یادداشت/ مینا صدیقیان

پرچم چفیه های سیاه و سفید همچنان بالاست

روزگاری تنها زینت جوانان این مرز و بوم، پارچه های چهارخانه های سیاه و سفیدی بود که گاهی سربند، روانداز، آفتاب گیر و گاهی هم مرهم زخم هایشان می شد که پرچم این چهارخانه های سیاه و سفید همچنان بالاست.
کد خبر: ۹۴۵۹۲۴۸
|
۰۴ مهر ۱۴۰۱ - ۲۰:۳۳

به گزارش خبرگزاری بسیج از کرج، مینا صدیقیان در یادداشتی به مناسبت هفته دفاع مقدس آورده است: هفته دفاع مقدس، هفته افتخار و یادآور ناجوانمردی های استکبار و ابرقدرت های جهان و البته استقامت و رشادت رزمندگان و صبر خانواده های آن هاست. این هفته، تداعی کننده روزگاری است که بسیجیان و جوانان این مرز و بوم تنها زینتشان پارچه های چهارخانه سیاه و سفید بود که گاهی سربند، روانداز، آفتاب گیر و گاهی هم مرهم زخم هایشان می شد.

پرچم چفیه های سیاه و سفید همچنان بالاست

این هفته، یادآور دورانی است که وقتی رهبر یک مملکت اعلام کرد که باید ارتش 20 میلیونی تشکیل شود، هیچ کس جز «چشم» کلامی بر زبان نیاورد. صدام به امید اینکه با وعده ها و کمک های 34 کشور قدرتمند جهان و در سایه سکوت سایر کشورها می تواند ایران را تصاحب و این انقلاب را وارونه کند، به این کشور حمله کرد اما با به میدان آمدن ارتش 20 میلیونی و نیروهای جان برکف، نقشه هایش نقش بر آب شد.

جوانان آن دوره میدان را ترک و از هیچ تلاشی فروگذار نکردند. شهدای فراوانی دادیم، جوانان بسیاری پرپر شدند، خون های زیادی بر زمین ریخت و مادرانی بی فرزند، فرزندانی بی پدر و زنان زیادی بی همسر شدند. این جنگ نابرابر، هشت سال طول کشید و دشمن تا بن دندان مسلح همه تلاشش را کرد تا دستش به ایران برسد اما زهی خیال باطل، وجبی از خاک این میهن به دست نااهل نیفتاد، نقشه ایران تغییری نکرد و به همان شکل باقی ماند.

سرگرم مدیریت جنگ بودیم که ضدانقلاب در لباس خودی از پشت خنجر زد، درد این ضربه از خنجر دشمن خارجی، سخت تر و تیزتر بود چون این بار، ما از خودی آسیب می دیدیم و باید در داخل، مقابل آن می ایستادیم اما آن طرف تر و لب مرزها نیز نباید از دشمن غافل می شدیم. باز هم گروه های مزین به پارچه های سیاه و سفید به میدان آمدند و دشمن را قلع و قمع و فتنه را در نطفه خفه کردند. خیلی به وجود این جوانان ساده دل و جان برکف دلگرم بودیم.

دشمن بعثی و کومله دموکرات روی شمر و یزید را سفید کرده بودند و سرهای جوانان، بسیجیان و سپاهیان ایرانی را با حلبی از تن جدا می کردند. داعش برای ما تکرار تاریخ بود زیرا آن زمان که کسی نمی دانست داعش چیست و کیست، جوانان ما با تروریست های سنگدل روبرو می شدند؛ چه صحنه ها که دیدند و چه ضجه ها که زدند اما مقاومت کردند چون به وعده خداوند ایمان داشتند که ان الله مع الصابرین.

جنگ همچنان ادامه داشت و تعداد زیادی فرمانده لشکر، تیپ و گردان با سنین کمتر 30 سال در جبهه ها قدرت نمایی می کردند. مسئولین روی حرف ها و وعده های خود و پای آرمان های نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران می ماندند و کوتاهی نمی کردند و به جوانان میدان می دادند تا خود را ثابت کنند و صد البته که پس از مقاومت های بسیار، نتیجه رشادت های خود را دیدند و پس از هشت سال مبارزه، جنگ به پایان رسید.

این نبرد نابرابر تمام شد اما ویرانی های آن باقی مانده بود و اکنون باید برخی شهرها بازسازی می شدند؛ چه کسی باید کمک می کرد؟ باز هم بچه های بسیجی با توکل به خدا و تکیه بر الطاف بیکران مولایشان علی (ع) با پارچه های سیاه و سفید همیشگی وارد کارزار شدند و جانانه تلاش کردند و ایران را بار دیگر ساختند و ذره ای بر سر مردم این مملکت منت نگذاشتند.

این جوانان غیور، طی این سال ها همه جا و در زمان وقوع بلایای طبیعی همچون سیل، زلزله و آتش سوزی وسط میدان بودند و پا به پای نیروهای امدادی، خالصانه و عاشقانه کار کردند. از میان این جوانان، حاج قاسم هایی پدید آمدند که به جوانان زمان خود دلگرمی می دادند و موجب می شدند روز به روز بر تلاش و فداکاری آن ها افزوده شود.

این صاحبان پارچه های چهارخانه سیاه و سفید که حالا نسل های دوم و سومشان هم وارد میدان شده بود، وقتی داعش به کشورهای همسایه حمله کرد، همچنان پشت مرزها ایستادند و برای دشمن رجز خواندند که اگر تاختن بر پیکر شهدا را تکرار و عرصه را بر ما تنگ کنید، عاشورا را تکرار خواهیم کرد و دشمن که غیرت ایرانی برایش ثابت شده بود، مجبور به خروج از خاک ایران و عقب نشینی شد.

از بین این سربازان جان برکف، کسی که خود را سرباز وطن می دانست، شجاعانه پشت تریبون های خبری حاضر شد و اعلام کرد که کمتر از سه ماه دیگر اعلام پایان داعش در این کره خاکی خواهد بود. او و همرزمان و هم پیمانانش دلاورانه و مقتدرانه جنگیدند و دشمن را نه تنها از ایران بلکه از منطقه بیرون کردند اما فراموش نمی کنیم که در این مسیر چه حججی ها و همدانی هایی را نیز از دست دادیم.

رشادت این سرباز وطن که دست به سینه و گوش به فرمان پیر مراد بود، تا جایی به مذاق دشمن خوش نیامد که نام او را در فهرست تروریست ها قرار داد و یک روز جمعه وقتی از خواب بیدار شدیم، با شنیدن خبر تلخ و ناگوار ترور این سردار رشید اسلام و صاحب فکر و اندیشه تاکتیکی در جنگ، خواب از چشمانمان پرید و مشاهده دستی که عباس گونه از پیکر وی جدا شده بود، دل هایمان را سوزاند و داغی بزرگ بر دلمان گذاشت.

سال ها هم از تاریخ ایران و جنگ هایش بگذرد، پرچم چهارخانه های سیاه و سفید بالا و حرمت آن پابرجاست. فقط یک سوال از این سرباز وطن دارم که بی جواب مانده است؛ حاجی بچه های رزمنده در عملیات کربلای پنج با رمز «یا زهرا (س)» جلو رفتند، تو زمان سوار شدن ماشین چه رمزی را با خدا مرور کردی که عباس گونه دست از تنت جدا شد، حسین گونه انگشتر در دستت بود و علی اکبرگونه اربا اربا شدی؟ رمزت را به ما یاد بده سرباز دلاور وطن ...

انتهای پیام/ص

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار