دردل‌های همسر جانباز اعصاب و روان که فریادرسی ندارد

گویا کسی صدای این همسر جانباز را نمی‌شنود

با هماهنگی یکی از اعضای بسیج 310 حوزه حضرت مرضیه با همسر یکی از جانبازان جنگ تحمیلی به گفتگو نشستم از بی تفاوتی مسئولین بنیاد شهید نسبت به همسر جانبازان اعصاب و روان گله مند بود و می گفت انگار جنگ تحمیلی که تمام شد جانبازان فراموش شدند، متنی که می خوانید حاصل همکلامی ما با این همسر جانیاز است.
کد خبر: ۸۶۸۵۲۰۴
|
۰۹ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۳:۴۷
به گزارش خبرگزاری بسیج، با هماهنگی یکی از اعضای بسیج 310 حوزه حضرت مرضیه با همسر یکی از جانبازان جنگ تحمیلی به گفتگو نشستم از بی تفاوتی مسئولین بنیاد شهید نسبت به همسر جانبازان اعصاب و روان گله مند بود و می گفت انگار جنگ تحمیلی که تمام شد جانبازان فراموش شدند، متنی که می خوانید حاصل همکلامی ما با این همسر جانیاز است:

همسرجانباز اعصاب و روان پ-ر هستم سال 64 در حالی که 14 سال بیشتر نداشتم از طریق معرفی یکی از همسایه های زن عمویم با همسرم ازدواج کردم؛ پدر و مادرم سال 61 زمانی که 11سال بیشتر نداشتم بر اثر تصادف فوت کردند من تک فرزند خانواده بودم عمویم  شهید مخابرات است سال 61 در آزدسازی خرمشهر شهید شد. زن عمویم از من نگه داری می کرد و مرا به عقد همسرم که جانباز بود در آوردند، سن کمی داشتم و چیزی از جانبازی او به من نگفتند همسرم سال 63در ارتفاعات کله کله قندی دچار موج انفجار شد و چند ترکش نیزبه وی اصابت کرد که کمیسیون پزشکی بنیاد شهید لحاظ نکرد با اسکنی که از مغزش گرفتند دیدند مغز بر اثر موج انفجار کوچک شده.

 در طول زندگی چون همسرم جانباز و اعصاب و روان بود با مشکلاتی مواجه بودم مدام مورد ضرب و شتم او قرار می گرفتم و راهی بیمارستان بودم اوایل چون برای درصد جانبازی اش پیگیری نکرد درصد نداشت، همسرم به عنوان داوطلب بسیجی از سپاه ناحیه مالک اشتر تهران به جبهه اعزام شده بود.

چند سال زندگیمان بدون حقوق از بنیاد جانبازان گذشت و دراین سال ها مستاجر هستیم از آن موقع مشغول منجوق دوزی ، خیاطی، نظافت خانه مردم شدم حبوبات پاک می کردم تا زندگی خودم و همسرم و دوفرزندم را پیش ببرم.

شوهرم برای درمانش پیگیری نمی کرد چند بار دچار حمله های عصبی شد اولین بار که تشنج کرد بیمارستان بستری اش کردیم دکتر گفت بر اثر انفجار موج است مدارک پزشکی همسرم  که تحویل بنیاد شهید تحویل دادم ناپدید شد خیلی دویدم تا اینکه حدود 8 سال پیش جانباز به حسابش آوردند، با اینکه نامه اعراض سپاه که خیلی مهم بود را داشتم اما خیلی کارشکنی کردند الان هم برخی از مسئولین می گویند وظیفه ما نیست از همسر جانباز حمایت کنیم بارها به دلیل موج گرفتگی همسرم که پزشکان از درمانش ناامید شدند، مورد ضرب و شتم قرار گرفتم من و فرزندانم تامین جانی ندارم ، وقتی به بنیاد مراجعه می کنم می گویند به ما ربطی ندارد طلاق بگیر، هیچ کمکی به من که همسر جانبازم نکردند .

الان حدود 10ماه است حقوق ندارم همسرم که دیگر هوش و حواس درستی ندارد تا بداند من که 30 سال مثل شمع در کنارش سوختم و از او پرستاری کردم حق دارم و دو فرزندم با توجه به اینکه دخترم دانشجوی سال آخر و پسرم نیز رتبه دار المپیاد شیمی بوده حق حیات و حمایت داریم همسرم باید درمان شود فرزندانم تامین جانی ندارند الان مستاجریم پسرم بیکار است پسرم رتبه 13 کشور در المپیاد دانش آموزی آورد به خاطر بی حمایتی درس و مدرسه را رها کرد کارگری می کند، من که جوانی و زندگی ام را گذاشتم با دو بچه بزرگ و دانشجو چه کار کنم، چرا از همسران جانباز حمایت نمی شود من 30 سال با همسر جانبازم زندگی کردم با نداری او ساختم رهن و اجاره منزلم را خیرین دادند من جز خدا کسی را ندارم تنها ملجا و کمکم بنیاد شهید است که از این طریق خواستار کمک به همسران جانباز که مثل من مشکل دارم هستم.

دکتر معالج بنیاد شهید همسرم می گوید همسرم درمان نمی شود نوع بیماری او حاد ترین نوع بیماری اعصاب و روان است به من می گویند تامین جانی نداری جان خودت و بچه ات را بگیر و برو .

مگر جانبازان شهدای زنده نیستند، بنیاد شهید سلیقه ای عمل نکند، برای افزایش حقوق ما اقدام کنند، در کمیسیون پزشکی بنیاد شهید کسانی مشغول به کارند شاید درکی از جنگ و درد خانواده های جانبازان و شهدا ندارند، جانبازان اعصاب و روان یک موج که به آنها دست می دهد تامین جانی برای خانواده اش نمی گذارند جانبازی که مغزش کوچک شده نیاز به حمایت همه جانبه دارد.

حقوق همسرم را دو بخش کنند به همسرم و من و بچه هایم بدهند  خیلی از خانواده های جانبازان همین کار را کردند، چرا با بی حمایتی موجب افزایش درصد طلاق در خانواد های ایثارگران شدند؟
ارسال نظرات