در پی برگزاری جلسات و گفت‌وگوهای راهبردی و روشنگرانۀ رهبر فرزانۀ انقلاب اسلامی با استادان و دانشجویان دانشگاه­‌ها، بسیج اساتید کشور با انتشار تحلیلی راهبردی ضمن معرفی صف آرایی مختصات دو دستگاه و پارادایم فکری؛ «فقاهتِ حکیمانه» و «روشنفکری- تکنوکراسی لیبرال»، مهم‌ترین دغدغه­‌های جنبش استادی کشور را برای دستیابی به دانشگاه اجتماعی و تمدنگرا در معماری ایران فردا مورد ارزیابی قرار داد.
کد خبر: ۹۱۴۴۳۸۰
|
۱۱ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۶:۵۵

به گزارش سرویس اساتید خبرگزاری بسیج، متن این تحلیل به شرح زیر است:

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: دانشگاه تمدنی؛ درصفآرایی سازمان اداری علم و جنبش­‌های استادی در ایران

 

امام علی علیه‌السلام:

«العِلمُ سُلطانٌ مَن وَجدَهُ صالَ بِهِ وَ مَن لَم يَجِدهُ صيلَ عَلَيه»

دانش، سلطنت و قدرت است، هر كه آن را بيابد با آن يورش برد و پیروز شود، و هر كه آن را نیابد بر او يورش برند و مغلوب گردد.

 

با استعانت از امیرالمؤمنین و امیر بیان؛ حضرت امام علی(علیه السلام) و در پی گفتوگوهای علمی رهبر فرزانۀ انقلاب اسلامی (مدظله العالی) با استادان دانشگاه‌­ها؛ بسیج اساتید کشور، برآورد راهبردی خویش را از نسبت‌­های مطرح شده در این مذاکرات علمی به خصوص نسبت سازمان اداری علم کشور با جامعه و نیازهای مردم در بستری تاریخی، معرفتی و جامعه شناختی تقدیم جامعۀ نخبگان می­‌نماید؛ تردید نمی‌­توان داشت که در این باره نباید و نمی‌­توان به گزافه سخن گفت از این رو به روال مذاکرات علمی دربارۀ یک موضوع، سوال اصلی، فرضیۀ مختار، فرضیاتِ جانشین و رقیب و نیز راهکارهای راهبردی را در پاسخ به آن تقدیم می‌­نماید.

اما موضوع چیست؟ به نظر می‌­رسد با نگاهی به فلسفه و تاریخ علم و نیز باتوجه به سیر تحولات علمی در ایران به خصوص تاریخ یکصدسال اخیر با تأکید بر ایرانِ پسا انقلاب به ویژه آغاز چهل سالۀ دوم انقلاب اسلامی، دو جبهۀ شبه علم و علم نافع در ایران در حال صف‌آرایی اند؛ ما برآنیم که کشف موضوع حائز اهمیت است؛ از این رو با نگاهی به چگونگی شدت و ضعف نهاد سیاستگذار علم در ایران کنونی و کنش و واکنش جنبش استادان در صحنۀ دانشگاه­‌ها به موضوع و راه برون رفت از آن دلالت خواهیم شد.

 

اول؛ طرح بحث:

صف آرایی دو پارادایم علمی ایران؛ پیروزی پارادایم علمی فقاهتِ حکیمانه

تقریر محلّ نزاع علم و شبه علم در یکصد سال اخیر ایران و جابجایی دو پارادایم از چنان اهمیتی برخوردار است که بدون توجه به آن، جنبش استادی-تحوّلی علم عقیم خواهد ماند؛ از این رو بازسازی صحنۀ سدۀ اخیر علم بومی و غیر بومی را با نقبی به سال‌­های نخستین دهۀ هفتاد بحث آغاز می‌­کنیم:

 

  • فروپاشی منطق تضاد علم و دین و دین و توسعه

زیست بوم علوم انسانی دانشگاه تهران را در سال­‌های ۷۰-۷۱ به عنوان طرحی نمادین از فضای گفتمانی زمانه در نظر بگیرید؛ جنبشی دانشجویی- بسیجی در وسط یک مبارزۀ تمام عیار بود؛ آنها پیش تر کارآمدی و پیشتازی دین و فقاهت و ولایت فقیه را در دفاع مقدس به چشم دیده بودند، اما خیلی زود با زنجیره­ای از اخبار و جلسات حلقه‌­های شبه روشنفکری تهران و زنجیره­ایی از نشریات مربوط به مباحث توسعه و سیاست و برخی از اساتید مدعی این حلقه­‌ها مواجهه یافتند؛ از موضع معرفت شناسی در تضاد علم و دین و عقب ماندگی مدیریت فقهی نسبت به مدیریت علمی و ناتوانی فقه و فهم فقیهان و روش فقاهت در با اصطلاح غوغای صنعت، با احساس و هیجان می‌­نوشتند و سخن می‌­گفتند؛ در تبیین و توصیف جامعۀاسلامی- انقلابی ایران با مدل جامعه شناختیِ جوامع با اصطلاح سنتی، شبان-رمه، پدر سالار و استبدادی درنگ نمیکردند و چاره را در پیوست جامعه و نخبگان به «علم» می­‌نمایاندند؛ دانشجویان و استادان انقلابی از این دوگانه‌­ها، چه سرزنش­‌ها و زخم زبان­‌ها که نمی شنیدند؛ از آن وقت تا حالا قریب به چهل سال می­‌گذرد و نسل ما معجزه­ایی را به چشم خود دید؛ اینکه دو سردمدار مشهور ناتوانی مدیریت فقهی در برابر مدیریت علمی و نیز نظریه پرداز این همانیِ جامعۀ اسلامی-انقلابی ایران با جامعۀ پیشامدرن، شبان-رمه و پدر سالار دو اعتراف بزرگ کردند؛ یکی گفت: «از هخامنشیان تاکنون حضرت روح الله با سوادترین است» و آن دیگری گفت راهی که تاکنون با تحلیل­‌های جامعه شناختی و پوزیتیویستی به امور اجتماعی و سیاسی ایران نگاه می­‌کرده از اساس اشتباه بوده و با ندامت حُکم کرد که باید به حکمت برگشت! پر واضح است که سواد امام خمینی(ره) نه به فرد ایشان که به متد فقاهت بازگشت داشته و حکمتی هم که آن دیگری گفت حتماً متفاوت با وضعیت شبه مدرن علم در ایران بوده است؛ گو اینکه دستگاه فکری فقاهت حکیمانه علاوه بر استیلای اندیشگی در حوزۀ عمل نیز به نحوی مؤسس پژوهشگاه رویان، معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری، بنیاد نخبگان و شرکت‌های دانش بنیان و حامی نخستِ علوم و فناوری نوین نیز بوده است.

