" اکسیر معرفت "
مرا درخویش، پالائید مادر
سپس، بامعرفت زائید مادر
ازآن لحظه،که تربت ریخت کامم
لبالب از ولایت کرد ، جامم
من کودک ، هوائی کرد مادر
مرا هم ، کربلائی کرد مادر
مرا،دلداده کوی حسین کرد
اسیرخلق نیکوی حسین کرد
چه شب ها ،تاسحربیدارمیماند
بگوشم قصه عباس"ع"میخواند
به من،ازتشنگی می گفت:مادر
ز سقا ی جوانمردو دلاور
زعباس گرانقدر و وفادار
به من می داد،درس ومشق ایثار
در آنجا بود آب ، اما ننوشید
خدابودو فرات و نورخورشید
علی اصغر ، حدیث دیگری داشت
به جانم غصه را،ازکودکی کاشت
نه شیر و آب ، تیر تیز دادند
هزاران داغ ، بردل هانهادند
ز زینب گفت:مادر،بیخ گوشم
خداوندا: ز سرمی برد هوشم
زنی که صبر،ازاوشرمگین بود
مصیبت بیش ازحد،سهمگین بود
هزاران صحنه را،می دید زینب
هزاران بار ، می رنجید زینب
ولی فرزندزهرا"س"دم نیاورد
چوفولادی ، به ابرو خم نیاورد
یزیدازاو،سئوالی کرد،جانسوز
به شام شوم ، با آهنگ پیروز
بگو:زینب، خدایت را،چه دیدی
حدیث جانگزایت را ، چه دیدی
جوابش داد ، او والاترین بود
تماشا کردمش ، زیبا ترین بود
به جز زیبائی مطلق ، ندیدم
بلایش را،به جان و دل خریدم
مرا با اشگ،مادر شیرمی داد
زعشق و معرفت اکسیرمیداد
"میزان هستی"
مرایک قبله،آن کوی حسین است
د لم ، د ر بند ابروی حسین است
طواف کربلا ، خو ا هد و جو د م
د لم ،پروانه ی کوی حسین است
به من آموخت یا ر م ، اسم اعظم
هما نا ، نا م دلجو ی حسین است
مشامم می ر سد ، بو ئی ز جنت
یقین دارم،که آن بوی حسین است
میان خیر و شر ، میز ا ن هستی
عیار حق ،تر ا ز و ی حسین است
تو می بینی ، تنم ا ینجا ست ا ما
دل دیوانه، پهلوی حسین"ع"است
توجنب وجوش می بینی ،درایندل
همه ازلطف ونیروی حسین است
بخو ا ند فا خته کو کو ، بد ا نید
همان سودای کوکوی حسین است
مسلمان ، گبر و ترسا و کلیمی
یکایک محو هوهوی حسین است
اگر درمان د ر د خویش خواهی
طبیبم گفت :داروی حسین است
" فرائی " شا ه بیت ز ند گا نی
به شیعه،رسم والگوی حسین است
" ذبح عظیم "
فریاد و آه شیعه،به گوش جهان رسید
آوای غم،به حضرت صاحب زمان رسید
اکنون محرم است ، دل شیعه دردمند
ای دل بنال،لحظه ی یک امتحان رسید
طو ما ر می نو شت ، بیا ئید ، آمد ند
راه حجاز وا شد و یک کاروان رسید
بستند راه را ،به عزیزان فاطمه"س"
کردند هلهله ، که زره میهمان رسید
بستند راه آ ب ، ننو شند کو د کا ن
فریاد العطش ، زهمه کودکان رسید
خشکید شیر سینه ی مادر ز تشنگی
گوئی:که تیغ تیزستم استخوان رسید
چون طالب حکومت ری بود،ابن سعد
بیچاره خام گشته، به آن آرمان رسید
مهمان کشی برای عرب،ننگ وعاربود
درحیرتم، چگونه،به این داستان رسید
پستی نگاه کن ، به ابوالفضل با وفا
ا ز بد تر ین آ د م عا لم ، امان رسید
ذ بح عظیم کو ی منا ، د شت کر بلا
ازخاک سرکشیده،به هفت آسمان رسید
کشتند،نورچشم محمد"ص"حسین"ع"را
اخبار واقعه ، به زمین و زمان رسید
با د ستم و ز ید ، به صحر ا ی کربلا
در کار زار ، نوبت پیر وجوان رسید
آتش زدند ، خیمه ی آل رسول را
فصل اسارت همه ی بانوان رسید
بر نیز ه ی بلند زدند ، راس آفتاب
صوت بلند آیه ،به سرساربان رسید
در بارگاه پست ترین، خلق روزگار
برغنچه لبان حسین"ع"خیزران رسید
کوتاه کن سخن،تهی ازجان شودبدن
شاعر، پیام شعرتو ، تادلستان رسید
"مولا"گواه باش،"فرائی"ز فرط غم
درمجلس عزای تو،چون نوحه خوان رسید
" تشنه کشان "
در کریلا ، قیام قیامت ، بپا شده
آنجاخطوط عاشق وفاسق جداشده
دریک طرف، خدا و پیام آورو امام
دریک طرف،تجمعی ازاشقیا شده
خورشیدرامحاصره کردندمیکشند
یک آفتاب ، ملعبه ی جغدها شده
حق درمیان گرفته وشمشیرمیزنند
آزادگی فدا شده ، بلکه فنا شده
دردانه ها به خاک فتادند،هرطرف
پیرو جوان ، فدای ره آشنا شده
لب تشنه جان،به ساحت جانانسپرده اند
تشنه کشان ، مرام بد کربلا شده
زنها وکودکان،همه بی تاب ومضطرب
این آزمون،چه سخت،به آل خداشده
اینجا عزیز فاطمه را ، سر بریده اند
شیطان ز کارکرد ملاعین، رضاشده
مهمان کشی میان عرب،ننگ وعاربود
این رسم زشت نیز ، در آنجا بنا شده
زان روزشیعه،خون به دل واشکریزش
زان ماتمی که،خون به دل مصطفی شده
خون گریه کن"فرائی"ازاین دردجانگداز
از آن ستم ، به گلشن آل عبا شده
" شط خون "
روزعاشورا،چنان دل های ماآتش گرفت
غم سراپا شعله ور، جان عزاآتش گرفت
هیچ درمانی ندارد ، این غم جان سوزما
چون که زین ماتم،دل آل عباآتش گرفت
هرکه وجدان داشت،اندوه گران،جانش فتاد
فطرت بیدار ، از این ماجرا ،آتش گرفت
می شود آرام شد امروز، ای آزاد مرد؟
جان هر بیگانه ی درد آشنا ،آتش گرفت
حرمله ،تیری رها کرد ازکمان کینه اش
شدسه شعبه تیر،باخون خدا آتش گرفت
دست عباس از بدن افتاد ، در شط فرات
شط خون،درسوگ آن،کان وفاآتش گرفت
ازعلی اکبر چه گویم،شبه پیغمبر،چه کرد
هرکه دیدآن سرو خوبان،بی صداآتش گرفت
قاسم آن دردانه ی حق باورسودای عشق
شیر مردی بود ، در دام بلا ، آتش گرفت
جمله ی احباب،جان کردند،قربان حسین"ع"
جان به قربان حسینی که جدا آتش گرفت
آسمان نالید ، باید گفت : می نالد هنوز
آن زمان که ، خیمه گاه کربلا آتش گرفت
نظم وشعر و قافیه، آمدبه تنگ ازفرط غم
در عزا ، گلواژه های شعرها آتش گرفت
خلوتی دور ازنظر، نالید شاعرغصه خورد
با خلوص و بی ریا ،بی مدعا آتش گرفت
" نقش زینب "
نقش زن در عصرعاشورا ، پیام زینب است
پاسداری از عفاف زن ، مرام زینب است
درس آموز ولایت را، جزاین اندیشه نیست
حق پرستی،فکروذکرصبح وشام زینب است
آیه آیه خطبه ی زهراست ، اما زین دهان
خطبه زهرای اطهر(س)باکلام زینب است
قهرمان کربلا ، بعداز حسین ابن علی(ع)
عامل پویائی مکتب، قیام زینب(س) است
صبررابرگو:ززینب(س)یادگیرد،رسم صبر
بردباری درمصائب اهتمام زینب(س)است
اوبه جز زیبائی مطلق، نمی بیند زدوست
می شودمعلوم،عرفان نیز رام زینب است
کار و ا نسا لار عشق و ، پاسبان کودکان
یک تسلی دراسارت هست نام زینب است
حجت حق را ، پرستاری از او نیکو نبود
چونکه زین العابدین،جان وامام زینب است
عامل جورووجنایت را،به رسوائی کشاند
جنگ باطاغوتیان ، رسم ونظام زینب است
شیعه تاجان دربدن دارد،حسینی می شود
زن شود گر متقی ، در التزام زینب است
کاشکی،یک گوشه چشمی به این محفل کند
این همه شعر و غزل ، دراحترام زینب است
برفلک ساید "فرائی" سر ، در این ایام عمر
افتخاری بیش از این نبود ،غلام زینب است
باران عاشورا
ابردرچشم خویش باران داشت
آسمان مشک خویش راانباشت
یاد تشنه لبان عا شو ر ا
سفره ی آسمان ترک برداشت
درگلو بغض داشت ، می نالید
بی صدا ، ریز ریز می بارید
خاک غمناک،یاحسین می گفت
قطره قطره ،ز آب می نوشید
درعاشورای سال ۱۳۹۴در
تهران ناگهان باران بارید !
" نمازظهرعاشورا "
نماز ظهر عاشورا ، نماز اضطراری بود
نمازی سربسراخلاص ومشق بیقراری بود
درآن هنگامه خون وعطش،تکلیف وجانبازی
توجه کن زعمق جان ، حدیث استواری بود
که یعنی شیعه درهرحال،می خواندنمازش را
حضور حضرت جانان ، جواز رستگاری بود
بدان قدرشریعت را،چنین ساده ازآن مگذر
برای ثبت در تاریخ ایمان ، یادگاری بود
سروده" عبدالمجیدفرائی "