از گرمای هوا به زیر یک درخت در پارک پنهان برده بودم .چند جوان کمی آن طرفتر روی صندلی نشسته بودند و از قدرت نمایی های خود برای همدیگر تعریف می کردند.یکی از آنها تصاویری که بردست و بازوی خود زده بود نشان می داد.
کد خبر: ۹۱۳۹۵۶۰
|
۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۰۸:۰۱
به گزارش خبرگزاری بسیج، از گرمای هوا به زیر یک درخت در پارک پنهان برده بودم . چند جوان کمی آن طرفتر روی صندلی نشسته بودند و از قدرت نمایی های خود برای همدیگر تعریف می کردند. یکی از آنها تصاویری که را دست و بازوی خود زده بود نشان می داد و آن دیگر مقدار خط های که در دعواها با چاقو روی بازوش افتاده بود معرکه گرفته بود... خلاصه برای خودشان عالمی داشتند... از دعواهای عشقی و ناموسی و عربده کشی توی محله گفتند... نخ سیگار هم که رفیق گرمابه گلستان لای انگشتانشان بود...

از پارک آمدم... نگاهی به روزنامه ها و مجلات دکه روبروی پارک کردم... چشمم به مجله ای خورد که عکس نوجوان پهلوان شهید سعید طوقانی را چاپ کرده بود...

سعید پهلوان زورخانه بود و در کودکی تونسته بود تنها در عرض ۳ دقیقه ۳۰۰ دور به دور خود بچرخد، همان سال تونست بازو بند پهلوانی را از آن خود کنه! سال ۶۳ در عملیات بدر شهید شد...

یاد بچه های توی پارک افتادم ؛ آنها گناهی نداشتند چرا که محیط جامعه امروز و رها کردن فرهنگ از سوی دستگاههای مسئول اینها را به این سمت کشانده است، که چقدر بد عمل کردند که نتوانستیم شهدا را الگوی جوانهای امروز خودمان کنیم؛ دفاع مقدس گنجینه با ارزشی است که در استخراج از این گنج کاهل هستیم.
همان جا کنار سایه آن دکه موبالیم را از جیبم در آوردم و شروع به تایپ کردم تا شاید قدری خودم را آرام کنم!
لوتی شهدا بود که تیزی را نه بر هموطن، بلکه بر دشمن زدند. توی هویزه با چهار تا اسلحه جلوی لشکری از تانک ماندند و جا نزدند؛ روی بدن آنها ردی چاقو نماند بلکه رد شنی تانک بود تا امروز من و تو باشیم و ادای مردی را در بیاوریم!
داش مشتی آنها بودند که زورشان را نه برای ضعیفتر از خودشون، بلکه برای دشمنی کشیدن که 23 کشور جهان به هواخواهی او به جنگ ما آمدند.
پهلوان حقیقی نوجوانی بود که هنوز پشت لبش سبز نشده اما گوش افسر عراقی که دو برابرش هیکل داشت گرفت و از پشت تیربار بلند کرد.
لوتی شهدا بودند که ادعا نداشتند، هارت و هورتشان نه توی خیابانهای شهر؛ بلکه رجزشان در میدان مین و در محاصره در فکه و یا سوریه لرزه بر اندام دشمن غدار انداخت.
 بامرام آنها هستند که رفتند تا ناموس من و تو در آسایش باشه و نه آنها که برای بی حیایی ناموس مردم یقه جر می دهند!
مرد اون جوانی بود که موقعی دید جوانی مست مزاحم ناموس مردم شده جلو می رود و دختر را رها می کند و آن نامرد چاقو بر گردن او می زند! لوطی اونیکه بخاطر امربه معروف جان داد و نه آن جوانی که قدرت مزاحمت برای دخترکی در خیابان است.
لوتی آن جوانی بود که موقعی که دید چندتا آدم لاشی به حرم خانم حضرت زینب نگاه بد دارند چاقو را غلاف کرد و اسلحه دست گرفت و در سوریه حسابی کولاک کرد و بعد از 4 سال چهارتا استخوان ازش برگشت و همه آنها خال کوبی ها محو شد...
بامعرفت آن نوجوانی است که بعد از شهادتش هم موقعی که ازش کمک بخواهی گره گشایی می کند و دختر بیمار همسایه از بیماری رها شد! نه آن جوانی که بودنشش دردی است برای اهل محل!
داداش! اونهایی که با یه شلوار شش جیب و چار تا خط روی دستشان توی خیابان های شهر عربده می کشند لوتی نیستند... قوطی اند...
همه این مردان حقیقی که در این متن به انها اشاره کردم وجود دارند و امروز جز تاریخ قهرمانی این دیار هستند. (حسین علم الهدای و یاران دانشجویش در هویزه، سعیدطوقانی، حبیب پالاش (نوجوانی که تبربارچی را خلع سلاح کرد، مجید قربانخانی(مدافع حرم)، علی خلیلی(شهیدامربه معروف) علیار خسروی)
حالا اگه با این چند خط نوشته حال کردید و دعا کنیم که با تلاش شهدا را به نسل جوان معرفی کنیم و درست الگو سازی نماییم، به عشق شهدای بامرام یه صلوات بفرستید.
ارسال نظرات