۷۷۵ روز اسارت در اردوگاه عراقی ها کمپ ۶

به مناسبت ۲۶ مرداد روز ازادی اسرای ایرانی به سراغ یکی از قهرمانان هشت سالض دفاع مقدس رفتیم تا از خاطرات دوران اسارت در اردوگاه عراقی ها تا گلایه از مسئولین را برایمان بگوید
کد خبر: ۹۳۶۶۰۲۸
|
۲۹ مرداد ۱۴۰۰ - ۲۰:۲۲

 

۱_ لطفا خودتان را معرفی کنید؟

موسی الرضا معتمدی هستم ،فرزند احمدض متولد ۱۳۴۷ شهرستان نیشابور در حال حاضر بازنشسته ارتش می باشم

دارای ۲ فرزند؛ یک پسر و یک دختر 

۲_شما دقیقا در چه سالی به جبهه اعزام شدین؟

در تاریخ ۱۳۶۳/۴اولین اعزامم در تیپ ویژه شهدا بود

۳_در زمان جنگ در کدامین عملیات ها حضور داشتید؟

به طور جزئی خاطرم نیست اما درکردستان عملیاتی با رمز یا زهرا در کنار شهدا گرانقدر همچون شهید کاوه بوده ام

۴_برایمان از خاطرات خوب جنگ قبل از اسارت را بگویید؟

خاطرات زیادی است ،اما هیچ موقع از یادم نمی رود در دورهمی که با دوستان داشتیم، همیشه دوستانم با خنده می گفتند :معتمدی فردا از اردوگاه عراقی ها اعلام اسارت میکنی و همه می خندیدیم و شوخی می کردیم

۵_دقیقا در چه سالی و در چه شرایط اسیر شدین؟

در عملیاتی که در ۱۳۶۷/۴/۲۱شروع شد و در روز بعد ان محاصره افتادیم و به همراه ۱۶ نفر دیگر اسیر شدم در ان زمان تقریبا ۲۰ سالم بود

۶_از سختی های اسارت برایمان بگویید؟

اسارت همش سختی بود منجمله بی غذایی ،بی آبی،نبود سرویس،اذیت و ازار و بهانه گرفتن عراقی ها و ضرب شتم اسرا و بزرگترین شکنجه دوش اب سرد در زمستان از کدامین برایتان بگویم.

۷_مدت اسارت شما چقدر بود و ایا در این مدت از بین اسرا شهید هم شدند؟

مدت اسارتم ۷۷۵ روز اسارت در اردوگاه کمپ ۶ عراقی ها بود شهید نه اما اعصاب و روان و خودزنی هایی را شاهد بودیم که اثراتش بعدها نمایان شد و بعدها تعدادی براثر همین شکنجه های روحی جسمی در خاک وطن به شهادت رسیدند

۸_سخت ترین لحظه اسارت شما کدام لحظه بود؟

هر لحظه اسارت سخت و رنج آور بود از زمان آغاز اسارت تا ورود به اردوگاه و سختی های انجا که به عنوان نمونه ضرب و شتم اسرا برای خبرچینی کردن در بین دوستانشان و خبر بردن برای عراقی ها که هیچ یک از بچه ها این کار را نمی کردند و تیزی شلاق و کابل عراقی ها را به جان می خریدند.

۹_پس از ازادی و ورود به ایران استقبال مردم چگونه بود و با دیدن پدر و مادر‌ چه حالتی به شما دست داد؟

وقتی خبر ازادی ام را یکی از اسرا داد انقدر شوکه شدم که دستهایم برای لحظه ای از کار افتاد و بی حس شد اما باورود به مشهد تا در خانه پدری ام استقبال باشکوهی صورت گرفت. وقتی پدر را دیدم فریادی بلند کشیدم که بزاریدم روی زمین چون روی شانه های مردم عزیز بودم و در ان لحظه اشک خوشحالی بود باورم نمی شد دوباره پدرم رو دیده باشم

۱۰_به عنوان سوال اخر حرفتان به مسولین و جوانان چیست؟ایا بعد از ازادی اسارت انطور که شایسته بود به رزمندگان و اسرا رسیدگی شد؟

روی صحبتم با تعداد اندک مسئولی است که متاسفانه اصلا به فکر ما اسرای جنگ نیستند ما اسرایی که برای دفاع از ناموس ،وطن و دینمان رفتیم و هر بار که به اداره بنیاد شهید و اداره مربوطه رفتم به حرفهایم بی اعتنایی کردند.من و امثال من با گرفتاری هایی همچون درامد ،اشتغال فرزندانمان و به سرو سامان دادن انها دست و پنجه نرم میکنیم به طور مثال چرا حق اسارت و جانبازی بنده پرداخت نمی شود به چه دلیلی مسئولین مربوطه با داشتن تمام مدارک اسارت و جانبازی حقم را نمی دهند و با این مشکلات زندگی ،استخوان هایمان در حال نرم شدن می باشد. 

اما صحبت دیگرم با جوانان است که بدانند این مملکت با خون افرادی به بار نشست که از خاک و ناموس و دینشان دفاع کردند پس اتحاد داشته باشید و قدر خون شهدا و رزمندگان را بدانید.

خبرنگار افتخاری بسیج نیشابور:یونس خدادوست

ارسال نظرات
پر بیننده ها