از خاطرات دفاع مقدس؛

مجروحان دفاع مقدس در سخت ترین شرایط مقاومت می کردند

محمد روزدار در گفتگو با خبرنگار بسیج از مقاومت رزمندگان در حالت مجروحیت و حتی شکم پاره در اثر ترکش خبر داد.
کد خبر: ۹۱۷۵۰۷۷
|
۲۸ شهريور ۱۳۹۸ - ۰۷:۳۲

به گزارش خبرگزاری بسیج از استان چهارمحال و بختیاری ؛محمد روزدار از رزمندگان شهرستان لردگان در جنگ تحمیلی در گفتگویی با خبرنگار ما با اشاره به خاطرات دفاع مقدس، گفت: سال 65 در منطقه عملیاتی کربلای 5  در حال پیشروی و محاصره کردن مقر فرماندهی لشکر11 عراق که از یگان های زبده و مجرب دشمن بعثی بود و از پیچیده ترین و مستحکمترین استحکامات دفاعی و موانع عدیده نظامی در منطقه شلمچه استفاده می کرد، بودیم و دشمن تا دندان مسلح به شدت مقاومت می کرد.

این رزمنده تیپ 44 قمربنی هاشم علیه السلام افزود: دراین عملیات، رزمندگان اسلام باتوان بیشتری سعی در شکستن مقاومت دشمن داشتند، در حال دفع پاتک شدید دشمن و شکار تانک های عراقی بودیم و آتش دشمن از زمین و هوا مثل تگرگ بر زمین می بارید، در همین لحظه یکی از تانک های پیشرفته عراق از جناح راست به محور تبپ 44قمر بنی هاشم (علیه السلام) نفوذکرده بود و قصد داشت از پشت به ما حمله کند و راه را برای سایر نیروها و محاصر رزمندگان اسلام هموار کند.

روزدار ادامه داد: هر یک از رزمندگان با سلاح در اختیار خود به شدت در حال مقاومت و جنگ با دشمن بودند و تانک ها را یکی پس از دیگری منهدم و یا فراری می دادیم؛ ولی تانک تی 72 که از پشت به ما حمله کرده بود با آرپی جی منهدم نمی شد و آمار تلفات نیروهای خودی رو به افزایش بود. در همین حین به یکی از بسیجیان گردان پیاده که در کنار من داشت با این تانک مقابله می کرد، گفتم  رمضان تو تانک را سرگرم کن تا من از پشت یک نارنجک داخل دهلیز آن بیندازم.

وی گفت: وقتی به پشت تانک رسیدم دیدم خدمه دوشیکا داخل تانک رفت و درب محل استقرار تانک باز بود، سریع نارنجک راداخل دهلیز تانک انداختم که باعث انفجار و آتش گرفتن آن شد. وقتی برگشتم دیدم رمضان دریاکش  ترکش خورده و در خون می غلطد و روده های او از شکمش بیرون ریخته و عطش و درد او را از پای درآورده بود.

رزمنده دوران دفاع مقدس افزود: بادیدن وضعیت رمضان دریاکش که در آن حال اسلحه به دست داشت و هنوز در حال مقاومت و جنگ با دشمن بود ناراحت شدم.  در این شرایط سخت نور ایمان و صلابت را در چهره او  به وضوح می دیدم. جلو رفتم و خواستم امعاء و احشای بیرون ریخته بدنش را جمع کنم و شکمش را با چفیه ببندم؛ ولی جرات این کار را نداشتم، هرچه خود رمضان اصرار کرد ولی باز نتوانستم این کار را انجام بدهم و در کمال ناباوری دیدم خود رمضان روده هایش را از زمین جمع کرد و به من گفت حالا با چفیه شکمم را ببند که باید پیش بچه ها برگردیم که عراقی ها ما را اسیر نکنند و با آن وضعیت و به سختی پیش سایر رزمندگان برگشتیم.

ارسال نظرات