خبرهای داغ:
مرتضی زاهدی از جانبازان شهر دستگرد برخوار که همراه با دیگر دوستانش آقایان حسن زکی پور و تقی شیریان در گردان یامهدی در زمان جنگ هشت ساله دفاع مقدس توفیق سربازی حضرت ولی عصر ارواحنافداه را پیدا کردند.
کد خبر: ۹۱۲۶۷۱۵
|
۲۴ فروردين ۱۳۹۸ - ۲۳:۴۰
به گزارش خبرگزاری بسیج از برخوار، مرتضی زاهدی از جانبازان شهر دستگرد برخوار که همراه با دیگر دوستانش آقایان حسن زکی پور و تقی شیریان در گردان یامهدی در زمان جنگ هشت ساله دفاع مقدس توفیق سربازی حضرت، ولی عصر ارواحنافداه را پیدا کردند. این جانباز عزیز نحوه جراحت دستش را اینگونه تعریف میکند: مرتضی زاهدی دستگردی، جانباز هشت ساله دفاع مقدس در گفتگو با این رسانه چنین بیان داشت: ما در روز عملیات به چند گروهان تقسیم شدیم. گروهان‌های اول وارد خط شدند…من و تعدادی دیگر از همشهریان عزیز آقایان حسن زکی پور و تقی شیریان در گروهان پشتیبانی بودیم. هرلحظه برای ما مثل یک ساعت میگذشت… منتظر بودیم تا به ما خبر بدهند که وارد خط بشویم و، اما بالاخره زمانش فرا رسید…

خوشحالی در چهره رزمندگان موج میزد…

 روز عملیات باران شدیدی می‌آمد و عراقی‌ها خیال کرده بودند که امروز عملیات تعطیل است و درگیری در کار نیست…؟!
 من در پست تیربارچی بودم
به محض اینکه تپه خاکی میدیدم تیربار را روی آن قرار میدادم و دشمن را هدف میگرفتم…
 برای اینکه از حال همدیگه باخبر بشیم، با دیگر بچه‌ها قرار گذاشتیم که همدیگه رو بلند صدا بزنیم، اگر جوابی نشنیدیم بدونیم که اون شخص یا مجروح شده یا شهید
 
تقریبا همان ابتدای کار بود .. هر چه حسن زکی پور رو صدا زدیم  جوابی نشنیدیم
 
گلوله‌ای در گلوی حسن خورد و مجروح شده بود.  …
وقتی که سرجامون مستقر شدیم
من تیر بار رو آماده کردم و منتظر بودم برای شلیک که فرمانده دستوری صادر کرد…
 من برای اجرا کردن دستور فرمانده رفتم و در راه بازگشت، مورد هدف تیربار دشمن قرار گرفتم
گلوله‌هایی که به دستم اصابت کرده بود سبب شد که دیگر دست چپم به طور کامل توانایی اش را از دست بدهد…
همانجا نشستم و دستم را روی سینه ام قرار دادم 
 بدنم پر از سرخی خون شده بود
دوست داشتم در آن لحظه دو رکعت نماز نشسته بخوانم
تیمم کردم و رکعت اول را شروع کردم، اما به رکعت دوم نرسیدم و از هوش رفتم…
 چندین ساعت بعد که به هوش آمدم متوجه شدم که بچه‌های خودمان برای به عقب بردن شهدا و مجروحین آمدند و در نهایت من را به عقب برگرداندند…
 این جانباز بزرگوار در نهایت این چنین گفت:
شهدا برگ سبز را گرفتند و رفتند.
ولی ما جا ماندیم
 خداراشکر میکنم که این توفیق را داشتم و ان شاءلله خداوند کمکمان کند که در غربال آخرالزمان فرو نریزیم و هیچ وقت از کاری که کردیم پشیمان نباشیم.
ارسال نظرات
پر بیننده ها