یادداشت/ صدیقه صباغیان

امشب، مادر عباس دلش را به دل غمدیده ام البنین می سپارد

شهید عباس آسمیه، یوسف خوشروی این خانواده به کنعان بازگشت و در دل خاک آرام گرفت؛ امشب مادر شهید دلش را به دل غمدیده ام البنین می سپارد تا آرام شود.
کد خبر: ۹۴۴۹۶۳۷
|
۱۵ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۵:۴۸

به گزارش خبرگزاری بسیج از کرج، صدیقه صباغیان در یادداشتی آورده است: امروز عاشورا نیست، اما مردم شهر بیقرارند، شور عجیبی برپاست، صدای نوحه «از شام بلا شهید آوردند ...» در قسمتی از شهر پیچیده و مردم بیقرار را به سمت حسینیه عاشقان ثارالله در کانون شهید سبحانی سپاه ناحیه کرج هدایت می کند؛ یکی سینه می زند، یکی اشک‌ می ریزد و دیگری مات و مبهوت نظاره گر این حضور باشکوه است.

امشب، مادر عباس دلش را به دل غمدیده ام البنین می سپارد

امروز مردم کرج میزبان عباس هستند، اما نه عباس کربلا، عباس آسمیه، شهید مدافع حرمی که حدود هفت سال پیش در راه دفاع از حرم و حریم اهل بیت (ع) در منطقه خانطومان سوریه به شهادت رسید اما پیکرش به آغوش خانواده بازنگشت و پدر و مادرش در طول تمام این سال ها چشم‌ انتطار بودند تا یوسف زیبارویشان به کنعان بازگردد و به این فراق پایان دهد.

نگاهی به دور و برم می اندازم، مقابل حسینیه ایستاده ام اما آنقدر جمعیت زیاد است که راه ورود را گم ‌کرده ام، چرخی به دور خود می زنم تا شاید آشنایی پیدا کنم که مرا به سمت میعادگاه هدایت کند. با یک ‌تماس تلفنی متوجه می شوم ‌پیکر مطهر شهید میزبان مردان‌ حاضر در حسینیه است، با ذوق تمام تلفن را قطع و به سمت حسینیه حرکت می کنم؛ ماموریت سخت اما شیرینی است.

کمی جلوتر جمعیت زیادی گریان و بیقرار گرد هم آمده اند، پسر جوانی با صدای بلند گریه می کند و عباس را صدا می زند، قدم هایم‌ خود به خود تندتر می شود، جلوتر می روم، عجب صحنه ای، تابوت گلباران شده میان انبوهی از جمعیت می درخشد، پدر شهید آسمیه سرش را به تابوت پسر دلبندش تکیه داده و با اجرای سوزناک ‌مجری برنامه پهنای صورت مهربان و شکسته اش با اشک خیس می شود.

دلم ‌می خواهد بتوانم‌ تسکین دردش باشم اما اینجا زمان‌ و مکان مناسبی نیست. دور تابوت می چرخم تا بتوانم بهترین تصاویر را ثبت کنم، خدایا حواسم به کدام طرف باشد؟ همه جا زیباست، هر طرفی را که نگاه می کنم‌ می تواند قسمتی از زیبایی های تصاویرم را پر کند. لا به لای جمعیت قدم‌ می زنم و بخشی از تصاویر دوربینم را به زجه های آقایانی که برخی از آن ها پدران، برادران و فرزندان شهدا هستند، اختصاص می دهم.

زبانم‌ از وصف این ‌همه شکوه و عظمت قاصر است، بعد از هفت سال عباس در شب متعلق به عباس ابن علی (ع) به شهر خود بازگشته و خانواده اش را از چشم‌ انتظاری نجات داده و جمعیتی را گریان کرده است. او امشب میهمان حسین و عباس خواهد بود و این تنها دلیل تسکین درد دل مادر داغدیده عباس است و دل غمدارش را به دل غمدیده ام البنین می سپارد تا آرام شود.

