ترنم حماسه عظیم عاشورا از سحاب شاعرانه استاد فرائی

خبرگزاری بسیج: استاد عبدالمجید فرائی، شاعر پیشکسوت اهل بیت(ع) مرثیه های زینب را در قالب " اکسیر معرفت " زیر باران عاشورا ،" تشنه کشان " در " شط خون " با " نمازظهرعاشورا " در "میزان هستی" " ذبح عظیم " را شاعرانه تشریح کرد.
کد خبر: ۸۹۲۷۳۳۷
|
۰۷ مهر ۱۳۹۶ - ۲۲:۱۷

" اکسیر معرفت "

مرا درخویش، پالائید  مادر

سپس، بامعرفت زائید مادر

ازآن لحظه،که تربت ریخت کامم

لبالب از ولایت کرد ، جامم

من کودک ، هوائی کرد مادر

مرا هم ، کربلائی کرد مادر

مرا،دلداده کوی حسین کرد

اسیرخلق نیکوی حسین کرد

چه شب ها ،تاسحربیدارمیماند

بگوشم قصه عباس"ع"میخواند

به من،ازتشنگی می گفت:مادر

ز سقا ی جوانمردو دلاور

زعباس گرانقدر و وفادار

به من می داد،درس ومشق ایثار

در آنجا بود آب ، اما ننوشید

خدابودو فرات و نورخورشید

علی اصغر ، حدیث دیگری داشت

به جانم غصه را،ازکودکی کاشت

نه شیر و آب ، تیر تیز دادند

هزاران داغ ، بردل هانهادند

ز زینب گفت:مادر،بیخ گوشم

خداوندا: ز سرمی برد هوشم

زنی که صبر،ازاوشرمگین بود

مصیبت بیش ازحد،سهمگین بود

هزاران صحنه را،می دید زینب

هزاران بار ، می  رنجید زینب

ولی فرزندزهرا"س"دم نیاورد

چوفولادی ، به ابرو خم نیاورد

یزیدازاو،سئوالی کرد،جانسوز

به شام  شوم ، با آهنگ پیروز

بگو:زینب، خدایت را،چه دیدی

حدیث جانگزایت را ، چه دیدی

جوابش  داد ، او والاترین بود

تماشا کردمش ، زیبا ترین بود

به  جز زیبائی  مطلق ، ندیدم

بلایش را،به جان و دل خریدم

مرا با اشگ،مادر شیرمی داد

زعشق و معرفت اکسیرمیداد

"میزان هستی"

مرایک قبله،آن کوی حسین است

د لم ، د ر بند ابروی حسین است

طواف کربلا ، خو ا هد و جو د م

د لم ،پروانه ی کوی حسین است

به من آموخت یا ر م ، اسم اعظم

هما نا ، نا م دلجو ی حسین است

مشامم می ر سد ، بو ئی ز جنت

یقین دارم،که آن بوی حسین است

میان خیر و شر ، میز ا ن هستی

عیار حق ،تر ا ز و ی حسین است

تو می بینی ، تنم ا ینجا ست ا ما

دل دیوانه، پهلوی حسین"ع"است

توجنب وجوش می بینی ،درایندل

همه ازلطف ونیروی حسین است

بخو ا ند فا خته کو کو ، بد ا نید

همان سودای کوکوی حسین است

مسلمان ، گبر و ترسا و کلیمی

یکایک محو هوهوی حسین است

اگر درمان د ر د خویش خواهی

طبیبم گفت :داروی حسین است

" فرائی " شا ه بیت ز ند گا نی

به شیعه،رسم والگوی حسین است

 

" ذبح عظیم "

فریاد و آه شیعه،به گوش جهان رسید

آوای غم،به حضرت صاحب زمان رسید

اکنون محرم است ، دل شیعه دردمند

ای دل بنال،لحظه ی یک امتحان رسید

طو ما ر می نو شت ، بیا ئید ، آمد ند

راه حجاز وا شد و یک کاروان رسید

بستند راه را ،به عزیزان فاطمه"س"

کردند هلهله ، که زره میهمان رسید

بستند راه آ ب ، ننو شند کو د کا ن

فریاد العطش ، زهمه کودکان رسید

خشکید شیر سینه ی مادر ز تشنگی

گوئی:که تیغ تیزستم استخوان رسید

چون طالب حکومت ری بود،ابن سعد

بیچاره خام گشته، به آن آرمان رسید

مهمان کشی برای عرب،ننگ وعاربود

درحیرتم، چگونه،به این داستان رسید

پستی نگاه کن ، به ابوالفضل با وفا

ا ز بد تر ین آ د م عا لم ، امان رسید

ذ بح عظیم کو ی منا ، د شت کر بلا

ازخاک سرکشیده،به هفت آسمان رسید

کشتند،نورچشم محمد"ص"حسین"ع"را

اخبار واقعه ، به زمین و زمان رسید

با د ستم و ز ید ، به صحر ا ی کربلا

در کار زار ، نوبت پیر وجوان رسید

آتش زدند ، خیمه ی آل رسول را

فصل اسارت همه ی بانوان رسید

بر نیز ه ی بلند زدند ، راس آفتاب

صوت بلند آیه ،به سرساربان رسید

در بارگاه پست ترین، خلق روزگار

برغنچه لبان حسین"ع"خیزران رسید

کوتاه کن سخن،تهی ازجان شودبدن

شاعر، پیام شعرتو ، تادلستان رسید

"مولا"گواه باش،"فرائی"ز فرط غم

درمجلس عزای تو،چون نوحه خوان رسید

 

