خبرهای داغ:

شعر/ پریشان شد کنون حالم، مگیر از من نگاهت را

شاهرود_ شاعر رزمنده و بسیجی پایگاه عاشورا حوزه بسیج مساجد و محلات خاتم الانبیا (ص) شعری با عنوان «خدایا» سروده است.
کد خبر: ۹۴۸۱۳۹۲
|
۱۴ دی ۱۴۰۱ - ۲۲:۰۰

شعر/ پریشان شد کنون حالم، مگیر از من نگاهت رابه گزارش خبرنگار بسیج، شاعر رزمنده و بسیجی پایگاه عاشورا حوزه بسیج مساجد و محلات خاتم الانبیا (ص) سپاه ناحیه شاهرود شعری با عنوان «خدایا» سروده است که در ادامه می‌آوریم:

پریشان شد کنون حالم، مگیر از من نگاهت را
توبُگشا راه خود بر من، مگیر از من پناهت را.

همه مسرور از مهرت، نصیبم سینه‌ای پر درد.
ز خیل بذل و بخشش ها، به من دادی تو آهت را.

نداری تو نیازی هیچ، دو عالم بر تو محتاجند.
نیاز من  به درگاهت، نصیبم کن صفایت را.

دلم پر درد از این دنیا، روانم کُن سویِ عُقبی.
دوایم را تو می‌دانی، رسان بر من دوایت را.

به راهت دام‌ها بسیار، چه مشکل راهِ زیبایت.
رهایم کن ز هر فتنه، نشانم ده  سرایت را.
 
در این دنیایِ پُر نیرنگ، تو دانی از تو سرپایم.
ندارد مهرِ تو پایان، ز تو خواهم رضایت را.

تو قادر بر طلب هایم، تو دانی حاجتِ پایان.
نجاتم دِه از این گرداب، نصیبم کن عطایت را.

تو خود دانی که  تنهائیم میانِ خیل دشمن ها.
همیشه شاکرِ لطفیم به ما دادی ولایت را.

سخن بسیار می‌آید، ندارد بوی لطف تو
در این غوغایِ بی پایان رسان بر من صدایت را.

به غفلت می‌روند مردم، ز تحریف و نفوذ خسته
فراوان شد کنون دشمن، ز تو خواهم حمایت را.

عدالت راهیِ مسلخ، شده تاریخ ما تکرار
از این افکارِ گمراهی بر این امت هدایت را.

جدال در جبهه حق و، فریب و فتنه شد یک دل
به غفلت شد فراموشم، زما کم کن  شکایت را.

به عشق تو گرفتارم، فدای دین و قرآنت
تَفَضُّل کن بر این بنده، سفارش کن، فدایت را.

جدایم از رفیقانم، همه حیران و سرگردان
پریشانم از این دنیا به من ده خود درایت را.

به دام افتاده از فرزند، فقیه و سالکِ امت
ز حیرانی نجاتم ده به سر دارم هوایت را

تو منجی را رسان بر ما، فراق ما به سر آمد
به آنکه شاملِ لطفست بگردانی قضایت را.

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار