سردار شهید مسعود زکی زاده پس از مراجعت از اولین حضور در جبهه و پوشیدن لباس خاکی بسیجیان جان بر کف داوطلبانه وارد سپاه شدتا قامت رعنای خود را سبز پوش ببیند.
کد خبر: ۹۱۶۹۴۳۶
|
۰۶ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۱:۴۱

به گزارش خبرگزاری بسیج از کرمان ،  سخن گفتن از سردار شهید مسعود زکی زاده، این مرد عمل و نه مرد سخن، این نمونه کامل جهاد و شهادت، این شاگرد مکتب علی(ع)، این مالک اشتر گردان۴۱۱ لشکرثارلله کرمان و حبیب حسین زمان خمینی کبیر در کربلای خوزستان سخت و دشوار است. چرا که حتی نمی‏توان یکی از ابعاد وجودی او را آنگونه که هست، توصیف کرد و نبایست انتظار داشت که بتوانیم تصویر کاملی در این مختصر از او ترسیم نمایئم، که مردان و رهروان راه علی(ع) و حسین(ع) را با این کلمات مادی و معیارهای خاکی نمی‏شود توصیف نمود و سنجید. آنانکه دل در گرو عشق یار گذاشتند و تا سرحد امکان قله های شرف و افتخار را با ایمانی به صلابت کوه فتح کردند هم آنانکه ابتداء در جهاد واقعی یعنی جهاد اکبر پیروز میدان شدند و سپس پای در رکابمعشوق و معبود خود گذاشتند و پاداش جهاد اکبر خود را در میدان مبارزه با بعثیان از خدا بی خبر یعنی جهاد اصغر از خدای خود گرفتند. چه گرانبها پاداشی نصیبتان شد ای شیر مردان شهید دشت لاله ها. مبارکتان باد این عزت و افتخار که نام خود را تا ابد بر دل و جان دلدادگان و دوست دارانتان حک کردید و خود را برای آیندگان جاودانه ساختید. و ما را در حسرت همنشینی و دیدار رویتان در فراقی ماندگار به یادگار گذاشتید. و ما امروز فقط باید با خاطرات شما روزها را شب کنیم و روزگار بگذرانیم و از این خاطرات ماندگار درس ها بیاموزیم تا راه حق و حقیقت را که همان راه شما شهداست بیابیم دست های گنهکارمان را رها نسازید تا از خدا،اهلبیت(ع) و از شما جدا نگردیم. حقیقتاً خلعت زیبای شهادت والاترین پاداش جهاد شما بود که نصیبتان گردید. و ما واماندگان و جاماندگان از قافله تان چشم امیدمان به شفاعت شما در فردای قیامت است. انشاالله

 این مروری است گذرا و سریع، بر زندگی کوتاه اما پرحادثه و سراسر ایمان،تلاش،ایثار،عشق،فداکاری،شهامت،شجاعت و شهادت:

 سردارشهید مسعود زکی زاده

طلوع دل انگیز:

سردار شهید مسعود زکی زاده در یکی از روزهای گرم تابستان یعنی دوم مرداد ماه سال ۱۳۴۱ در روستای ده علی در خانواده ای سراسر از عشق و معنویت و انقلابی چشمان کوچک و نازنین خود را باز کرد. آنزمان که امام خمینی در سال۴۲ به دشمنانش گفته بود که سربازان من در گهواره ها هستند گهواره ای هم در گوشه خانه ای کاهگلی در ده علی در دستان مادری دلسوز آرام آرام آرامش بخش کودکی بود که در آینده ای نه چندان دور می خواست به ندای امامش تکبیر گوید.صدای گریه او وقتی فضای خانه را پر کرد. آرامش بخش قلب پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده گردید تا با قدم این کوچولوی نو رسیده زندگی برای آنها معنا و مفهوم دیگری پیدا کند. اما گریه های بدو تولد این نوزاد تازه وارد حکایت از جدایی او از عالم ملکوت داشت و چه زود خود را باز همسفر دیار یار گردانید. و ره صد ساله را یک شبه پیمود.

دوران کودکی:

وی دوران نونهالی و کودکی را در دامان مادری مهربان سپری کرد و از تربیت و معنویت مادر بهره برد. خاطرات دوران کودکی او هنوز در دفتر خاطرات ذهن مادر و پدر و سایر اعضای خانواده و اقوام و بستگان آنچنان نقش بسته است که همه از او به عنوان یک کودک کوچولوی دوست داشتنی یاد می کنند.شیطنت های و شوخی های کودکانه او هنوز هم در خاطره ها مانده و هرگز فراموش نخواهدشد. کوچه پس کوچه های ده علی شاهد پرورش یاری از تبار حسین زمان یعنی خمینی کبیر بود اما نمی دانست که دست روزگار تقدیر این کودک نونهال ما را چگونه رقم خواهد زد. و او به زودی در مسلک عارفان و عاشقان خداجو قرار خواهد گرفت. که معلم تمام آزادمردان تا قیامت خواهدشد.

