آشنایی با زندگی شهید جهادگر بسیجی «اسدالله‌هاشمی»؛

عشق او به جهاد، جاده‌های جنگ را هموار کرد + عکس

سردار جهادگر اسدالله‌ هاشمی در آخرین مأموریتش در ۱۷ اسفندماه ۱۳۶۵در منطقه شلمچه در عملیات کربلای ۵ شهد شیرین شهادت را نوشید
کد خبر: ۹۰۹۸۱۰۱
|
۱۷ دی ۱۳۹۷ - ۱۳:۲۶

به گزارش خبرگزاری بسیج از فراهان؛ شهید «اسدالله‌هاشمی» در سال ۱۳۳۴ در شهر خنجین از توابع شهرستان فراهان مصادف با روز تاسوعای حسینی دیده به جهان گشود، نامش را «اسدالله» نهادند تا به این نحو ورق دفتر زندگی‌اش با پیامبر(ص) پیوند زده شود.

اسدالله؛ شیرمرد خنجین که نهال وجودش در خانواده قد کشید و تحصیلاتش را در مقطع کردانی رشته برق به پایان رساند.

بعد در آزمون ورودی دانشکده نفت قبول شد، قرار بر این بود تا برای ادامه تحصیل از طریق شرکت نفت به انگلستان اعزام شود ولی به علت همزمانی با مبارزات ملت ایران علیه رژیم ستمشاهی، حضور در میدان مبارزه و صف انقلابیون را انتخاب کرد.

با به ثمر رسیدن نهال انقلاب اسلامی او به سنگر کمیته انقلاب اسلامی ورود پیدا کرد و مدتی نگذشت که با تشکیل جهاد به فرمان امام(ه) با عشق به جهاد، همراه با جهادگران عازم سیستان و بلوچستان شد تا غبار رنج و محرومیت از چهره هموطنشان بزداید و نوید «آمدن انقلاب» را به کامشان شیرین کند.

اما دشمن زخم خورده که میخواست طعم استقلال و آزادی را به کام ملت ایران تلخ کند، حیله‌ای دیگر اندیشید و جنگ را بر انقلاب نونهال اسلامی تحمیل کرد.

شهید‌هاشمی با لبیک به ندای معمار انقلاب، «سلاح جنگ» را بر کف گرفت و به عنوان نیروی رزمی گروه جنگ‌های نامنظم در کنار شهید چمران در جبهه های حق علیه باطل حضور یافت.

شیرمرد فراهان در لحظه لحظه عملیات‌ها حضور داشت، و مسئولیت ترابری سنگین دفتر مرکزی جهادسازندگی را عهده‌دار شد، با وجود مشکلات بسیار در رابطه با تهیه و تأمین ماشین‌آلات، بسیج و سازماندهی رانندگان، کنترل و هدایت کار شبانه‌روزی در زیر آتش سنگین دشمن، نشان داد که با اداره امور حمل و نقل کمپرسی‌ها در مناطق جنگی و تشکیل گروه‌های نجات جهت راه‌اندازی دستگاه‌های سنگین و نیمه سنگین در خطوط جبهه‌ها می‌تواند ترابری سنگین جهاد را به عنوان پایگاهی قوی و پشتوانه‌ای محکم برای جبهه‌های جنگ تبدیل کند.

همانگونه که همواره بر این عقیده بود و در بدو قبول و پذیرش این مسئولیت خطیر، آن را به عنوان یکی از شروط اساسی کارش مطرح کرده بود.

از غرب تا جنوب هر یک از پل‌ها، جاده‌ها و خاکریزهای جبهه نام او را با وجود خود آمیخته‌اند و یادش را زمزمه می‌کنند. شهید هاشمی در پذیرفتن خطرات و رفتن به معرکه جنگ همیشه پیش قدم بود، دو بار بر اثر بمباران شیمیایی از ناحیه چشم آسیب دید، اما این صدمات مانع ادامة راهش نشد.

هیچگاه از تلاش نمی ایستاد، دست‌هایش چونان فرشتة نجاتی به فریاد دوستان از راه مانده‌اش می‌رسید و ماشین‌های از کارافتاده‌شان را رمقی دوباره می‌بخشید تا مجدداً زندگی را در کام رزمندگان جاری سازد.

کانتینر حاج اسدالله، معروف بود، هر ادواتی که برای تعمیر وسایل سنگین مورد نیاز بود در آن پیدا می شد، هر جا تیم اسدالله هاشمی بود، خیال فرماندهی پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد از بابت حل مشکلات آن منطقه راحت بود.