 اما هرگز گفت و نگفتِ آنها حجّتِ حقانیّت راه ما نبوده و نیست؛ از این رو جامعۀ استادی کشور در دانشگاه­‌ها و حوزه­‌های علمیه از پایان گرفتن تضاد علم و دین با میدانداری دستگاه فکری فقاهتِ حکیمانه به جنبش افتاده است؛ امروز روز پیروزی پارادایم فقاهتِ حکیمانه و اجتهاد پویا بر پارادایم شبه علم در ایران است که به ادّعای غیربومی و ساختگی تعارض علم و دین و تضاد دین و توسعه و مغایرت هویت ملّی و شریعت در تاریخ صد سالۀ اخیر ایران پایان داد؛

با این وصف گزارش صاحب نظر فرانسوی؛ مشیل فوکو از ایران زمانِ انقلاب در ذهن­‌ها تداعی می­‌شود، او هم با یک پیش فرض به ایران آمده بود تا ببیند چرا انقلابیون که با تبلیغات رژیم، کهنه پرست و مرتجع خوانده می‌­شدند، مقابل نوگرایی و مدرنیزاسیون شاه ایستادگی می­‌کنند؟!

او اما بعد از بررسی‌­های میدانی خطاب به همه گفت: «امروز در ایران او که «سربار» است؛ خود «نوسازی» است؛ پس تمنّا می­‌کنم که اینقدر در اروپا از شیرینکامی­‌ها و شور بختی­‌های حاکم متجددی که از سرِ کشور کهنسالش هم زیاد است حرف نزنید؛ در ایران آنکه کهنسال است خود شاه است؛ او پنجاه سال، صدسال دیر آمده است، امروز کهنه پرستی پروژۀ نوسازی شاه، ارتش استبدادی او و نظام فاسد اوست؛ کهنه پرستی خود رژیم است.»

اکنون بر سبیل مثال می­‌گوییم برای ایرانِ امروز و ایرانِ فردا، آنکه صدسال و یا اقلاً ۴۰ سال دیر آمده است همانا جریان شبه علم روشنفکری لیبرال و تکنوکرات‌­های لیبرال­اند.

 

  • ابطال منطق تضاد دین و سیاست گذاری عمومی

پایان دادن به دعوا و تضاد ساختگی «دین» و «خط مشی­‌گذاری» و «سیاست­‌گذاری عمومی» از دیگر پیامدهای عینی منبعث از تمهیدات دستگاه فکری فقاهتِ حکیمانه برای تولید وضعیت تحوّلی در جنبشِ استادیِ ایرانِ کنونی است؛ گفته میشد: ادارۀ عمومی و حکمرانی با دین سازگاری ندارد! امّا امروز آن دستگاه فکری که از موضع دینی و با تکیه بر فقاهت حکیمانه به تولید اسناد و نقشه­‌های بالادستی پیشرفت اصرار می‌­ورزد همانا فقاهت حکیمانه است؛ تلاش در تدوین الگوی پیشرفت اسلامی- ایرانی، تنظیم سند چشم انداز پیشرفت، تولید سیاست­‌های کلی در حوزه­‌های مختلف، تدوین نقشۀ جامع علم و فناوری، سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، سیاست‌­های دفاعی و زیست محیطی و... از جملۀ این خط‌مشی گذاری هاست. جریان شبه علمیِ روشنفکری لیبرال در برابر این وضعیت آنقدر منفعل شده که تکاپوهای دستگاه فکری فقاهت حکیمانه را حرکت در مسیر عرفیگرایی و سکولارشدگی ارزیابی می­‌نماید غافل از اینکه این تکاپوهای فکری جزوی روشمند از جریان تفکر اجتهادی- اصولی در این روش شناسی است.

 

  • انحلال ادعای کوتاه مدتی و گسستِ جامعۀ ایرانی

شناساندن امام روح الله و تداوم او در بستر زمان به نسل‌­های کنونی از دیگر معجزه­‌های دستگاه فکری فقاهت حکیمانه بود؛ برمبنای یک تئوری با ساخت شرق شناسانه گفته می­‌شد: جامعۀ ایرانی، «جامعه‌­ای کوتاه مدت» و «منقطع» است اما پارادایم فقاهتِ حکیمانه نشان داد که این پارادایم یک پیوستار واحد در عصر غیبت و متّکی به تکامل ادوار دانش فقهِ حکیمانه و به خصوص باتوجه به دورۀ امام خمینی (ره) و پس از او، از قاعدۀ اجمال و تفصیل پیروی شده و انقطاعی در روند انقلاب اسلامی پدید نیامد؛ امام خمینی(ره) برای آنان که اورا ندیده بودند تفسیری راستین شد؛ بنا به قول حکیم؛ حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی، حضرت امامرضوان الله علیه، مهندس معمارِ انقلاب اسلامی ایران بود یعنی هم مسلط به دانش اسلامی و هم قادر به معماری بود؛ اما تقدیر الهی که روح­الله را به ملکوت اعلی برد؛ دورۀ امامت اجمالی او که رضوان خدا بر او باد در دورۀ تفصیلی، شبکه‌­ای و تمدنی سی سال اخیر، همراه با استعدادها و امکان­‌های علمی، انقلابی و اجتهادی حضرتِ مؤسس به نسل نو شناسانده شد.

 

  • گذار از دوگانگی هویت ملّی و هویت اسلامی

خاتمه دادن به ادعای جمع ناشدگی هویت ملّی با اسلام و ولایت فقیه از دیگر ثمرات پارادایم فقاهت حکیمانه بوده است؛ اگرچه حداقل از زمان مرحوم میرزای شیرازی که اعتلای ملّت بر پایۀ شریعت مقابل خارجی­‌ها در نهضت تنباکو رقم خورد و نیز از تکاپوهای آیت الله مدرس و آیت الله کاشانی برای مجد ایران که بگذریم، مجاهدت امام خمینی(ره) در بسیاری از موضوعات مرتبط با اعتلای ایران از جمله موضوع کاپیتولاسیون از موضع رهبری فقهی، نسبت مستقیمی با اعزاز و تحکیم هویت ایران اسلامی مقابل بیگانگان دارد.

در میانۀ چند ضلعی؛ الف) ناسیوناسیونالیسمِ ایدئولوژیکِ باستان­گرای پهلوی، ب) ناسیوناسیونالیسمِ رمانتیک و بی­هزینه کردِ لیبرال­ها از دهۀ شصت تاکنون و ج)کوروش بازی­های بی­معنای متأخر، تکاپوی به عمل آمدۀ سه دهۀ اخیر اما اوج مراقبت از جغرافیای ایران و مؤلّفه­های هویت ملّی در چشم انداز انقلاب اسلامی است؛ دور نگه داشتن ایران از فتنه‌­های منطقه و زیر بار نرفتن خالدبن ولید نمایی­‌ها از صدام از سوی برخی بی­‌تجربه‌­ها و ساده لوحان، تأکید بر مراقبت از زبان فارسی و اصرار بر تولید مقالات در مرزهای دانش با زبان فارسی برای مرجعیت نمایی ایرانیان در نظامِ ارجاع علمی و مقابله با استیلای زبان سیاسی علم و نمایه سازان علمی در نظام سیاسی جهان از جملۀ سیاست‌گذاری­‌های دستگاهِ فکری (پارادایم) ولایتِ فقیه بود.  

کیست که نداند آن روش شناسی که امروز در ایران مروّج علوم و فناوری­‌های نوین می‌­باشد، همانا دستگاه فقاهتِ حکیمانه است؛ آیا دستگاهی فکری و سیاست‌گذاری، کارآمدتر از ولایت فقیه می­‌شناسیم که میدان داری ایرانیان را در علوم نوینِ نانو، بایو، هوافضا، سلول‌­های بنیادین و علوم شناختی با دلسوزی بیشتری راهبری، رصد و پایش کرده باشد؟! امروز دستگاه فکریِ فقاهت، شعارهای عمومی ایرانیان را از خواست عمومی تصرف در یک انرژی یا یک حقِ مسلّم به مرحلۀ تکامل یافته­‌تری انتقال داده است؛ یعنی اکنون صرفاً گفته نمی‌­شود که انرژی هسته‌­ای حق مسلم ماست، بلکه گفته می‌­شود «العلم السلطان»؛ اما جریان پارادایم شبه علم روشنفکری لیبرال به خاطر «فقر معرفتی» و برای اینکه همیشه سودای قدرت داشته و نه معرفت و میل به خدمت به ایرانیان، در ائتلائی عجیب و ارتجاعی به فکر تحقق اندیشه سلطنت ایران شهری است و این روح اعتلا و انحطاط دو روش‌­شناسی «فقاهتِ حکیمانه» و «جریان شبه علم روشنفکری-تکنوکراسی لیبرال»  در تاریخ معاصر ایران است؛ با این وصف به نظر می­رسد فتنۀ علم (فتنۀ ساینس) از نخستین فتنه­‌های عمیق تاریخ معاصر ایران یعنی از زمانۀ آخوندزاده، ملکم خان و تقی زاده به خصوص در سی سال اخیر بود که مقدّم بر دیگر فتنه‌­ها در سپهر افکار عمومی ایران مهار و دفع شد.