 

دوران نوجوانی و جوانی:

کم کم که به سن مدرسه رسید برای تحصیل رهسپار مدرسه شد. و این آغاز راه نوجوانی بود. تحصیلات خود را تا سال پنجم ابتدایی درده علی ادامه داد و به علت نیاز خانواده و این که از راه کشاورزی امرار معاش میکردند به همراه خانواده به کرج مهاجرت کرد و در آنجا به کار کشاورزی پرداخت. و دیگر هرگز موفق به ادامه تحصیل نشد و از درس و مدرسه باز ماند. اما خود نیز نمی دانست که در آینده ای نه چندان دور در مدرسه که هیچ در بزرگترین دانشگاه انسان

سازی یعنی جبهه قبول خواهد شد. او در دوران کودکی و نوجوانی از روحیات خوبی برخوردار بود، در این دوران همراه با کمک به پدر و مادر از دیگر خویشان هم غافل نبود به دیدار آنها می رفت و جویای احوال همگان بود.به همه کمک می کرد و در میان اقوام و خویشان زبانزد همه بود. دوستان هم سن و سال او در این دوران همیشه از او به نیکی یاد می کنند. در مراسم و مجالس مذهبی شرکت فعال داشت و برای دوستانش الگو بود.شرکت در نمازهای جماعت و دعاهای توسل و کمیل کم کم نهال معرفت او را بارور می ساخت.

دوران خدمت سربازی:

دوران نوجوانی و جوانی را پشت سر گذاشت او که اکنون دیگر آن کودک دیروز نبود و جوانی توانمند و آماده نشان میداد می رفت تابرای خدمت در عرصه ای دیگر یعنی خدمت سربازی آماده گردد. با رسیدن به سن خدمت سربازی، به خدمت اعزام و با خوش شانسی در بازرسی راه آهن قم و در دیار کریمه اهلبیت(ع) یعنی حضرت معصومه(س) مشغول انجام وظیفه شد.خواست خدا آن بود که شهید زکی زادههمزمان با خدمت سربازی برای پرورش روحیات معنوی خود از زیارت حضرت معصومه(س) نیز توشه برگیرد و خود را بیش از پیش در مسیر هدایت قرار دهد. و این دو سال را کبوتر حرم حضرت معصومه(س) باشد تا گاهگاهی وجود خود را در زلال معنویت حرم شستشو دهد و دلش را با طواف دور ضریح حرم حضرت معصومه(س) آرام کند. و به رشد و بالندگی برسد.این دوران از زندگی سراسر معنویتش همزمان با دوران شکوهمند انقلاب اسلامی بود. چرا که همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی آتش عشق به امام و انقلاب در وجود او شعله ور شد. و او فهمید که ولی نعمت و حجت خدا و نائب امام زمان را پیدا کرده است و در این راه برای رسیدن به هدف والای خود لحظه ای غافل نبود. تا اینکه دوران سربازی را با موفقیت و کسب تجربه ای تازه به پایان رساند

آغاز دوران عزت و افتخار:

پس از پایان سربازی و به پیروی از ولی و مقتدای خویش حضرت امام(ره)لحظه ای دریغ را جایز ندانست و هنوز خستگی دو سال خدمت سربازی و دوری از خانه و کاشانه بر شانه هایش احساس می شد که در تبعیت از دستورات امامش و پس از مراجعت به ده علی همزمان با شروع جنگ تحمیلی پرچم سرخ یاحسین(ع) را به دوش گرفت و همنوا با دیگر بسیجیان عازم کربلای جبهه ها گردید تا پا در رکاب امام و برای آزاد سازی کربلا شعار یا زیارت یا شهادت را زمزمه کند پس بعد از خداحافظی با پدر و مادر و همه اقوام و خویشان در حالی که اشک و دعای مادر و همه دوستان بدرقه راهش بود به زرند رفت و به مدت سه ماه داوطلبانه به جبهه ها اعزام شد. و با اولین اعزام حضور سبز خود را در دفتر انقلاب به ثبت رسانید. از این به بعد بود که سرنوشت او به گونه ای دیگر رقم خورد و همین مدت حضور کم در جبهه تاثیر بسزایی در روحیات و اخلاق و رفتار او گذاشته بود. و با اولین اعزام راه سعادت را در کربلای جبهه ها جسته و یافته بود.