زیارت عاشورا قرائت و تابوت عباس بار دیگر گلباران می شود و این بار قرار است مادران و خواهران تابوت گل پرپر امروز را در آغوش بگیرند و از او بخواهند که شفاعتشان کند. با ورود پیکر این شهید عزیز به قسمت زنانه، زجه مادران فرزند از دست داده بیش از همه به گوش می رسد.

مادران شهدایی در میان‌ جمعیت حضور دارند که سال هاست منتطر چنین روزی هستند اما امروز آمده اند تا از تابوت این شهید، عطر بوی پیراهن یوسف خود را استشمام کنند. مادری چنان تابوت را در آغوش گرفته و بیقراری می کند که هیچ کس نمی تواند او را از آن جدا کند.

بیرون از حسینیه و کنار تربت شهدای گمنام داخل محوطه کانون شهید سبحانی منتظرم‌ تا شهید به دوستانش سری بزند و هم سلام و هم خداحافظی کند. صندوق عطرآگین حامل عباس، روی دستان عاشقان او حرکت می کند و انبوهی از جمعیت بر سر و سینه زنان او را همراهی می کنند. عباس بعد از زیارت یاران بهشتی خود، به سمت گلزار شهدای آستان‌ مقدس امامزاده محمد (ع) تشییع می شود و مردم پیاده او را تا خانه ابدی همراهی می کنند.

ما برای ثبت بهتر تصاویر مجبوریم قسمت عقب خودرویی که از قبل بدین‌ منظور در نظر گرفته شده مستقر شویم. خورشید، آفتاب سوزانش را بر سر مردم عزادار گسترانده که صورت های خیس و گریان عزاداران گواه این ماجراست. تشنگی و گرما بیداد می کند، صورت ها از شدت آفتاب می سوزد اما به عشق عباس و عباس ها هیچ کس گلایه نمی کند.

هر کس سعی می کند به نوعی در این ‌ماتم شریک باشد، همه گریان هستند اما عباس خندان است چون او نمرده بلکه شهید شده است و می داند که جنت الرضوان خداوند در انتظار اوست. او شادمان است که مادرش جواب صبرش را گرفته و انتطارش به پایان رسیده است.

در طول مسیر، هر لحظه که جمعیت به منطقه جدیدی می رسد کسبه همان خیابان کرکره های مغازه های خود را به احترام ‌عباس پایین می کشند و او را تا قسمتی از خیابان ‌همراهی می کنند. پخش شربت و آب خنک در این مسیر تا حدودی می تواند از شدت این‌ گرمای سوزان ‌کم‌ کند. عده ای تابوت عباس را گلباران ‌می کنند و عده ای دیگر با دمامی در طول مسیر سعی دارند صدف شهر را از وجود چنین مرواریدی مطلع سازند.

پس از چند ساعت پیاده روی طولانی به آستان مقدس امامزاده محمد (ع) و قطعه شهدا می رسیم. قبر نمادین‌ عباس قصه ما خالی بوده و قرار است مرواریدش را در آغوش بگیرد. تابوت حامل عباس جوان پس از قرائت نماز به سمت جایگاه ابدی بر روی دستان مردم اشکبار و عزادار تشییع و تا منزلگاه ابدی همراهی می شود.

پدر، مادر و برادر او کنار قبر حاضر می شوند تا جگرگوشه شان را به خاک بسپارند و از خدا بخواهند مراقب فرزند دلبندشان باشد. خیل جمعیت بر سر و سینه می زنند و این شهید مدافع حرم را تا منزل ابدی همراهی می کنند. ِعباس بر دستان خانواده قرار می گیرد و در خاک آرام‌ می شود، پدر بر روی پیکر پسر جوانش گل می ریزد و مادر لحظه ای با او آرام درد دل می کند و عباس را در شب تاسوعا به عباس کربلا می سپارد. چه زیبا بود آن فراق و چه زیباتر است این وصال ...

انتهای پیام/ص

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار