استاد عبدالمجید فرائی تقدیم می کند:

عید را کردم بهانه، پیغام یار، الفبای محبت

خبرگزاری بسیج: استاد عبدالمجید فرائی شاعر آئینی و پیشکسوت کشور به مناستب بهار طبیعت، عیدانه هایی تقدیم هموطنان کرده است.
کد خبر: ۸۸۴۱۹۹۶
|
۰۹ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۵:۳۰

" بهارآمد " *

بهارآمد دوباره، عطرو بوی لاله زارآمد

طبیعت خنده برلب، همره فصل بهارآمد

دوباره زنده شد،باغ ودرخت بیدوتبریزی

گل گیلاس ، باخنده به استقبال یارآمد

 

" عید وجهان "*

تجد ید حیا ت کر د ه با عید ، جهان

خوب است،بگوئیم:جهان گشته جوان

این عودت عید می دهد ،مژده به ما

 چشمی همه جا هست،به هستی  نگران

 

 " بیدمجنون "

عیدشد ، دیده دل، مست تماشاگردید

بیدمجنون،به نسیم سحری می خندید

عید آغاز بها ر است ، تما شا ی نگار

گل به آهنگ نهان،عشوه کنان می رقصید

  «پیغام یار»

باد شانه میرند ، مستانه بر زلف بهار/

 می رساندگوش عالم،دمبدم پیغام یار/

 گیسوان افشانده سنبل باتمام عشق وناز/

دیدم عالم در ترنم بود ، اما بیقرار/

  "عید ونزدیکی به خدا" *

عیدروزی است،که انسان،به خدانزدیک است/

مطمئن باش ، سز ا و ا ر تر ین تبریک است/

 

"عیدروزی است،درآن روز" *

عید روزی است،درآن روزگناهی نشود

روشنی جلوه گر و، هیچ سیاهی نشود

عید روزی است، خدا را ، نبریم ازخاطر

خا طر آ ز ر د ه ز ما ، قلب الهی نشود

 

فرودین ورستاخیز *

بار دیگر ، فرودین ، تجدیدشد

روزوماه وسال طی شدعیدشد

بارک الله ، بارک الله ، شد بلند

روز رستاخیز هم ، تائید شد

" دعای عید " *

یامقلب ،قلب ما ، مقلوب کن

یامحول ، حال ما را خوب کن

یامدبر،روزشب دردست تست

فکروذکروفعل مامرغوب کن

 

" عیدپالایش دل " *

عید،یک نیمه نگاه است،به سوی ملکوت

عید،پالایش دل ، درصلوات است وقنوت

عید، فرمان طبیعت ، ز خداوند دل است

عید ،در یافتن خویش ، به هنگام سکوت

"عیدعاشقان" *

عیدتان ، عید عا شقا ن باشد/

جانتان ، جان عا ر فا ن  باشد/

جسمتان،چون گل همیشه بهار/

عمرتان ، عمر جاودان باشد */

کاشکی  د ر نظا م  این  عالم/

بخت تان ، تا ابد جو ا ن  باشد/

سروده "عبدالمجیدفرائی"

توضیح:منظورازعمرجاودان

همان شعراستادسخن سعدی(ره)است

(دولت جاویدیافت،هرکه نکونام زیست)

" عیدراکردم بهانه "*

می کنم دردل ستایش ، آن نگارجاودانه

می پرستم دلبر زیبای خودرا ، عاشقانه

عید،چون یک جلوه دیدم،ازجمال بیمثالش

گویمت: تبریک ، جانا عید را کردم بهانه

 

" کدام عید " *

کدام  عید ، مبا ر ک ترین اعیاداست

همان که مزرعه دل هماره آباداست

تمیز کرده برون و درون ، ز ناپاکی

خوش آن دلیکه،به یادخدای خودشاداست

مزن به سازودهل،های وهوکه یعنی.چه؟

مطیع و بنده ی حق ، ازگناه آزاداست

خداپرستی و تفریح و لودگی هرگز!

به گردهم ننشینند ، جمع اضداداست

به هیچ و پوچ نبندیم دل ، نمی ارزد

چنین تفکر باطل ، نگفته برباداست

رضای یار به دست آر ، ای خداباور

که پشت پرده افراط،دست الحاداست

امام عصر ترا می کند نگاه عزیز

که آن امام گرامی ، امیرعباداست

نظربلندی شاعر،ازآن بود،که شعور

"فرائیا" بسرا ،هدیه ی خداداداست

سروده "عبدالمجیدفرائی"

 

" حمدوثنای بهار " *

می شنوی؟ نوای دل انگیز یاررا

از دل بشوی کینه و گرد وغباررا

بسپاردل،به زمزمه یاس ونسترن

بسپارگوش ، حمد و ثنای بهاررا

آهنگ دلنشین طبیعت،شنیدنی است

بشنو ، حدیث  بالغه ی آشکار را

فصل بهارفصل شکوفائی گل است

بنگر به چشم دل ، اثر زرنگار را

واکن دوچشم را،به تماشای گل برو

تا بنگری ، کرامت آن ماندگار را

آب زلال را ، به تعمق نگاه کن

ساده نبین ، تو زمزمه جویبار را

بلبل به روی شاخه،خودازیادبرده است

حالی دهد،ترانه ی اوهوشیار را

صحراودشت و رود،غزلخوان حکمتش

گر بنگری به چشم خرد، کوهساررا

بادرک فیض،ومحضر یاراست ،آمدیم

ورنه نبود ، جذبه چنین لاله زار را

شاگرد صادقی تو"فرائی"اگر ،ببین

نقش وجود ، ازقلم کردگار را

 

" الفبای محبت " *

هرکه"باکانون دلها" آمدو،همراه شد

شدموفق،دست ودل، بردامن الله شد

بابصیرت همجهت شد،درمسیرزندگی

از الف بای  محبت ، آمد و  آگاه شد

درنشیب و درفراز زندگی ،پرورده تر

صادقانه ،با خداجویان ، رفیق راه شد

عضوکانون مردوزن،درچارچوب حکمتند

آرزوها ، در میان اهل دل، کوتاه شد

ازخس وخاشاک دل کندوبه رسم بندگی

خوش بحال عاشقی،وابسته درگاه شد

عید هم ، غافل نشد، در انتظار یارماند

درحجازو جمکران درجستجوی ماه شد

لحظه هاخوش باد،ای یاران نیک وخوشمرام

بشنوم،کام شما،شیرین ترازدلخواه شد

گرسفررفتید،قلب من به همراه شماست

بی گمان قلب"فرائی" باشما همراه شد

 

" بهاریه " *

بهار اندر بهار آن روزوباشد ، که نگارآید

عزیز فاطمه  خوشحال ، بعد از انتظارآید

چه خرم می شودعیدی،میان جمع ماباشد

اگرآید ، به جمع بیقر ا ر ا نش  ،قرار آید

جهان سرسبزباشد،ازقدوم حضرت مهدی

ز کوی و برزن  آوای  دل انگیز نگار آید

گل وگلشن،به وجدآیند،ازبوی خوش دلبر

سرودعشق ازما دل برد، آن جا،که یارآید

زروی وموی وبوی او،وزد گربادنوروزی

جهان مسروروخندان می شودبوی بهارآید

به هرکس آوردازاو ، نشانی مژدگانی ده

بگو:عیداست،آن روزیکه، یارخوش عیارآید

مرا این آرزو دردل ، هماره زنده می ماند

مخورغم ای "فرائی" ،زاده دلدل سوارآید

 

 

ارسال نظرات