دالّ مرکزی این خط‌مشی­‌ها، سویه دادن تمدنی به فعالیت‌­های علمی-انقلابی، شناسایی مزیت­‌های نسبی و تولید هویت ملّی، قدرت ملّی و ثروت ملّی و نیز کشف ارزش افزوده ها در سامان سیاسی ایران است. اجمالاً اینکه این دستگاه فکری (پارادایم) مخالف هرگونه خام فروشی است؛ از خام فروشی نفت گرفته تا خام فروشی اندیشه­‌ها؛ این روش شناسی که مبتنی بر توجه به استعدادهای این زیست بوم و ابتناء یافته بر راهبرد ظرفیت-راه حلّ در ادارۀ عمومی کشور است؛ اکنون بزرگترین نگرانی بالفعل نشدنِ امکانات و منافع ملّی است.

دوم؛ اما پرسش اصلی این است که از چه روی نظام دانایی ما به مجموعۀ توانایی تبدیل نمی‌­شود و یا چرا ساختار و سازمان علم ما اجتماعی و مسأله محور نیست و نیز سویۀ تمدنی ندارد؟

 

به راستی ابرمعضلۀ پیشرفت ایران چیست؟

وقتی به برخی رساله­‌های سیاسی-اجتماعی نظیر؛ نوشدارو و یا دوای درد ایرانیان از میرزا حسن خان انصاری و کثیری دیگر از وطن­خواهان در مشروطه نگاه می­‌کنیم درمی‌­یابیم که یک مسأله و درد تاریخی دربارۀ الگوی پیشرفت ایران در یکصد سال اخیرمطرح بوده و است؛ نگاهی به گزاره‌­ها و تحقیق میدانی از گزاره‌­های رسالۀ سیاسی گفته شده و دیگر رسایل از وضع علم و مهارت و کاردانی در سدۀ گذشته به این امر بدیهی دلالت می‌­کند که باید در این باره به شناسایی یک ابر معضله و گمشده در این زیست بوم رسید؛ گویا حکمرانی و خط مشی حاصله از پارادایم شبه علم و شبه مدرن برخاسته از روشن فکری و تکنوکراسی لیبرال در ادارۀ امور اجرایی و علمی کشور که متفاوت با زیست بوم ما بود، معضلۀ بنیادین این سامان است؛ به نظر می‌­رسد این وضع همچنان ادامه دارد، از حیث اندیشه‌­ای، گویا می­‌شود حکم قاطعی داد، که سازمان اداریِ دانشی و علمی؛ که ترجمه‌­ای و غیر درون زا باشد به داد این کشور نخواهد رسید. گو اینکه در سنت اسلامی، علم و صناعت و حکمت در یک منظومه قرار داشت؛ با پژوهش در تاریخ اندیشۀ سیاسی- الهی و تاریخ انبیاء چنین به نظر می‌رسد که عموم انبیاء قبل از نبوّت و رسالت از مهارت در صناعت و حرفه برخوردار بودند؛ الاّ جناب داوود نبی علیه آلاف التّحیه و الثناء که از بیت المال ارتزاق می­کرد اما وحی آمد که ای داوود تو بندۀ خوب ما هستی! اما از بیت المال ارتزاق می­کنی؛ داوود علیه السلام به تضرع و ندبه افتاد؛ در عوض خداوند به داوود نبی(س) زره بافی آموخت؛

صد سال است که ذیل دستگاه فکری شبه علم روشنفکری و تکنوکراسی لیبرال گفته می­شود؛ علم، علم و علم! اما علمشان قدرت آفرین، کارافزا، کارگشا و ثروت آفرین نبوده است؛ هنوز هم از موضع علم برای ایرانیان کاری نکرده­ و بلکه دستان‌شان در مسدود کردن و پلمب سازی علوم نافع و کاملاً بومی مشاهده می‌­شود؛ از صدر مشروطه و از صدر قاجار تا پهلوی اوّل و دوّم و از دولت مرحوم بازرگان، و بسیاری از دولت­‌های پسا انقلاب به خصوص دوران موسوم به توسعۀ آمرانه و اصلاحات دموکراتیک، این تبار تاریخی، مکرّر از برتری علم بر دین گفت وگفتند و در دوران متأخّر به خصوص از برتری علم بر ارزش و رجحان تخصص بر تعهّد  و فن سالاری بر ارزش مداری گفتند و نیروهای انقلابی و وطن­خواه را مورد شماتت قرار می‌­دهند هنوز هم بر این طبل می­‌کوبند! اما وقتی، از صدر مشروطه تاکنون این ادعاها عقیم بوده و به نتیجه نگرایید؛ لابد معلوم می­شود ساختار و سازمان علم و فنّ در کشور دچار یک بیماری سیستمی است و باید دچار یک انقلاب معرفتی و اجتماعی شود و گویا ما نیازمند به تحوّلی علمی از طریق علوم انسانی متضمن زنجیرۀ هستی شناسی، معرفت شناسی، انسان شناسی و ارزش شناسی و تداوم آن از علوم انسانی به حوزه­‌های تجربی، فنی و مهندسی هستیم؛

اکنون هم به خصوص سه دهه است از علم و تخصص می­‌گویند، همه چیز هم در دست آنهاست؛ نفت، گاز، اورانیوم، آب سنگین، صنعت مذاکره و معادن، پس چرا کاری نمی­کنند؟ ما با صدای بلند و در پرتو معرفت تاریخی راستین اعلام می­‌کنیم که روش شناسی و دستگاه علمی شبه مدرنِ روشنفکری و تکنوکراسی لیبرال در صد سال اخیر ایران عقیم است؛ به جای تولید ثروت و قدرت از علم، به دانشگاه داری روی آوردند و استادان دانشگاه را در چنبرۀ مقررات شبه علم گرفتار کردند؛ اینکه هنوز موفق نشده‌­اند بین آموزش و نظام دانایی با مجموعۀ توانایی رابطۀ مستقیم ایجاد کنند، اینکه هنوز بانک­‌ها نقشی در رونق تولید ندارند و عموماً با ملّت در حال رقابت بوده و جزو بنگاه داران بزرگ کشورند؛ اینکه هنوز سرفصل­‌های آموزشی در دانشگاه‌­های مستقر در استان‌­ها با مزیت‌­های یک استان و اقتصاد شهرها و ورود به چرخه و زنجیرۀ صنایع تبدیلی و نیز  امور اجتماعی مناطق رابطه ندارند درمی­‌یابیم که باید به یک نتیجه و قضاوت عقل در تاریخ معاصر ایران تن داد؛ پارادایم پوزیتیویستی و پست مدرنِ حاکم بر روشنفکری لیبرال در حوزۀ علم تا کی می‌­تواند در پرتو یک روش شناسی عقیم، پشت اتهامات ناروا به نظام سیاسی اسلامی دائر بر ایدئولوژیک کردن علم، حکومتی شدن دانشگاه و فروپاشی علم در ایران پسا انقلاب پنهان شود و آورده­ای در مرز دانش و یا بر سر سفرۀ مردم نیز نداشته باشد؟! به نظر می‌­رسد ساختار اداری و بروکراتیک علم به دلیل تبعیت از نظامات ایدئولوژیکِ غیربومی و شبه مدرن نَفَسِ استادان وطن خواه را به شماره انداخت؛ همان استادانی که در حوزه­‌های خاص گوی سبقت را از کشورهای جهان ربوده و ایران را در حوز­­ه­‌های دانشی مورد حمایت دستگاه فقاهت حکیمانه در زمرۀ چند کشور جهان جا نشانی کردند.

اگر پهلوی با تکیه بر مواهب نفت به دور زدن جایگاه و مشارکت مردم در سیاست و اقتصاد پرداخت و اگر نفت پایگیِ نظام دیوان سالاری به دلیل عدم تحوّل انقلابی به رغم گذشت چهل سال از انقلاب اسلامی میل به دور زدن مردم دارد معلوم می‌شود، نفت پایگی به آفت بزرگ دانشگاه‌­های غیرمولّد ما بدل شده است؛ همان نفتی که دستگاه فکری فقاهت طی چندین مرتبه به عبور از آن طی سی سال اخیر و در فواصل سال­های ۶۸-۷۱ -۹۶ و... با نام بردن از مقاومتِ جریان تکنوکرات به ناتوانی و بی اعتنایی‌­شان در خطر نفت پایگی و خام فروشی منابع ایران تذکر و انذار دادند؛ پس زمان، زمان تمکین به روش شناسی­‌های اسلامی-ایرانی علم برای پیشرفت همه جانبه ایران است؛

دستگاه روش شناختی فقاهتِ حکیمانه اما این معضله را به درستی تشخیص داده و به سیاست گذاری علم، فناوری و فرهنگ توجه نشان داد از این رو امروز کشور، دارای نقشۀ کمابیش جامع علمی (باتوجه به گذشت یک دهه نیازمند بازنگری است) و پیش تر به علوم انسانی بومی و اسلامی دلالت شده است؛ اما بی‌­توجهی کارگزاران رسمی نظامِ علم به اسناد بالادستی و قدرت مداری وضع شبه مدرن بر سازمان اداری علم کشور این سیاست‌گذاری‌های نوپدید را با بحران مواجه کرده است.

از این رو تردید نمی­‌توان روا داشت که وضع موجود، محصول دوگانۀ پیامد نفت پایگی علم و آموزش و تداوم حاکمیت ایدئولوژی مدرنیزاسیون در کشور است؛ نفت داری ما را به دانشگاه داری سوق داد همانطور که بعضاً ما را به استان‌داری­‌ها و فرمانداری­‌های جزیره­ای و دور از مردم و بی‌­توجه به امور اجتماعی‌شان سوق داد؛ روزی را در نظر بگیرید که منابع نفت به سراغ دانشگاه نیاید، در این صورت دانشگاهِ غیر دانش بنیان و غیر درونزا، غیر مردم پایه و نامرتبط با اقتصاد و فرهنگِ شهرها و محلات چگونه اداره شده و یا دوام خواهد یافت؟

تلاش در بسط و تعمیق نظریۀ «العلم السلطان» و تبدیل نظام دانایی به توانایی کشور، حرکت در مرز علم و گام نهادن در مسیر نیازهای کشور بی شک به تحولی بنیادین رهنمون می­شود اما به خاطر غفلت سیاست‌گذاران و سازمان اجرایی علم از شرکت­‌ها و مؤسسات دانش بنیان در صنایع گوناگون و نیز علوم انسانی و همچنین فقدان پیوند آنها با نیازهای کشور از جمله طی نشدنِ نسبت منطقی رشد کمّی علم با نظام مسائل و فهرست معضلات کشور در شرایط نا مناسبی قرار داریم. صد البته روشن است؛ سازمان علم و دانشگاه­‌ها که می­‌گوییم با استادان وطن خواه و متدین و جهادی دانشگاه متفاوت­‌اند. درد این است که از چه روی یافته­‌های استادان تراز اول علم و آگاهی در علوم و فناوری­‌های نوین و نیز علوم انسانی بومی به چرخۀ ثروت و قدرت وارد نشده و ایده‌­های مبتکران توسط بیگانگان غارت می­‌شود؟

