بهراستی چه زیبا گفت شهید چمران، خدا را شکر که ما مسلمانانیم و با اسلحه شهادت مجهز شدهایم که علیه طاغوتها، ستمگران و تجاوز گران قیام کنیم و ارزش شهادت را در معرکه حیات بفهمیم و باایمان و اراده آهنین، درراه سرخ حسین (ع) قدم بگذاریم. اکنون دهه هفتاد آمده است تا پاسخی باشد برای آنان که همیشه خوبیها را نمیبینند و حتی زبان مذمت به کام دارند بهراستی اگر از آنان بپرسند آیا حاضرید پای اعتقادات و ارزشهایتان یا خیلی سادهتر بگوییم آیا حاضرید از جانتان بگذرید آیا بهراستی حاضرند؟! بیهیچ گلایهای جان خو را فدا کنند؟
شهید «خلیل تختی نژاد» دومین شهید مدافع حرم استان هرمزگان است که جزع جوانترین شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) نیزمحصوب میشود که برای دفاع از کشور و حریم اهلبیت (ع) سه مرحله به سوریه رفت و در آخرین سفر خود که شب نوزدهم ماه رمضان ۹۷ در منطقه عملیانی ابو کمال در استان دیرالزور درنبرد با تروریستهای تکفیری به مقام عظیم شهادت دستیافت.
این شهید بزرگوار که به علت فعالیتهای فراوان فرهنگی و خیرخواهانهاش برای استان هرمزگان از ارزش و جایگاه والایی برخوردار است.
شهید «خلیل تختی نژاد» سومین فرزند خانواده محمد تختی نژاد است که در ۱۰ مردادماه سال ۷۲ در شهر بندرعباس به دنیا آمد.
آری او از شهدای نسل دهه ۷۰ است، نسلی که در جنگ نرم و جنگ رسانهها به سرمی برد، رسانههایی که باهدف فروپاشی کانون خانواده و در پی بیارزش جلوه دادن ارزشها هستند، زیرا بعد از هشت سال جنگ با ایران به اهمیت جایگاه خانواده پی بردهاند غافل از اینکه ایرانی هوشیار است و فریب آنان را نمیخورد و دهه هفتادیها این مطلب را به اثبات رساندهاند.
به دیدار خانواده شهید خلیل تختی نژاد میرویم، بعد از سلام و احوالپرسی با خانواده شهید میگویم که از خبرگزاری قرآنی ایکنا ازهرمزگان آمدهایم با توجه به اینکه فیلم شهادت شهید تختی هم ساختهشده و رسانههای متفاوت در مورد این شهید بزرگوار سخنان فراوان گفتهاند آیا حرف ناگفتهای مانده است که دوست دارید در مورد پسرتان بگویید.
محمد تختی نژاد، پدر شهید خلیل تختی نژاد با شنیدن نام قرآن گویا جانی دوباره گرفت و گفت: خلیل از همان دوران ابتدایی علاقه زیادی به فراگیری قرآن داشت و همیشه با من به مسجد میآمد و به فعالیتهای فرهنگی و قرآنی علاقه زیادی داشت و باروحیه خستگیناپذیر به فعالیت میپرداخت و حتی جزءهایی از قرآن را نیز حفظ بود.
پدر شهید خلیل تختی نژاد ادامه داد: پسرم در موسسه علوم قرآنی ابوتراب ساقی کوثر قرآن را فراگرفت به همین دلیل مقداری از بیمه عمرش را وقف موسسه کرد.
ناگهان گویا صدایی در درون پدر نجوا کرد و گفت راستی تا یادم نرفته باید بگویم پسرم صدا زیبا و صوت ملکوتی داشت و مداح اهلبیت (ع) نیز بود او به خانواده اهمیت فراوانی میداد و هرگز من از او بداخلاقی ندیدم و همیشه به فکر فقیران و مستمندان نیز بود و ۱ پنجم دیگر بیمه عمر خویش را به کمیته امداد اختصاص داده است.
محمد تختی ادامه داد: پسرم خادم اهلبیت و بسیار شاد و شوخطبع بودن و در ضمن کودکان را دوست داشت و در مهماننوازی و مهربانی شهره بود تا جایی که اگر کسی از او کمک میخواست از درب خانه ناامید برنمیگشت و به همین دلیل ۱ پنجم دیگر بیمه عمر خویش رانیز به حسینهای که در آن محرمها برای امام حسین (ع) خدمت میکرد اختصاص داد.
پدر گویا پسرش کنارش نشسته باافتخار گفت تا یادم نرفته بگویم پسرم اهل نماز شب و بود، خلیل به نماز اول وقت اهمیت زیادی میداد و سحرهای ماه مبارک رمضان بیدار میماند تاکسی خواب نماند.
وی افزود: خلیل روحیه ولایی داشت، میگفت فرامین رهبری نباید روی زمین بماند و اگر در سوریه نجنگیم مجبوریم در همدان و تهران با تکفیریها بجنگیم.
پدر همچنان اضافه کرد: او نیز، چون «خلیلالله» خود را به آتش کفر تکفیریان زمانه انداخت تا دل مادری از به آتش کشیدن خانهاش نسوزد.
وی ادامه داد: نخستین بار که به سوریه رفته بود ازآنجا تماس گرفت صدایش ضعیف بود و گفت به زیارت رفته و آنجا آنتن نمیدهد، میگفت خودم زنگ میزنم و نیاز نیست ما نگران باشیم.
زهرا تختی نژاد، مادر شهید تختی که سکوت کرده بود و سخنان پدر را در وصف پسرمی شنید بابیان اینکه بار آخر که میخواست به سوریه برود با آن لبخند همیشگی که بر چهره داشت گفت عجله دارد و میخواهد به سوریه برود که از همرزمانش عقب نماند هیچوقت به شهادتش فکر نکردم و ناخواسته گفتم برو حضرت زینب (س) پشتوپناهت پسرم واز رفتنش ممانعت نکردم.
مادر شهید ادامه داد: پسرم خیلی مهربان و خوشاخلاق بود و با پدرش مثل دوست و برادر رفتار میکرد بهگونهای که فاصلهای رارابین آنها احساس نمیکردی.
وی ابرازکرد: پسرم یک فرد فعال فرهنگی و اجتماعی بود و خوشاخلاق حتی با فرزندان همسایه، آشنایان همکلام و بازی و شوخی میکرد خلیل دوستان زیادی داشت که خیلی از دوستان او را مابعد از شهادتش شناختیم.
مادرشهید گفت: پسرم عمل به قرآن و زندگی اهلبیت (ع) را الگو راهش قرار داده بود راهی که خوشنودی خدا و اهلبیت (ع) را در پی داشت، هنگامیکه خبر شهادت پسرم را دادند تازه اوج غم حضرت زینب (ع) را فهمیدم، هنگامیکه میگویند وای از دل زینب یعنی چه آری پسرم، چون خوب بود نمازخوان بود، اهل خوبی بود، مداح اهلبیت (ع) بود، صدای زیبایی داشت و...
هنگامی دوستان و آشنایان به نزدم میآمدند میگفتند چرا برای سلامتیاش دعا نکردی در جواب به آنان گفتم من او را به حضرت زینب سپرده بودم پسرم خوب بود امام حسین او را جزو سربازان و مدافعان حرم خواهرش حضرت زینب (ص) انتخاب کرده آری پسرم انتخاب شد، زیرا لایق این مدال و این جایگاه رفیع بود.
صدای مادر اینجا به لرزه افتاد، ولی همچنان خوددارو باصلابتی زینبی ادامه داد: هنگامیکه به بیرون میروم و شاهد آنم که برخی در حجابشان سهلانگاری میکنند ناراحت میشوم میگویند، چون جوان است این اشتباه را میکند با خود میگویم پسرم رفت که ایران در امنیت بماند مطمئنم اگر پسرم دوباره زنده میشد دوباره راه قرآن و اهلبیت را انتخاب میکرد و از تمام جوانان کشور میخواهم قدر خود را بدانند و درراه ولایت گام بردارند.