اسم دانش آموز شهیدش رسید اشک هایش روان شد چگونه باور میکرد که دیگر از شنبه سرکلاسش حاضر نمی‌شود؟ از مزار مادر و دختری بنویسم که کنارهم شهید شدند یا از خانواده ای هشت نفر از عزیزانش را از دست داد

یا از برادری که به خواهرش قول داد تا عمر دارد از خواهرش مراقبت کند و اکنون کنار مزار خواهر شهیدش است ؟ از عشقی بنویسم که بعد از دوروز دوری و فراغ  کنار پیکرش است  و آرزوهای بر باد رفته اش را تماشا می‌کند و درد فراغ را دارد  و شانه ی لرزان و اشک مردانه اش  عرش خدا را میلرزاند ،یا بهت و تعجب دختر بچه ای کنار تابوت مادرش گفتم تابوت مادرش ؟ای وای امان از دل زینب اوهم این صحنه هارو دیده بود .مولاجان با دیدن این صحنه ها داغ کربلا برایتان تازه تر شد دیدم پدری که بر پیکر پسرش گریه میکرد  اما کسی بود که دلداریش دهد ای وای از غریبی جدتان اباعبدالله آه از غم سه ساله اباعبدالله کربلا در حال تکرار است یا صاحب زمان امروز در کرمان و هر روز در غزه خون مظلوم تو را می‌خواند.

 

 یا صاحب زمان تنها منجی بشریت بیا، بیا که دیگر طاقتمان تمام شده بیا که تنها راه نجات و چاره ای بیا که جهان میخواندت هرکس با هر دین و مذهب می‌خواندت سلام یا مهدی ! بیا ای منجی بشریت بیا که منتظریم با سپاهت انتقام تمام خون های به ناحق ریخته شده را بگیری  به عمت قسمت میدهم بیا . یا مهدی خون مظلوم میخواندت.... بیا

الهم عجل لولیک الفرج به حق زینب

 

/انتهای پیام

 

به قلم: خانم نرگس فعلی

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار