معرفی کتاب:
"یک قطار فشنگ برای آقای دکتر"
شرمندهام مامان. رفتن به جبهه برای من تکلیف است، مثل همین نماز که شما میخوانی. برایمان دعا کن. فردا اعزام داریم.
به گزارش سرویس راهیان نور خبرگزاری بسیج به نقل از کوله بار؛ کتاب" یک قطار فشنگ برای آقای دکتر" روایتی است از زندگی شهید احمد رضا احدی ، شهید در سال 1345 در اهواز متولد شد ، در دروان دفاع مقدس به همراه خانواده به شهرستان ملایر مهاجرت کردند . وی درسال 61دوران تحصیل در دبیر ستان به جبهه رفت و در عملیات رمضان شرکت و مجروح گرد ید ، پس از ادامه تحصل و کسب رتبه اول کنکور رشته تجربی در سال 64 در رشته پزشکی دانشگاه پذیرفته و مشغول به تحصیل شد. سرانجام در سال 65در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید و پیکر مطهرش در شهرستان ملایر به خاک سپرده شد.
در بخشی از کتاب" یک قطار فشنگ برای آقای دکتر"آمده است:
در سالن را باز میکند و داخل میشود. مادرش را صدا میکند. توی آشپزخانه سر میکشد. مادر نیست. به طرف اتاق مادر میرود. لای در باز است. چند ضربه انگشت به در میزند. مادر روی سجاده نشسته است. تسبیحش از زیر چادرش پیداست. چادر را روی صورتش کشیده. احمدرضا کنار مادر زانو میزند از روی چادر دستهای او را میبوسد. میداند در این لحظهها وقتی مادر جواب او را ندهد و روی سجاده نشسته باشد و چادر روی صورتش را کنار نزند. یعنی از احمدرضا دلخور است. یعنی بغض دارد و گلویش فشرده است یا دارد گریه میکند.
احمدرضا یک بار دیگر روی چادر دست مادر را میبوسد. دستهای مادر میلرزد. تسبیح از دستش میافتد و آرام هق هق میکند. احمدرضا فقط میگوید: شرمندهام مامان. رفتن به جبهه برای من تکلیف است، مثل همین نماز که شما میخوانی. برایمان دعا کن. فردا اعزام داریم
مادر سر به سجده میگذارد. شانههایش میلرزد....
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
آخرین اخبار