پاسدارحریم ولایت:

پس از مراجعت از اولین حضور در جبهه و پوشیدن لباس خاکی بسیجیان جان بر کف داوطلبانه وارد سپاه شدتا قامت رعنای خود را سبز پوش ببیند و این بار به عنوان پاسدار حریم ولایت گام در عرصه دفاع مقدس بگذارد. و از سال ۶۲ به عنوان پاسدار در کادر لشکر ثارالله مشغول خدمت شد.و به عنوان نیرویی توانمند در لشکر در مقاطع مختلف از قبیل؛ دیده بانی،توپخانه، بیسیم چی، مسئول مخابرات گردان۴۱۹ ، فرماندهی دسته و آخرین مسئولیت او فرماندهی گروهان علی اصغر(ع) را گردان ۴۱۱ سیدالشهدا(ع)زرند عهده دار بود.

سردار شهید مسعود زکی زاده همواره در صحنه های جنگ حضوری فعال داشت. او که بهترین مکانها را برای رضای خدا و رسیدن به کمال با پیو ستن به کاروانحسینیان زمان انتخاب کرده بود، با حضور در جبهه ها، مرد میدان رزم و قهرمان همیشه حاضر عملیاتهای مختلف بود. او در عملیات بدر و خیبر با عشق و شور، برلشکر دشمن تاخت و در عملیات های والفجر حضوری فعال داشت.

پرواز به آسمان

جای جای خطه خوزستان از خرمشهر، آبادان،اهواز،طلاییه ،دهلاویه و از غرب تا شرق این سرزمین بزرگ و نقطه نقطه مناطق عملیاتی و سرانجام شلمچه قصه حضور شیر مردانی را در دل خود جای داده است. که یاد آور عمار و یاسر و ابوذر و مالک اشتر و حبیب بن مظاهرهاست و این بار حبیب ما،یار ما،محبوب ما،معلم ما و تمام عشق و وجود ما یعنی سردار شهید مسعود زکی زاده رفت تا از قافله شهدای کربلا باز نماند. و اما متفاوت تر از همیشه با قلبی مطمئن و دلی آرام در عملیات کربلای ۵ حضوری ماندگار داشت وشب آخر در مناجات خدایی شدنش و در قنوت نماز شبش از یار خواست تا او را به دیدار بپذیرد و دعایش را در عرش کبریایی به استجابت برساند. سرانجام در نیم روز پنجم بهمن ماه سال ۱۳۶۵ در حالی که لحظاتی قبل از شهادت در خط مقدم جبهه در سنگر فرماندهی برای آخرین بار قامت به نماز می بندد و آخرین راز و نیاز را با خدا انجام میدهد و آماده پرواز بر بال ملائک تا آسمانها میگردد آخرین و صیت خود را به همرزمان می نماید و در سنگری که محل عروج اوست پشت تیربار قرار میگیرد. و به مقابله با متجاوزان بعثی می پردازد و لحظه ای بعد در حالی که ذکر یا حسین(ع) به لب دارد پس از ۶ سال حضور مداوم و خستگی ناپذیر در جبهه های نبرد حق علیه باطل در عملیات کربلای ۵ در منطقه عملیاتی شلمچه به آرزوی دیرینه خود رسید و سوار بر بال ملائک تا کوی جانان پرواز کرد. وقتی پیکر پاکش در دشت شلمچه در خون غلطید زخم عملیات های گوناگون مانند مدال سینه اش را زینت داده بود نصیب مقدرش از گلستان زندگی، ۲۵ گل معطر بهشتی بود و همچون گل، عمری کوتاه اما پر برکت داشت.و سر انجام پیکر مطهرش در جوار سلاله ای پاک از تبار امامان یعنی در جوار حرم مطهر امامزاده زیدبن علی(ع) ده علی آرامشی جاودانه یافت و زیارتگاه دلدادگان و شفاخانه دردمندان و روشنی بخش راه سالکان حق و حقیقت گردید. از شهید زکی زاده این سالک و عارف راه الی الله خاطرات زیادی از زبان خانواده،اقوام و خویشان و همرزمانش که روزگار با او گذرانده اند بیان شده که به مرور مشاهده خواهید کرد.خاطراتی که هر یک خود روشنی بخش راه سعادت برای روندگان این راه پر فراز و نشیب خواهد بود.

راوی : حسین ایزدی دوست شهید

 

ارسال نظرات