اگر نفت پایگی موجب جابجایی دولت سالاری به جای مردم سالاری می‌­شود و اگر کارشناس محوری جای خود را به مدیر سالاری می­‌دهد، همین روش، دانشگاه‌­داری را بر دانش محوری برخاسته از رابطۀ پویا و مولّد  استاد-دانشجو و استاد-جامعه مستولی می‌سازد؛ از این رو انتظار می­رود سازمان علم کشور برای ورود جدّی به عرصۀ تولید و تکثّر دانشگاه کارآفرین، نافع و تمدن‌­گرا رویدادهایی نظیر جایزۀ ملّی دور زدن نفت یا عبور از تکنولوژی­‌های وابسته را در دستور کار قرار دهد؛ سیاستی که در تکنولوژی­‌های مقاومتی و علوم و فناوری­‌های نو از حیث دانشی و عملی به نتیجه گرایید. در این صورت نظامات شبه مدرنِ حاکم بر فضای سازمان علم، تحت­‌الشعاع جنبش­‌های علمی- استادی قرار خواهد گرفت؛ با این وصف معتقدیم پیامدهای دانشگاه غیرنافع نه حاصل نظام سیاسی کنونی که محصول سازمان علم شبه مدرن در حال حکمرانی آمرانه است؛ اینک جدالی بین ساختار فربۀ اداری علم و استادان و جنبش‌­های استادی مسأله محور در اقصی نقاط ایران در جریان است؛ جدالی که به دلیل برخورداری قدرت رسمی دانشگاه­ها از منابع و امکانات، کار را برای جنبش استادی سخت تر کرده است؛

گو این که نظام سیاسی به خاطر فهم دقیق و حِکمی نظریۀ «العلم السلطان» خواستار ظهور نسل جدید دانشگاه مولّد و آفرینندۀ علوم اقتداری از طریق توجه به مبادی علوم انسانی بومی و اسلامی است؛ ساختار رسمی علم امّا بی­‌توجه به جامعه و نیازهای ملّت، اقتدار گرایانه و از بالا به ابلاغ دستورات، دانشگاه داری می­‌کند، دستوراتی که از حیث تحوّلی، نسبتی با نظام موضوعات کشور و فهرست مسائل و معضلات ایرانیان در اقصی نقاط ایران ندارد.

سیاست‌گذاری علم و نیز سازمان اداری علم و کسوت استادی دانشگاه­ه‌ا مجموعاً و صرفاً یک وزارت­خانه و یا یک شغل نیست، بلکه بیانگر یک مسئولیت اجتماعی بزرگ و تاریخی نیز هست؛ نمی­‌شود فقط و فقط بر طبل  آزادی‌­های آکادمیک کوفت و حتّی بعضاً در مغایرت با فرهنگ و موازین اسلامی به حرف­های نادقیق توسل جست امّا با درد و رنج ملّت و سامان ایران بیگانه بود، براساس قضاوت عقل و تجربۀ دنیای معاصر، آزادی­‌های آکادمیک با تکالیف اجتماعی توأم است؛

یکی از فراموشکارترین دارندۀ رسالت اجتماعی، شورای عالی انقلاب فرهنگی است؛ وزارت بهداشت و به خصوص وزارت علوم، سازمانِ دانشگاه‌­ها و دانشکده‌­ها و گروه­‌های آموزشی-پژوهشی در مقام­‌های بعدی این غفلت تاریخی هستند؛ بیایید اساتید را از بندهای تنیده قدرت اداری سازمان علم آزاد کنید؛ جنبش استادی بسیج در دانشگاه‌­ها، دانشکده­‌ها و شهرهای علمی-دانشگاهی این کشور با اساتید متدین و میهن دوست، نشست و برخاست­‌های گسترده­‌ای داشته است؛ نتایج این گفت و گو ها با وزیر علوم، تحقیقات و فناوری، اعضا و دبیران شورای عالی انقلاب فرهنگی، و اعضای کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی در میان گذاشته شد؛ اکنون نیز مجدداً صدای اعتراض استادان را به سیاست‌گذاران خاطر نشان می‌­سازد که چرا استادان را در دور باطل مقاله گراییِ صِرف، ثبت و ضبط مقالات در ژورنال­‌های خارجی زمین‌گیر کرده­‌اید؛ استادانی که به گروگان ساختارهای شبه علم درآمده و مسئولیت اجتماعی‌شان در قربانگاه نظامات ترفیع و ارتقاء ذبح شد؛ چرا کاری کردید که فرزندان دانشگاهی ملّت، متحیّرانه بین مسئولیت اجتماعی و دریافت پایه­‌های علمی، مراتب و درجه­‌های علمی به انتخاب اموری غیر مسئولانه کشیده شوند؟ کاری کردید که بسیاری از استادان وطن­‌خواه میل به پیوند اجتماعی با زیست بوم خود نداشته یا اگر مایل باشند فرصتی برای آن نیابند، مناسبات درونی دانشگاه در یک شهرچیزی است و مشکلات و دغدغههای ملت، کارگزاران محلّی دولت و مردمان همان شهر چیزی دیگر.