حاج اسدالله در عملیات خیبر با ساختن جاده سیدالشهداء، در آبادان با برگرداندن مسیر آب بهمنشیر. در والفجر ۸ با احداث جاده شهید اسلام پناه و باز در عملیات والفجر ۸ در فاو با برپایی و احداث پل های مهم و استراتژیک و در کربلای (۱)، (۲)، (۳)، (۴) و (۵) زیباترین حماسه‌های تاریخ را آفرید.

عشق به جهاد، جاده های جنگ را هموار کرد

حاج اسدالله مدیری با درایت و فرماندهی مهربان که جهاد با عشق او در عملیات طریق‌القدس شگفتی آفرید، احداث جاده‌ای در میان رمل‌های خوزستان به طول ۱۹ کیلومتر که انتهای آن به پشت خاکریز دشمن ختم می شد.

شهید هاشمی در این عملیات با مدیریت و درایت خاص خویش و تلاش خستگی‌ناپذیرش توانست قسمت عمده‌ای از این کار را به نحو احسن به انجام رساند.

بچه‌های جهاد در تاریکی شب کار احداث جاده را شروع کردند و با مهارت و شهامت خاصی و تلاش بی‌وقفه همه اکیپ‌های مهندسی ـ رزمی جهاد از رانندگان لودر گرفته تا رانندگان کمپرسی و بلدوزر و... احداث ۱۹ کیلومتر جاده به اتمام می‌رسد و در اینجا حاج اسدالله با پای پیاده، تنها و یکه‌ تاز این جاده را می‌پیماید و مسائل را هماهنگ می کند.

حاج اسدالله پس از انجام عملیات، بدون وقفه با توجه به نیازی که در آن زمان جبهه به ماشین‌آلات داشت شروع به جمع‌آوری و انتقال غنایم کرد و تعداد چهل و شش دستگاه اسکریپر را که حمل آن واقعا سخت و دشوار است را با کمک همرزمان جهادگرش به اهواز منتقل کرد.
شهید هاشمی داوطلب حضور در میدان‌های سخت بود

درایت و شجاعت کم‌ نظیر شهید هاشمی سبب شده بود، از سوی مسئولین به عنوان کاندیدای انجام ماموریت‌های مشکل و دشوار مطرح شود، در عملیات والفجر(۸) مسئولیت نصب پل‌های شناور و متحرک «خضر» را بر روی اروند به عهده گرفت، تیم وی کار کردن با سیم‌بکسل را بسیار عالی بَلد بودند، در زیر شدیدترین بمباران‌های دشمن تیم حاج اسدلله مسئولیت را با موفقیت به انجام رساند.
در کربلای(۵) نیز او بار دیگر با استفاده از تجربه خود توانست بر روی آ‌بگرفتگی بوبیان پل‌های شناور و متحرک خضر را نصب کند و شبانه‌روز در انجام مسئولیت خویش کوشید و با این کوشش و تلاش سهم فراوانی را در تداوم و پیروزی عملیات ایفا کرد.

سنگرساز بی‌سنگر بعد از ۷ سال شهد شیرین شهادت را نوشید

حاج اسدالله‌ هاشمی در آخرین مأموریتش در ۱۷ اسفندماه ۱۳۶۵ در منطقه شلمچه در عملیات کربلای ۵، برای آوردن یک دستگاه بلدوزر که آسیب‌دیده بود عازم خط شد پس از تعویض فیلترهای بلدوزر برای آوردن یک قطعه دیگر با یکی از برادران دوباره راهی خط شد قبل از رفتن به برادرانی که آنجا بودند گفت؛ «شما به سنگر بروید تا ما برگردیم» چند قدم برمی‌دارد و مجدداً همین مطلب را تکرار می‌کند و به سمت خط می رود، ناگهان بعد از لحظاتی، معلم ایثار و شجاعت مزد جهادگری خود را می گیرد و بعد از هفت سال به آرزوی دیرینه اش رسید.
دشت بود و خاک!! آتش بود که می‌بارید، خاک بود که در خون می‌روئید و خون بود که لاله می‌گشت، نفس‌ها تنگ و دهان‌ها خشک و اشک های یاران، منتظر!
همرزمان جهادگرش پل لوله ای تدارکاتی در منطقه کوهستانی مائوت عراق را به نام او احداث کردند.

