در حاشیه تور اردوی جهادی بسیج سازمان رسانه به روستای چاه ابراهیم روستایی از توابع بخش جازموریان شهرستان رودبار جنوب در استان کرمان در جمع خواهران جهادگر رفتیم
کد خبر: ۹۱۷۲۳۴۶
|
۱۶ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۰:۵۴

به گزارش سرویس بسیج رسانه خبرگزاری بسیج در کرمان،  در حاشیه تور اردوی جهادی بسیج سازمان رسانه به روستای چاه ابراهیم روستایی از توابع بخش جازموریان شهرستان رودبار جنوب در استان کرمان در جمع خواهران جهادگر رفتیم

26 نفر در یک اتاق حدوداً 25 متری با صمیمیت دور هم جمع شده بودند با رویی باز ما را به جمع خودشان دعوت کردند خسته و خاکی بودیم ولی وقتی در جمع آنها قرار گرفتیم خستگی از یادمان رفت بعد از خوش و بش به بیرون از اتاق که دیوارهایش از جنس گونی برای وضو رفتم  گرمای سوزان چشمم را آزرد کنار حصار گونی سایه ای کوچک بود در این سایه فرش رنگ و رو رفته ای پهن بود که دختر بچه هایی رو آن مشغول بازی بودند متوجه بیرون آمدن من شدند به طرفم آمدن خاله سلام ، خاله خوبی گفتم چرا توی این گرما بیرون آمدین آفتاب شما را اذیت نمی کند دخترک خندید و گفت ما عادت داریم خاله .

به طرف منبع آب که تعدادی از خواهران دور آن جمع شده بودند رفتم یکی بطری‌هایش را پر از آب می کرد و دیگری وضو می‌گرفت نوبت به من رسید آب بر اثر شدت گرما داغ شده بود برایم تعجب آور بود که جوانانی که در خانه‌های خودشان با ناز و نعمت زندگی می کردند چگونه حاضر شدن به این منطقه دورافتاده بیایند چه چیزی در این منطقه دیده بودند که مجذوبش  شده بودند.

وضویم را گرفتم به طرف اتاق آمدم در کمال تعجب دیدم یکی از خواهران جهادی کنار دختر بچه‌ها نشسته و با آنها صحبت می کند نور آفتاب صورتش را نوازش می داد چشمانش را کامل نمی‌توانست باز کند با این وجود برای بچه ها شعر می‌خواند و بچه‌ها هم شعرهایش را تکرار می کردند

جهادگرانی که خودسازی را تمرین می‌کنند

به داخل اتاق رفتم عده‌ای برای بچه‌ها گل سر درست می کردند که به بچه ها هدیه بدهند تعدادی دور هم جمع شده بودند و از کارهایی که در طول روز انجام داده بودند برای هم تعریف می کردند .

گوشه‌ای ایستادم و نماز را خواندم بین دو نماز متوجه شدم یکی از خواهران پاکتی در دست بین بچه ها رزق  روزی توزیع می کرد. به گمانم نقل و شکلات آمد خدای من چه وقت نقل دادن است نگاهی به رزق و روزیشان کردم روی تکه‌هایی از کاغذ که با ظرافت رویش را تزئین کرده بودند جمله ای زیبا نقش بسته بود خانمی که کنارم بود متوجه تعجبم شد و گفت: هر روز یک جمله زیبا و یک حدیث از ائمه را روی این برگها می نویسیم و بین خودمان رد و بدل می کنیم که این احادیث ملکه ذهنمان شود. در ادامه صحبت‌هایش گفت ما هر روز به خودمان یک قول می دهیم و سعی می کنیم به آن عمل کنیم روز اول قول دادیم صبور باشیم روز دوم غیبت نکردن را به هم قول دادیم، روز سوم زود قضاوت نکردن را تمرین کردیم، روز چهارم  که روز اول محرم بود قول دادیم حسینی باشیم روز پنجم خوشرویی را سر لوحه خودمان قرار دادیم و روز ششم قول دادیم نگاهمان را حفظ کنیم.

این قولها برای ما ذهنیت ایجاد می کند و در طول روز به این مسائل فکر می کنیم و سعی می کنیم که اچرا کنیم این خودش یک نوع خودسازی است و شرط اول اردوهای جهادی خودسازی است ما تا خودمان را اصلاح نکنیم نمی توانیم به دیگران چیزی بیاموزیم.

اخلاص و بی ریا بودنشان روحم را نوازش می داد از صحبت با آنها سیر نمی‌شدم به نظرم این دختر جوان و خوش صحبت از دانشجویان ترم اولی است که تحت تاثیر دوستان به اینجا آمده تحصیلاتش را پرسیدم فارغ التحصیل رشته مهندسی پزشکی بود .

جهاد در راه خدا هدفی است که جهادگران به دنبال آن هستند

سئوال کردم چرا به اردوهای جهادی آمده ای؟ شما کجا و جهادگری کجا؟ جوابش شرمنده ام کرد گفت: نا آرام بودم اینجا آرام شدم اینجا خودم را پیدا کردم و این بهترین چیزی بود که به دست آوردم

می گفت: هر کسی که به اینجا آمده با یک نیت آمده اون نیت خالص است و دنیایی نیست اینجا به خدا نزدیکتر می شویم

جهاد در راه خدا هدفی است که بچه ها دنبالش هستند

او ادامه داد: خانم‌هایی که در بیرن از اینجا حجاب کمتری داشتند اینجا نا خودآگاه حجابشان کامل شد آرایش اینجا معنی و مفهومی ندارد. حضور بچه‌ها اینجا دنیایی نیست همه از قشرهای مختلف اینجا هستند کلاس و پرستیژ اینجا زیر پا گذاشته می‌شود و معنا ندارد. ساده و بی ریا  و بدور از دنیا زدگی

گفتم ده روز در این شرایط بودن سخت است نه ؟ لبخندی زد و گفت آره سختی داره ولی شیرین است من قبلا هر روز دوش می‌گرفتم حتما می بایست فلان مارک کرم را استفاده می کردم به موقع غذا می خوردم ولی اینجا کاملاً عوض شدم من در این شش روز فقط یک بار استحمام کردم و از کرم هم خبری نیست.

اگر روز اول به دیر آوردن غذا اعتراض ی کردم الان توانستم قول روز اول (صبوری) را عملی کنم  این اردو قبل از اینکه برای دیگران فایده داشته باشد برای خودم خوب بود و این برای من ارزشمند است احساس خوبی دارم در دنیا مادیات و امکانات آدم را خوشبخت نمی کند معنی خوشبختی را اینجا کنار این بچه‎های محروم بهتر لمس کردم و بیشتر به دلم نشست.

پرسیدم باز هم به این اردوها می آیی؟ جواب داد تازه پیداش کردم و به این راحتی از دستش نمی دهم فهمیدم این مناطق اگر چه از خیلی چیزها محرومند ولی خودسازی را بهتر می شود تمرین کرد.

 

ارسال نظرات