نسبت ما زنها با انتظار فرج امام زمان (عج)
گفتهاند انتظار فرج از برترين عبادات است
به گزارش بسیج جامعه زنان : مرد نشسته بود دم در، يک تسبيح گرفته بود دستش و لحظهها را ميشمرد. منتظر آمدن مسافري بود و سالها بود که منتظر مانده بود دم در.
زن آب و جارو ميکرد، غبار از آينه و طاقچه ميگرفت، گلهاي تازه روي ميز ميگذاشت، علفهاي هرز باغچه را ميکند، لباسهاي «امروز» تن بچهها ميکرد، لباسهاي «ديروز» را ميانداخت توي تشت و ميشست براي «فردا»، به بچهها ياد ميداد قشنگ سلام کنند و دستشان را روي سينه بگذارند يعني که :«من به قربانت!» منتظر آمدن مسافري بود و سالها بود که هر روز همه اينها را براي آمدنش ميکرد.
2- گفتهاند انتظار فرج از برترين عبادات است. بعد چون ميدانستند ما آدمهاي اشتباه گيرندهاي هستيم توضيح دادهاند که انتظار فرج يعني، ايستادن اميدوارانه، يعني اينکه بداني هيچ بن بستي وجود ندارد، براي هر گرهاي ميشود راه باز شدني پيدا کرد، براي هر دردي ميتوان مرهمي حتي خيلي کوچک جست، انتظار فرج يعني ناله و مويه نداريم، ندبه هم حتي اگر ميخوانيم تهش ميگوييم اما ما هستيم، تنها و چشم به راهيم اما خسته و بيچاره نيستيم. ايستادهايم و بر اساس همان چيزهايي که از شما آموختهايم بايد عمل کنيم.
3- با اين حساب، ما زنها، ما مادرها ميتوانيم از همه منتظرتر باشيم. وقتي که توي خانه کوچک خودمان براي مشکلهاي ريز و درشت دنبال راه حلهاي کوچک و بزرگ ميگرديم. وقتي ميدانيم که هرکس هم که خسته و نااميد شد، هرکس هم که چتر محبتش را از سر اهل خانه برداشت، ما اما بايد محکم باشيم، نبريم، جا نزنيم، کم نياوريم که وقتي يک زن کم بياورد همه خانه پنچر ميشود. ماييم که ميتوانيم پنجره دعا را باز نگه داريم تا نسيم بهشتياش به صورت همه اهل خانه بوزد، ماييم که ميتوانيم قناعت کنيم يا براي پس اندازهاي حتي کوچک برنامه بگذاريم، ماييم که ميتوانيم براي فلان امر خير، دستگيري از نيازمندي که کنارمان خانه دارد، ايده بدهيم و حرکت بيافرينيم. ماييم که ميتوانيم از شادي و محبت بيدريغي که توي قلبمان گذاشتهاند ببخشيم و جهان کوچک خودمان را قدري خوشبوتر کنيم. اينها اگر چه کوچکاند، اگر چه در برابر مشکلات جامعه بشري و دغدغههاي آدمهاي بزرگ ريز به نظر ميرسند اما مگر اينکه هرکس هرجا هست اگر آنجا را مرکز جهان بداند و همه تلاشش را بکند، اندک اندک جمع مستان ميرسد؟
4- فصل وعده و وعيد است، فصل اينکه بشنويم: «اگر تو يار من شوي چنين کنم، چنان کنم». راستش دلمان براي شما تنگ ميشود، شمايي که وعده اصلي، در آمدنت و راستيات ترديدي نيست، شمايي که ستاد تبليغاتي نداري، هياهو نداري و چه مظلوميم ما که هرکس ميخواهد روزگار آمدنتان را براي ما توصيف کند از فراواني و بهبود اقتصاد حرف ميزند، از عدالت، از اينکه شما فراخوان ميدهي نيازمندان بيايند تا دست و بالشان را بينياز کنيم و جز تعداد کمي، نيازمندي نيست که بيايد. کاش فرداها يک جوري رقم بخورد که اگر کسي خواست براي بچههاي ما، از روشنيهاي روزگار ظهور بگويد از تکههاي حقيقتي حرف بزند که شما براي همه تيرگيهاي جهان خواهي آورد، براي پاسخهاي روشني که براي سوالهاي لاينحل ميآوري، براي عشق، براي وجود نازنين خودت که انسان کاملي...به خاطر همه آنهايي که به يادت بودند/ هستند و انسانشان آرزو بود/ آرزو هست...
زن آب و جارو ميکرد، غبار از آينه و طاقچه ميگرفت، گلهاي تازه روي ميز ميگذاشت، علفهاي هرز باغچه را ميکند، لباسهاي «امروز» تن بچهها ميکرد، لباسهاي «ديروز» را ميانداخت توي تشت و ميشست براي «فردا»، به بچهها ياد ميداد قشنگ سلام کنند و دستشان را روي سينه بگذارند يعني که :«من به قربانت!» منتظر آمدن مسافري بود و سالها بود که هر روز همه اينها را براي آمدنش ميکرد.
2- گفتهاند انتظار فرج از برترين عبادات است. بعد چون ميدانستند ما آدمهاي اشتباه گيرندهاي هستيم توضيح دادهاند که انتظار فرج يعني، ايستادن اميدوارانه، يعني اينکه بداني هيچ بن بستي وجود ندارد، براي هر گرهاي ميشود راه باز شدني پيدا کرد، براي هر دردي ميتوان مرهمي حتي خيلي کوچک جست، انتظار فرج يعني ناله و مويه نداريم، ندبه هم حتي اگر ميخوانيم تهش ميگوييم اما ما هستيم، تنها و چشم به راهيم اما خسته و بيچاره نيستيم. ايستادهايم و بر اساس همان چيزهايي که از شما آموختهايم بايد عمل کنيم.
3- با اين حساب، ما زنها، ما مادرها ميتوانيم از همه منتظرتر باشيم. وقتي که توي خانه کوچک خودمان براي مشکلهاي ريز و درشت دنبال راه حلهاي کوچک و بزرگ ميگرديم. وقتي ميدانيم که هرکس هم که خسته و نااميد شد، هرکس هم که چتر محبتش را از سر اهل خانه برداشت، ما اما بايد محکم باشيم، نبريم، جا نزنيم، کم نياوريم که وقتي يک زن کم بياورد همه خانه پنچر ميشود. ماييم که ميتوانيم پنجره دعا را باز نگه داريم تا نسيم بهشتياش به صورت همه اهل خانه بوزد، ماييم که ميتوانيم قناعت کنيم يا براي پس اندازهاي حتي کوچک برنامه بگذاريم، ماييم که ميتوانيم براي فلان امر خير، دستگيري از نيازمندي که کنارمان خانه دارد، ايده بدهيم و حرکت بيافرينيم. ماييم که ميتوانيم از شادي و محبت بيدريغي که توي قلبمان گذاشتهاند ببخشيم و جهان کوچک خودمان را قدري خوشبوتر کنيم. اينها اگر چه کوچکاند، اگر چه در برابر مشکلات جامعه بشري و دغدغههاي آدمهاي بزرگ ريز به نظر ميرسند اما مگر اينکه هرکس هرجا هست اگر آنجا را مرکز جهان بداند و همه تلاشش را بکند، اندک اندک جمع مستان ميرسد؟
4- فصل وعده و وعيد است، فصل اينکه بشنويم: «اگر تو يار من شوي چنين کنم، چنان کنم». راستش دلمان براي شما تنگ ميشود، شمايي که وعده اصلي، در آمدنت و راستيات ترديدي نيست، شمايي که ستاد تبليغاتي نداري، هياهو نداري و چه مظلوميم ما که هرکس ميخواهد روزگار آمدنتان را براي ما توصيف کند از فراواني و بهبود اقتصاد حرف ميزند، از عدالت، از اينکه شما فراخوان ميدهي نيازمندان بيايند تا دست و بالشان را بينياز کنيم و جز تعداد کمي، نيازمندي نيست که بيايد. کاش فرداها يک جوري رقم بخورد که اگر کسي خواست براي بچههاي ما، از روشنيهاي روزگار ظهور بگويد از تکههاي حقيقتي حرف بزند که شما براي همه تيرگيهاي جهان خواهي آورد، براي پاسخهاي روشني که براي سوالهاي لاينحل ميآوري، براي عشق، براي وجود نازنين خودت که انسان کاملي...به خاطر همه آنهايي که به يادت بودند/ هستند و انسانشان آرزو بود/ آرزو هست...
منبع: آخرین اخبار
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
آخرین اخبار