شیرمرد خنجینی را باکی از آتش و گلوله دشمن نبود

حاج اسدالله اکیپی را جهت انتقال دستگاه ها و ادوات رزمی از خط مقدم به پشت جبهه تشکیل داد و در این حرکت، یاران و همرزمان نبرد به او اقتدا کردند.
او با توجه به خصوصیت اخلاقی که مختص خودش بود با وارستگی غیرقابل توصیف، هر نیمه شب این کاروان را در میان آتش گلوله به سوی مقصد هدایت می کرد و در تمام مراحل با شجاعت، مدیریت و درایتی که داشت هر شب چند دستگاه از تجهیزات آسیب دیده را از میان معرکه جنگ به پشت جبهه انتقال می داد.
شبی برای آوردن یک دستگاه بلدزر آسیب دیده در حوالی دریاچه ماهی به خط مقدم رفته بودیم، بلدوزر را به یک بلدزر دیگر یدک کرده بودیم، دشمن که در فاصله نه چندان دوری قرار داشت متوجه ما شد و باران گلوله ها به سمت ما به باریدن گرفت، راننده بلدزر یدک‌کش اصرار داشت که مدتی صبر کنیم تا آتش کمتر شود ولی اسدالله به مثابه شیر با قد رشیدش بر بالای دستگاه قرار گرفت و بی توجه به آتش دشمن با صلابت و شکوه خاصی دستگاه را به حرکت در آورد، بطوری که این درس از شهامت و شجاعت برای آن راننده و سایرین شد.
فرازی از وصیت نامه شهید؛
«به یاد خدا زندگی کردن و مردن بدست اوست و به یاد شهدا که عزت و شرف ما از آنهاست و به یاد رهبر و امام امت که بیداری ما و پیدانمودن راه اسلام ما از اوست. مردن حق است و مورد قبول همه، اما چگونه مردن مهم و تعیین کننده هدف و جهت راه ماست پس خدایا! چگونه مردن را به ما بیاموز.

خداوندا تو مرا به نیکی فرمان دادی اما من نافرمانی کردم، تو مرا از بدی ها نهی کردی ولی من مرتکب منهیات شدم، نمی‌دانم چگونه و با چه وسیله‌ای به تو روی آورم. ای مولای من، آیا با گوشم؟ باچشمم؟ با زبانم؟ بادستم؟ مگر همه اینها نعمات تو پیش من نیستند که با آن ها با تو نافرمانی کردم!؟
ای مولای من حق با تو و مسئولیت با من، ای کسی که گناهان مرا از پدران و مادران پنهان کردی تا مرا به جرم و تنبیه نکشد و هم از اقوام و برادران،تا مرا شماتت و سرزنش نکنند و هم از حکومت ها تا مرا مجازات نکنند.
خواهشمندم جوانان و مردم ما را از پیروان و سربازان حقیقی آقا امام زمان(عج) قرار ده، آرزو دارم تا به جوانان ما روحیه شهادت طلبی، ایثار، گذشت، استقامت، پایداری در راه اسلام و قرآن و در رکاب آقا امام زمان(عج) را عطا بفرمایی.
ضمن درود و سلام بر پدر مادر و برادان و خواهرانم، برای تمامی آنان آرزوی درک و فهم اسلام و عمل بدان را دارم چون خود گناه کارم و چشم انتظار بخشش و دعای خیر آنها، از همه آنها حلالیت می خواهم و از دیگران که به شکلی با آنها در ارتباط بودم، طلب عفو و بخشش دارم، همه دعا کنید به خصوص توای مادرم شاید که به خود آیم، شاید قلب زنگار گرفته ام صیقل یابد و شاید هم دعای خیر شما سبب قبولی اعمالم و بخشش گناهانم شود.

خداوند بخشنده مهربان، حلیم، رحیم، کریم و قادر، درست همان موقع که تمام بدی ها را کردم و پشت به او کردم طغیان کردم، نافرمانی کردم و در لجن‌زار غرق بودم بدون هیچ واسطه‌ای خودش دعوت می کند و می‌گوید بیا، تو بیا پیش من تا تو را ببخشم راستی پیش او نروم به کجا می‌خواهم برم ؟ به چه کسی می خواهم پناه ببرم؟ خدا می گوید کسی به تو پناه نمی دهد پس باز هم پیش خودمان بیا.
خدایا تو چه قدر بزرگی اگر ما می توانستیم همین یک صف بزرگی تو را بفهمیم به در خانه هیچ کس به غیر از تو نمی رفتیم.
مادرم! این سفرها فرق دارد چون دعوت خدا است...... پس حتما دعا کنید که سالم و بی خطر از شیطان درونی و بیرونی بگذرم به امید رسیدن به مقصد و قبول شدن طاعات و اعمالم.

منبع: دیار آفتاب

ارسال نظرات