امروز، زمان آزادسازی قدرت علمی دانشگاهیان است؛ باید کاری کرد تا دانشگاه­‌ها به مراکز جدیدی در شناخت مزیت­‌های ایران در سطوح استانی و ملّی تبدیل شوند؛ دانشگاه­‌ها می‌­توانند به مرکز دیده­بان سرمایه­‌های انسانی، طبیعی و زیست بوم هر استان تبدیل شوند؛ با این وصف دوراه بیشتر باقی نخواهد ماند:

 ۱- یا سازمان رسمی دانشگاها از ملّت و مردمان منطقه خود دور و به سربار مردم تبدیل خواهند شد.

۲- یا دانشگاهیان دغدغه مند و صاحب خلقیات همبسته با مردم و کشور در یک روند خود جوش اما منضبط و علمی به نهادسازی­‌های جدیدی نظیر گرو‌ه‌های علمی- جهادی مسأله محور و اندیشکده‌­های راهبردی معطوف به حل مسئله در قالب جنبش‌­های استادی رهنمون خواهند شد؛ و در هر صورت استادان و دانشجویان منتظر بیداری دیر هنگام نهادهای سیاست‌گذار و ساختارهای رسمی نظیر شورای عالی انقلاب فرهنگی، دانشگاه­‌ها، دانشکده­‌ها و گروه‌­ها رسمی نخواهند بود اما در این بین پرسش مهم این است که سازو کار فرهنگی، منابع مالی و نظامات تشویقی باید مؤیّد کدام طیف از استادان باشد؛ استاد و دانشگاه اجتماعی با سویۀ تمدنی یا استاد و دانشگاه مستحیل در ساختار اداری علم؟ اگر سازمان اداری علم نیز با عبور از پوستۀ سخت دانشگاه­‌ها به جنبش استادی بپیوندند در این صورت هر دانشگاه صاحب چند مزیت و هر گروه علمی و کانون استادی به یک کارگاه علمی مسأله محور متحوّل شده و به عقبۀ علمی و فنی نظام اجرایی در سطوح محلّی، استانی، ملّی و حاکمیتی تبدیل خواهند شد.

علاوه بر این باید از دردی بزرگ و راهبردی در آغاز چهل سالگی دوم پرده برداشت و آن اینکه با چنین وضعیتی، امیدی به تربیت کارگزاران و پرورش حکمرانان دارای مهارت و فنون بومی و اسلامی حکومت داری و کادر مدیران در تراز انقلاب اسلامی در روند جاری سازمان رسمی علم در دانشگاه‌ها نیست، به نظر می رسد شکاف عمیق حاصله از دوری مقررات اداری وسازمان رسمی علم کشور با تربیت کادر تراز نظام انقلابی، دولت انقلابی، جامعۀ انقلابی و تمدّن­گرا در هاله­ای از ابهام قرار گرفته است، بی خبری از نظام مسایل کشور، استان و محلات از یک سو و ضرورت حضور جوانان مورد سفارش در متن بیانیه گام دوم انقلاب برای مشارکت در ادارۀ عمومی کشور از سویی دیگر، روشن می‌­سازد که وانهادن مناصب عمومی و تخصصی کشور داری، از سطوح عالی تا میانی ، بخشی و محلّی به شیوه­‌های ناکارآمد گذشته خسارت‌های تاریخی و جبران ناپذیزی بر کشور وارد خواهد ساخت؛ البته این به معنای فقدان هوشمندی شبکۀ سرمایۀ انسانی دانش محور و جهادی در کشور نیست، زیرا جنبش استادی انقلابی و مسأله محور، حتّی فارغ از نبودِ حمایت‌­های لازم در تدارک و تمهید امر مهم تربیت سیاست‌گذاران و حکمرانان در حین کنش­‌گری­های علمی-اجتماعی است.

 

اما راهکارها و ابزارهای پیشنهادی کدامند؟

۱- شورای عالی انقلاب فرهنگی کنونی ، از حیث ترکیب، کیفیت و خُلق اعضاء، ساختار اصلی، صحن شورا، نظام اجرایی آن، نسبت به عظمت جایگاه فرهنگ، علم و فناوری، دارای سرو پیکری عقب افتاده است؛ فقدان امتداد اجتماعی شورا و ناکارآمدی­‌اش در نظام شناسایی احراز مسئولیت وزارتین و مدیران دانشگاه‌ها و همچنین نبودِ تداوم نظارتِ سیاست‌گذارانه بر آنها از جمله نقص­‌های راهبردی کنونی است؛کشور در شرایط کنونی فاقد یک قرارگاه جامع در علم، فرهنگ وفناوری است.

۲- رصد نوبه ای آمایشِ آموزش، ماموریت گرا شدن دانشگاه‌­ها، اندازه گیری فرهنگ کار ، مهارت و میزان چگونگی تولید قدرت و ثروت از علوم و نسبت آن با اقتصاد شهرها و مزیت های محلّی در قالب شورای اقماریِ استانی، ملّی و حاکمیتی و از پیش تعیین شده در ساختار قرارگاه گفته شده، ایفای وظیفه نماید و امتداد اجتماعی آن نیز از سطح حاکمیت تا سطح بخش ترسیم شده و اثربخشی آن در بازه‌­های زمانی مورد راستی آزمایی قرار گیرد.

