همسر جانباز قطع نخاعی روایت می کند؛
شب محرم عهد دلدادگی می بندد برای زندگی مشترک با او و پشت سر او حرکت کردن، چونان مریدی که به مراد خود اقتدا کند.
کد خبر: ۹۱۷۹۱۴۸
|
۰۶ مهر ۱۳۹۸ - ۰۰:۲۷

به گزارش سرویس راهیان نور   خبرگزاری بسیج از آذربایجان شرقی، روبرویم چهره آرام و مهربانی نشسته است که کودکی خود را برخلاف دختر بودنش با شور و هیجان پسران سپری کرده است، فارغ از همه خاله بازی ها و شیطنت ها و ...، دختری که به قول خودش، خدا گلچینش کرده برای رسالتی که اکنون دارد و چه زیبا راه و رسم زینب را با این رسالت خود مشق می کند.

سیما نجار بانوی جوان تبریزی؛ همسر جانباز قطع نخاعی است، همان دختری که از دوران دفاع مقدس تنها شب های بمباران را به خاطر دارد و مربا درست کردن برای رزمندگان در مدرسه را.

سیما نجار از دوران ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان می گوید ولی کوتاه و مختصر انگار در همه این سال ها عجولانه می خواست بزرگ شود و به قول خودش یهویی، برای امتحان بزرگی که اصلا تصورش را نمی کرد، ماموریت سنگین و خطیر امروز.

با پایان تحصیلات و گرفتن دیپلم زود وارد بازار کار و در کارهای رسانه ای چند نشریه عهده دار بخشی می شود و همراه با آن با توجه به علاقه اش به زندگی شهدا و رزمندگان محتوای کتاب های خاطرات دوران دفاع مقدس را تایپ و ویرایش می کند، انگار این نوشته ها او را تمرين می دهد برای روزهای بزرگ پیش رو.

تا اینکه در یک اتفاق جالب که برای امور اداری به بنیاد شهید مراجعه می کند با جانباز قطع نخاعی آقای اصغر فرمنديان روبرو می شود. آقای فرمنديان برای خانم نجار آشناست چراکه با خواهرزاده او سال ها همکلاس و دوست بوده است و همین موجب می شود سلام علیک و احوالپرسی کوتاهی داشته باشند و تمام.

ولی این سلام کوتاه پس از دو ماه تقویم بزرگی را برای سیما نجار و اصغر فرمتديان رقم می زند و آقای فرمنديان از خانم نجار خواستگاری می کند.

خانم نجار شوکه می شود نه از اینکه زندگی با جانباز نخاعی روی وليچر سخت است و شرایط خاصی دارد، از اینکه آقای فرمنديان، خانم نجار را برای زندگی خود انتخاب کرده است.

سیما متولد 1354 است و دوران جنگ، کودکی هایش را با حال و هوای جنگ و بمباران تجربه کرده و بیش از آن هرچند خانواده و اقوام در متن جنگ بودند، نمی داند ولی اصغر فرمنديان متولد 1345 است و در دوران جنگ، شور نوجوانی اش را همپای شعورش پای معرکه جنگ برده است، فاصله این دو معنادار است ولی سیما ترسی از آن ندارد و خانواده اش نیز او را همراهی می کنند.

عقد آن ها 22 بهمن 1383 در شب محرم منعقد می شود. سیما با این عقد، عهد دلدادگی می بندد برای راه پر افتخاری که در پیش دارد و البته شرایطی خاص ولی واهمه ای به خود راه نمی دهد حتی از حس مادرانه خود می گذرد تا هم پای مردی شود که مردانگی اش را در ارتفاعات مهاباد به رخ کوه های نستوه کشیده است.

سیما نجار پس از چهار ماه نامزدی 15 اردیبهشت 1384 زیر سقف خانه آقای اصغر فرمتديان سکنی می گزیند برای زندگی مشترک با او و پشت سر او حرکت کردن چونان مریدی که به مراد خود اقتدا کند.

اکنون 14 سال از آن آغاز گذشته است و این زوج گویی یک روح در دو جسم هستند، در کنار هم و باهم، هم پای هم و همدل و همراز در همه تلخی ها و شیرینی ها، از سفرهای کوتاه یک روزه دیدار رهبر فرزانه انقلاب گرفته تا سفر حج و کربلا، از لحظه های باهم بودن در روزهای زندگی تا مباحث مهمی چون درس و دانشگاه.

سیما نجار با آرامشی که از چهره اش می بارد و با طمانینه ای که در چشمانش خانه دارد با حلاوتی خاص می گوید هرگز تصور نمی کردم خدا برای چنین زندگی گلچينم کند.

رقیه غلامی

ارسال نظرات