شهید محمد ابراهیمی، در یکی از زیباترین روز¬های خدا، در آبان ماه سال 1349 در خانواده¬ای روستایی و مذهبی در شهرستان دلیجان، پای به عرصه وجود گذاشت .چشم گشود تا دنیا با دیدن او زیبا¬تر شود.
کد خبر: ۹۱۷۳۴۲۵
|
۲۱ شهريور ۱۳۹۸ - ۰۸:۵۱

به گزارش خبرگزاری بسیج استان مرکزی؛ به منظور گرامیداشت یاد و خاطر شهدای استان مرکزی خبرگزاری بسیج استان به باز خوانی زندگی شهید محمد ابراهیمی می پردازد.

   مادرش می­گوید:« ایشان، بسیار فهمیده، با شعور، مؤدب، صبور، مهربان و با استعداد بود. در کارهای خیر، پیش­قدم بود. هیچ موقع باعث نگرانی و ناراحتی ما نشد. ایشان در سن 16 سالگی شهید شد. به او گفتیم:« اول درس بخوان بعد به جبهه برو.» گفت: نه. برای درس خواندن وقت بسیار است ولی برای جنگیدن با دشمن وقت کم است.» ایشان بسیار با نظم بودند.

   با آغاز جنگ تحمیلی، برای جبهه­رفتن، شوری در دلش بود ولی سنش کم بود و اجازه رفتن نداشت، تا این که بالاخره زمانی که در کلاس دوم راهنمایی تحصیل می کرد، از پدرش برای حضور در جبهه رضایتنامه گرفت و به میدان عمل رفت و در نهایت، در بیست و سوم دی ماه سال 1365  درعملیات کربلای 5 در شلمچه عراق به شهادت رسید.پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.

وصیت­نامه:

    بسم الله الرحمن الرحیم

   حمد و ثنا برای معبود ومعشوقی است که بندگان خود را مورد امتحان سختی قرار داد. خوشا به احوال شهیدان که از این امتحان خداوند پیروز بیرون آمدند و از همه پیشی گرفتند و خود را به معشوق­شان رساندند. سپاس خدای را که به من قدرت تشخیص صراط مستقیم را از راه ضلالت و گمراهی عطا­فرمود و به من فهماند که در این راه جز سعادت و رسیدن به مقام قربت، چیز دیگر نیست و این بالاترین افتخار و سربلندی است که شامل حال من شده است. ولی ای خدای کریم، همین­قدر می­دانم که هرکس تو را شناخت، عاشقت شد و هرکس عاشقت شد، دست از همه چیز شست و به سوی تو شتافت و من نیز این حال را به خوبی در خود احساس می­کنم.

اگر خداوند فوز عظیم شهادت را نصیب من کرد و شهادت راه خدا شامل حال من شد، اگر خواستید مراسمی بعد از شهادت من برگزار­کنید، ساده­تر ترتیب­دهید. از روحانیون شهرمان می­خواهم اگر مایلند نماز شب اول قبر را برایم بخوانند. اما وصیت به پدر ومادر مهربان و نور چشمم، امیدوارم که این فرزند کوچک­تان را ببخشید، اگر چه من به وظیفه فرزندی خود هرگز عمل نکردم، ولی عاجزانه از شما می­خواهم، مرا عفو نمایید و در پیشگاه پروردگار از دست من راضی باشید. شما ازآن موقعی که اذن جهاد به من دادید، از فرزندتان دست کشیدید و تقدیم خداوند نمودید وحالا که این نعمت بزرگ نصیب من شده خوشحال باشید، چرا که آرزوی دیرینه من، شهادت در راه خدا بود و همین امر مرا به جبهه کشانید. پدر و مادرعزیزم، از شما می­خواهم که طوری صبور وبردبار باشید که منافقین و دشمنان، دیدن غم را در چهره­تان به گور ببرند، چرا که شما پدر و مادری هستید که فرزندتان را به پیشگاه پروردگار تقدیم نمودید. پدر و مادرم در ضمن اگرمن فرزند خوبی برای شما نبودم، مرا ببخشید.

 

 

ارسال نظرات