" تشنه کشان "

در کریلا ، قیام  قیامت ، بپا شده

آنجاخطوط عاشق وفاسق جداشده

دریک طرف، خدا و پیام آورو امام

دریک طرف،تجمعی ازاشقیا شده

خورشیدرامحاصره کردندمیکشند

یک آفتاب ، ملعبه ی جغدها شده

حق درمیان گرفته وشمشیرمیزنند

آزادگی فدا  شده ، بلکه فنا شده

دردانه ها به خاک فتادند،هرطرف

پیرو  جوان ، فدای ره  آشنا شده

لب تشنه جان،به ساحت جانانسپرده اند

تشنه کشان ، مرام بد کربلا شده

زنها وکودکان،همه بی تاب ومضطرب

این آزمون،چه سخت،به آل خداشده

اینجا عزیز فاطمه را ، سر بریده اند

شیطان ز کارکرد ملاعین، رضاشده

مهمان کشی میان عرب،ننگ وعاربود

این رسم زشت نیز ، در آنجا بنا شده

زان روزشیعه،خون به دل واشکریزش

زان ماتمی که،خون به دل مصطفی شده

خون گریه کن"فرائی"ازاین دردجانگداز

از آن  ستم ، به  گلشن  آل  عبا شده

" شط خون "

روزعاشورا،چنان دل های ماآتش گرفت

غم سراپا شعله ور، جان عزاآتش گرفت

هیچ درمانی ندارد ، این غم جان سوزما

چون که زین ماتم،دل آل عباآتش گرفت

هرکه وجدان داشت،اندوه گران،جانش فتاد

فطرت بیدار ، از این ماجرا ،آتش گرفت

می شود آرام شد امروز، ای آزاد مرد؟

جان هر بیگانه ی درد آشنا ،آتش گرفت

حرمله ،تیری رها کرد ازکمان کینه اش

شدسه شعبه تیر،باخون خدا آتش گرفت

دست عباس از بدن افتاد ، در شط فرات

شط خون،درسوگ آن،کان وفاآتش گرفت

ازعلی اکبر چه گویم،شبه پیغمبر،چه کرد

هرکه دیدآن سرو خوبان،بی صداآتش گرفت

قاسم آن دردانه ی حق باورسودای عشق

شیر مردی بود ، در دام بلا ، آتش گرفت

جمله ی احباب،جان کردند،قربان حسین"ع"

جان به قربان حسینی که جدا آتش گرفت

آسمان  نالید ، باید گفت : می نالد هنوز

آن زمان که ، خیمه گاه کربلا آتش گرفت

نظم وشعر و قافیه، آمدبه تنگ ازفرط غم

در عزا ، گلواژه های شعرها آتش گرفت

خلوتی دور ازنظر، نالید شاعرغصه خورد

با خلوص و بی ریا ،بی مدعا آتش گرفت

 

" نقش زینب "

نقش زن در عصرعاشورا ، پیام زینب است

پاسداری  از  عفاف زن ، مرام زینب است

درس آموز ولایت را، جزاین اندیشه نیست

حق پرستی،فکروذکرصبح وشام زینب است

آیه آیه خطبه ی زهراست ، اما زین دهان

خطبه زهرای اطهر(س)باکلام زینب است

قهرمان کربلا ، بعداز حسین ابن علی(ع)

عامل پویائی مکتب، قیام زینب(س) است

صبررابرگو:ززینب(س)یادگیرد،رسم صبر

بردباری درمصائب اهتمام زینب(س)است

اوبه جز زیبائی مطلق، نمی بیند زدوست

می شودمعلوم،عرفان نیز رام زینب است

کار و ا نسا لار عشق و ، پاسبان کودکان

یک تسلی دراسارت هست نام زینب است

حجت  حق را ، پرستاری از او نیکو نبود

چونکه زین العابدین،جان وامام زینب است

عامل جورووجنایت را،به رسوائی کشاند

جنگ باطاغوتیان ، رسم ونظام زینب است

شیعه تاجان دربدن دارد،حسینی می شود

زن شود گر متقی ، در التزام زینب است

کاشکی،یک گوشه چشمی به این محفل کند

این همه شعر و غزل ، دراحترام زینب است

برفلک ساید "فرائی" سر ، در این ایام عمر

افتخاری بیش از این نبود ،غلام زینب است

 

 باران عاشورا

ابردرچشم خویش باران داشت

آسمان مشک خویش راانباشت

یاد تشنه لبان عا شو ر ا

سفره ی آسمان ترک برداشت

 

درگلو بغض داشت ، می نالید

بی صدا ، ریز  ریز  می بارید

خاک غمناک،یاحسین می گفت

قطره قطره ،ز آب می نوشید

 

درعاشورای سال ۱۳۹۴در

تهران ناگهان باران بارید !

 

" نمازظهرعاشورا "

نماز  ظهر عاشورا  ، نماز اضطراری بود

نمازی سربسراخلاص ومشق بیقراری بود

درآن هنگامه خون وعطش،تکلیف وجانبازی

توجه کن زعمق جان ، حدیث استواری بود

که یعنی شیعه درهرحال،می خواندنمازش را

حضور حضرت جانان ، جواز رستگاری بود

بدان قدرشریعت را،چنین ساده ازآن مگذر

برای  ثبت  در تاریخ ایمان ، یادگاری بود

سروده" عبدالمجیدفرائی "

 

 

 

ارسال نظرات