۳- برای توجه به ضرورت صیرورت دائمی دانشگاه‌ها، علوم انسانیِ اسلامی- بومی به عنوان محور رشد و تعالی کشور، با گذار از بحث‌های غیر ضروریِ امکان و امتناع در قالب علوم انسانیِ اسلامی در مسیر شدن از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی و دانشگاه‌های کشور به عنوان یک واقعیت مورد پذیرش و برنامه ریزی واقع شود؛ شورای کنونیِ تحوّل علوم انسانی به دلیل فقدان اراده و عزم و نیز امتداد نیافتن در دانشگاه‌­ها و دانشکده‌­ها و جامعه و نیز نابرخورداری از ضمانت اجرایی از یک سو و بی‌­عملی در برابر اتهامات ناروای حکومتی شدن علوم انسانی از سوی پارادایم شبه علمِ روشنفکری-تکنوکراسی لیبرال کماکان بی اثر یا کم اثر و در فضای عمومی دانشگاه‌­ها منفعل است.

۴- تا نظریۀ «العلم السلطان» در نظام رسمی علم فراگیر نشود و تا این فهم و باور در کالبد رویه‌­ها و سیاست­‌ها جریان نیابد و تا این فهم راهبردی در پایین عمق نیابد کاری بنیادین و تحوّلی صورت نخواهد پذیرفت، از این رو برای فراگیر شدن گفتمان نهضت تولید علم و جنبش نرم افزاری ، نیل به دانشگاه اجتماعی با رویکرد حل المسائلی و لوازم آن یعنی نهادها و حلقه های واسط جهادیِ علم ، گروهای مسأله محور و اندیشکده‌­های راهبردی-کاربردی به عنوان راه نوین و میانبر تولید علم و قدرت در حوزه­‌های گوناگون علم به صورت قاطع و شفاف مورد شناسایی، حمایت و تشویق قرار گرفته و نتایج آنها از ایده تا محصول در نظامات ترفیع و ارتقاء استادان محاسبه شود.

۵- تولید متون و ادبیات علمی-کاربردی در قالب نسل جدید مجلات حلّ‌­المسائلی در کنار مجلات علمی-پژوهشی رایج به رسمیت شناخته شده و جزوی از ساز و کار های نوین نظام رتبه بندی دانشگاه‌­ها و نیز ترفیع و ارتقای اساتید مورد احتساب واقع شود.

۶- تأسیس مراکز سیاست­‌گذارانۀ مأذون از قرارگاه علم، فرهنگ و فناوری برای تلفیق نظام موضوعات، نظام مسائل و معضلات کشور در سطوح ملّی، حاکمیتی و استانی و مراقبت از امتداد اجرایی و اجتماعی آن با حضور عالمان، نخبگان و کارگزاران سطوح گفته شدۀ سه گانه از جمله اقدامات اولویت دار به شمار آمده و برای اجرایی کردن فرآیند آن زمانبندی شود.

۷- به منظور تقسیم کار ملّی و اندازه‌گیری آن در بخش فرهنگ، تربیت و هویت؛ شورای هماهنگی دراجرای اسناد «تحول آموزش و پرورش» و «دانشگاه اسلامی» با حضور وزارتین علوم و بهداشت و نیز وزارت آموزش و پرورش و دیگر دستگاه های مسئول، تشکیل و بر روند امور نظارت و به افکار عمومی به صورت فصلی گزارش دهند.

۸- تأسیس مدارس عالی حکمرانی و سیاست­‌گذاری از ضرورت­‌های بنیادین در تداوم حضور کارگزاران انقلابی و کار کشته و جهادی در نسل کنونی است؛ راه‌­اندازی دانشکده­‌ها و مدارس تربیت تخصصی کارگزاران و حکمرانان از راههای تجربه شده و موفق دنیا در تربیت تخصصی کارگزاران است. دانشگاه در تراز انقلاب اسلامی و مبدأ تحولات باید واجد تولید، پرورش و تربیت حکمرانان حکیم و خردمند و ایفای نقش اجتماعی ایشان باشد؛ این امر مهم به عنوان اقدام اولویت­­‌دار در دانشگاه‌­های جامع کشور طراحی و اجرایی شود؛

۹- برای جلوگیری از خطر فربگی ساختاری و کندی ناشی از اداری شدن دانشگاه ها شایسته است با حذف و تلفیق برخی از معاونت‌های همسو امّا مجزّا و قابل ادغام نظیر معاونت آموزشی و معاونت پژوهشی تا سطوح دانشکدهها؛ ضمن رعایت صلاح و صرفه در دانشگاه‌­های سراسر کشور به تأسیس یا تقویت گروههای علمی-آموزشی و کانون­های استادی به عنوان نقاط کانونی ظهور یک دانشگاه اجتماعی، مسأله محور و تمدن گرا، حاوی سرفصل های نوین، مسأله محور و تمدنی از طریق حوزه‌­های بینا رشته‌­ای مبادرت شود.

گروه‌­های علمی مسأله محور می‌­توانند توأمان مورد حمایت و پشتیبانی نظام اداری علم و نیز جنبش استادی کشور قرار گیرد.

 

یازدهم خرداد ماه ۱۳۹۸

سازمان بسیج اساتید دانشگاه‌­ها، مراکز آموزش عالی و پژوهشی کشور

ارسال نظرات