خبرهای داغ:
شهید عباس زرگری شهید بزرگواری از کاروان شهدای فرهنگی، طلبه و هنرمند قم است که پس از شهادت، به درخواست مادر، چشم راستش را باز کرد.
کد خبر: ۹۱۸۲۳۵۴
|
۱۵ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۳۸

شهیدی که پس از شهادت چشمش را برای مادر باز کرد + تصاویر



به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، شهید والامقام «عباس زرگری» در ششم بهمن سال ۱۳۴۰ در قم به دنیا آمد و پس از گذراندان دوران ابتدایی، راهنمایی و هنرستان و اخذ دیپلم، در سال ۱۳۶۰ جهت خدمت سربازی راهی کردستان شد. به دلیل علاقه‌ای که به هنر خوشنویسی داشت، همزمان به فراگیری این هنر ارزشی نیز همت گمارد.

با پایان گرفتن دوران خدمت، وارد حوزه علمیه شد و بدلیل داشتن مهارت هنری و روحیه اخلاص و تواضع، همچون شمعی در جمع دوستان حوزوی خویش می‌درخشید. این شهید عزیز در سال ۶۵ با عنوان مربی امور تربیتی در آموزش و پرورش مشغول خدمت شد و در پایگاه بسیج نیز به انجام اموری همچون خلق آثار هنری و خطاطی در رابطه با جبهه و جنگ می‌پرداخت.

شهید عباس زرگری در ۱۷ آذر سال ۱۳۶۵ به عنوان نیروی بسیجی همراه لشکر ۱۷ امام علی بن ابی طالب (ع) عازم جبهه شد و پس از شرکت در دو عملیات کربلای چهار و پنج، در ۲۴ دی سال ۱۳۶۵ در شلمچه مورد اصابت رگبار مسلسل دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید.

در فرازی از وصیتنامه شهید زرگری آمده است: «به هیچ کس اجازه ندهید اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی را تضعیف کند. قاطعانه بر دهان یاوه گویان بکوبید که خدا از این امر راضی هست»
 
شهیدی که پس از شهادت چشمش را برای مادر باز کرد + تصاویر

مادر بزرگوار شهید زرگری درباره خصوصیات فرزند شهیدش می‌گوید: «عباس تنها پسرم بود و علاقه خاصی به حضرت امام (ره) داشت و از دوران نوجوانی و در بحبوحه انقلاب، هنگامی که در هنرستان درس می‌خواند، بچه‌ها را دور هم جمع می‌کرد و در تظاهرات‌ها و راهپیمایی‌ها شرکت می‌نمود؛ عباس و سه دخترم فرهنگی بودند، اما عباس، درس حوزه هم می‌خواند. عباس می‌گفت: می‌خواهم در منطقه جنوب با دشمنی که در مقابلم هست بجنگم نه در جایی که دشمن از پشت خنجر می‌زند. برایم مرتب احادیث اهل بیت (ع) را می‌خواند. سفارش می‌کرد اگر شهید شدم موقع تشییع، جلو جنازه‌ام باشید و گریه و زاری نکنید».

مادر شهید عباس زرگری ادامه می‌دهد: عباس به من گفته بود وقتی که در قم نیست، صحبت هایم را روی نوار کاست ضبط کنم تا وقتی آمد گوش کند، ولی من به او می‌گفتم دوست دارم رو در رو دردودل کنیم و تو نگاهت به من باشد.

آن روز که تشییع ۱۰۶ شهید در قم بود، خودم پیشاپیش جنازه عباس حرکت کردم تا رسیدیم به گلزار شهدا. سفارش کرده بود که خودم او را به خاک بسپارم. برای همین وقتی که پس از شنیدن خبر شهادتش برای زیارت پیکر شهید به بهشت معصومه (س) رفته بودیم، خیلی گریه می‌کردم. در بغل گرفتمش. قلبش سوراخ شده بود و خودم پلاک را از گردنش باز کردم.

از او خواستم که خدا هم صبر به من بدهد و هم شفاعتش را و این بود که حرف هایم را شنید و چشم راستش را باز کرد. انگار به من لبخند می‌زد. بوسیدمش و آرامشی خاصی همه وجودم را گرفت و به خدا عرض کردم: خدایا این امانت را پس از ۲۵ سال تحویل تو دادم».

مادر شهید زرگری در ادامه خاطراتش می‌افزاید: رفتار عباس با من جور دیگری بود و انس و علاقه خاصی به هم داشتیم و دردودل می‌کردیم. وقتی می‌خواست برود گفتم دو سال تبلیغ رفتی، دو سال هم خدمت رفتی، دیگر لازم نیست بروی! می‌گفت: آن‌هایی که زن و بچه دارند، می‌روند جبهه، چرا من که مجردم نروم؟! کف پاهایم را می‌بوسید و می‌گفت: تا خودت راضی نشوی و ساکم را نبندی نمی‌روم! من هم که علاقه و انگیزه شدید او را برای حضور در جبهه دیدم و حس کردم اینطوری اذیت می‌شود، راضی شدم و ساکش را بستم. موقع خداحافظی پیشانی من را بوسید و گفت: شما امکان دارد که یک بار دیگر مرا ببوسید، ولی من شاید نتوانم دیگر شما را ببوسم!

خواهر شهید زرگری نیز درباره خصوصیات اخلاقی برادرش می‌گوید: برادرم مربی پروشی بود، همواره سفارش می‌کرد به قرائت قرآن و نماز اول وقت و نماز شب و حجاب و توکل بر خدا و پیروی از امام (ره) و می‌گفت: تلاش کنید تا امام زمان را بشناسید و بدانید رسالت شما که در مدرسه مسئولیت دارید، خیلی سنگین‌تر است.
ارسال نظرات
پر بیننده ها