خبرهای داغ:
سخن امام علی درباره «نگریستن به سخن» و نه «نگریستن به سخنگو» -دیالکتیک ما قال و من قال- کاملا در جامعه کنونی ایران معکوس شده است و دائما در پراکسیس اجتماعی ما به سخنگو نگاه می کنیم.
کد خبر: ۹۱۲۶۳۲۶
|
۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۰۷:۰۳

به گزارش خبرگزاری بسیج، متن زیر یادداشتی از سیدجواد میری عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که در ادامه می خوانید؛

 

الحکمه ضاله المومن، فخذِ الحکمه و لو من اهل النفاق. (امام علی)

حکمت گمشده مومن است، حکمت را فراگیر هر چند از اهل نفاق باشد.

من این سخن را بارها شنیده بودم و بارها با خود مرور کرده ام اما در آستانه پنجاه سالگی و در جامعه ایران وقتی به این سخن می اندیشم فکر می کنم روح این سخن با روح حاکم بر جامعه امروزین ایران به اندازه کهکشان های دوردست فاصله دارد. چرا؟ 

نخستین پرسشی که به ذهن متبادر میگردد این است که حکمت چیست؟‌ آیا نوعی علم اکتسابی است که در مدرسه و دانشگاه و حوزه آنرا می توان فراگرفت یا از نوع علوم غریبه است که در نزد اهل باطن است؟ اگر از نوع اول است پس در کدام مدرسه این درس تدریس میگردد و اگر از نوع دوم است پس در نزد منافقین چه می کند؟‌ اگر حکمت همان فلسفه از نوع اسلامی آن است پس این فلسفه چرا نزد علمای دین اینقدر در تاریخ مذموم بوده است و تا همین عصر حاضر اهل فلسفه در تنگنا و انواع فشارها بودند؟‌

از همه این حرفها اگر بگذریم پرسش دیگری که ذهن را آزار می دهد نسبت بین حکمت و نفاق است و اینکه مومن ممکن است به روزگاری برسد که اهل ایمان خالی از حکمت و شعور و آگاهی بشوند ولی مومن نباید در جستجوی خویش به مرزهای ایمانیان بسنده کند بل باید پای در وادی دیگر و مرزهای دیگر بگذارد و حکمت را بیابد و آن هم در نزد منافقان و کسانیکه اهل نفاق هستند! اصلا چنین امری ممکن است؟‌ امام علی که می گوید این طریقت مومن واقعی است و مومن باید پای در وادی اهل نفاق بگذارد تا گمشده خویش را در آغوش بگیرد.

اما مسئله اینجاست که چنین روحیه ای در کدام منبر و مسجد و دانشگاه و مدرسه ما تدریس می شود؟ اصلا کدام عالمی یا استادی را میشناسیم که جرات اینگونه اندیشیدن را داشته باشد و جامعه را به چنین فضایی رهنمون گردد؟‌ تجربه زیسته من در این یک دهه در ایران به من می گوید که سخن امام علی درباره «نگریستن به سخن» و نه «نگریستن به سخنگو» -دیالکتیک ما قال و من قال- کاملا در جامعه کنونی ایران معکوس شده است و دائما در پراکسیس اجتماعی ما به سخنگو نگاه می کنیم و سپس سخن را می پذیریم یا رد می کنیم و آنگاه با چنین روحیه ای چگونه امکان دارد که فردی بتواند یا حتی جرات این را داشته باشد که نزد اهل نفاق برود تا از آنها حکمت بیاموزد.

لوفرض ما بتوانیم برویم و شهامت این حرکت را هم پیدا کردیم ولی پرسش اینجاست که پیش زمینه های فرهنگی ما این تیزبینی را بما نداده است که بتوانیم در سخنان اهل نفاق «حکمتش» را بیابیم و نفاقش را کنار بزنیم. مگر تعصب و پیشداوری که سراسر فرهنگ کنونی ما را فراگرفته است به ذهن مشوش ما اجازه می دهد که به این درجه از شعور و آگاهی برسیم که بین سخن و سخنگو تمایز قائل گردیم. نمیدانم توانستم مقصود خودم را برسانم یا شما را هم مثل خودم گیج کردم؟

بحثم این است که اگر این سخن علی(ع) را بخواهیم جدی بگیریم ۹۹% از روشهای فرهنگی و سیاستهای اجتماعی و پراکسیس های کنونی در فرهنگ ما باید بازبینی گردد تا اساسا بتوانیم فراگرفتن حکمت و لو از اهل نفاق را فهم کنیم و بر اساس آن جهانبینی خویش را بازسازی کنیم. زیرا در جهانبینی کنونی حاکم بر فرهنگ ما حتی پذیرفتن سخن کسیکه مخالف ما هست هم تقریبا ناممکن است چه برسد پرداختن به کسانیکه جهانبینی متفاوت و حتی متضاد با ما دارند و این آن فاصله ی است که مرا رنج می دهد.

ارسال نظرات
پر بیننده ها