با شهدای کمیجان/

هیچوقت هدفی جز راه الله، ایمان، شهادت و خداگونه شدن را نپذیرید

در ساخت منزل برای مردم بی بضاعت اهالی، بدون دریافت مزد زیر نظر حاج مجید مشارکت داشت.
کد خبر: ۹۱۷۶۳۲۳
|
۳۱ شهريور ۱۳۹۸ - ۰۹:۴۲

به گزارش خبرگزاری بسیج استان مرکزی از کمیجان؛هفته دفاع مقدس فرصتی مناسب برای یادآوری از رشادت های رزمندگان اسلام که در دوران دفاع مقدس به ندای رهبرشان لبیک گفته و در دفاع از آرمان های انقلاب اسلامی و تمامیت ارضی کشور به پاخواسته در این راستا دفتر خبرگزاری بسیج شهرستان کمیجان به معرفی شهدای والامقام این خطه از استان مرکزی پرداخته است؛


محرمعلی آرزومند /محل تولد اسفندان کمیجان

زندگی نامه:
در یکی از روز های فصل زمستان و در سرمای بیستم دی ماه سال 1322 بود که گرمای وجود کودکی دل اهل خانه را گرم کرد و روستای اسفندان را با خبر از تولد این کودک کرد. کودکی در خانواده ای مذهبی، روستایی و عاشق اهل بیت پا به عرصه ی وجود نهاد تا سربازی برای اسلام باشد و در این سربازی جان و دلش را فدای قرآن کند.
پدر و مادرش در تربیت اسلامی اش نقش مهمی داشتند و او را عاشورایی و حسینی بار آوردند تا ایستادگی در برابر ظلم و ستم را از این بزرگوار بیاموزد. در سال 1357 ازدواج کرد و در هنگام شهادت چهار فرزند داشت. در سایه ی لطف پدر کشاورزی می کرد و با این کار آشنا می شد و با سختی ها و مشکلاتی که بر سر راهش بود دست و پنجه نرم می کرد و بزرگ می شد. تحصیلاتش در حد خواندن و نوشتن بود که آن را هم در مکتب خانه ی روستا فرا گرفته بود. سواد چندانی نداشت ولی معرفت و عشق داشت، این عاشقی، کار دستش داده بود و او را در مسیر خود شناسی و خدا شناسی اش انداخت. جنگ تحمیلی که شروع شد به عضویت بسیج درآمد با این که سن و سالی از او گذشته بود اما همچون جوانان پای کار بود و از هیچ کوششی برای خدمت به مردم دریغ نمی کرد. چند مرحله داوطلبانه به جبهه رفت تا اینکه سرانجام در بیست و پنجم بهمن ماه سال 1364 در منطقه عملیاتی فاو و در عملیات والفجر 8 بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و آسمانی شد. پیکر مطهر شهید در زادگاهش در خاک آرمید.

وصیت نامه:
ای همسرم! پس از شهادت من اگر میل داشتی در خانه بمانی همان چیزهایی که سهم من است اختیار داری از آنها استفاده کنی و اگر میل نداشتی در خانه من بمانی مهریه خود را از سهم من می گیری چون حق شرعی شما است. من حاضر بر این ستم که حتماً باید در خانه من بمانی و سرپرستی خانواده را به عهده بگیری نیستم. برادر عزیزم قاسمعلی! شما کاری کنید که همسرم از من راضی باشد طوری نباشد که من در آخرت ناراحت باشم.

ای برادرجان! شما حق بزرگی بر گردن من داری امیدوارم که با بزرگی خودت برادر کوچک خود را حلال کنی که مرا در آخرت رها نکنی به علت اینکه شما جای پدر منی و از شما تمنای زیادی دارم از خداوند می خواهم که مرا حلال کنی، برادر جان بدهکاری که دارم در اولین زمان بدهید. در پایان خداحافظی با شما و تمام افراد خانواده و از همگی مردم حزب الله حلالیت می طلبم و از آنان می خواهم به لطف خداوند مرا حلال کنند و آخرین پیام من به شما این است که هیچوقت هدفی جز راه الله، ایمان، شهادت و خداگونه شدن را نپذیرید و اگر حتی تحمیلی نیز باشد چون دنیا زودگذر است و بی وفا.

در خاتمه وصیت می کنم که این دعا را فراموش نکنید. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. خداحافظ شما/محرم آرزومند


خاطره:
رفتار خوبی داشت و از همه ی برادران و خواهران بهتر بود،اولین باری بود که به جبهه رفته بود، شلوغ کاری و شوخی را دوست نداشت و در آن اعزام بچه های روستا زیاد بودند و موفق به عملیات نشده بودند، ناراحت بود و گفت: نمی دانم چطور شده که شهادت قسمت من نشد و خیلی ناراحت بود و گریه می کرد و تازه خانه ساخته بودیم. که آمد و چند روزی استراحت کرد، و دوستی در روستا دره گرگ داشتیم،صله رحم به جا آورد و چند نفر را در روستا و آشنای دیگر را دید و باز دید کردیم و در ساخت منزل برای مردم بی بضاعت اهالی، بدون دریافت مزد زیر نظر حاج مجید مشارکت داشت.

انتهای پیام/

ارسال نظرات