تابستان سال ۷۶ پایانی بر انتظار ۱۶ ساله مادر شهید محمد جعفر رضایی بود، خبر آوردن چند تکه استخوان و یک پلاک و جفتی پوتین پایانی بود بر انتظار بلند مادری که سپیدی موهایش گواه آن بود.
به گزارش خبرگزاری بسیج از کردستان، مینویسم تا یادم نرود، تمام اقتدار میهنم را از پرواز شما دارم، این روزها بیشتر از همیشه شرمنده نگاه منتظرتان هستیم، آن نگاهی که گویا فریاد میزند... خونمان را به سازش با دشمن نفروشید، افسوس... هزاران افسوس که خون دل خوردنت هایتان... یادمان رفت.
به مادر قول داده بود بر میگردد، پس از ۱۶ سال که چشم مادر که به استخوانهای بی جمجمه افتاد لبخند تلخی زد و گفت::بچه م. سرش میرفت، ولی قولش نمیرفت.
عظمت دریا مدیون قطره و عظمت ایران مدیون قطره قطره خون شهیدان و عظمت شهدا مدیون زحمات مادران شهید پرور است، مادران شهدا شاهدانی بی ادعای هستند که با خدای خود معامله کردند و قطعا اجر آنها کمتر از شهادت نیست.
اگر ایثار و شهامت، شجاعت، صبر و استقامت این شیر زنان ایران زمین نبود، خدا میدانست چه بر سر نهال نوپای انقلاب میآمد.
شهیدان و ایثارگران دیار گروس فصلی از زیستن را رقم زدند که در آن تجهیزات، کثرت لشکر و.. هیچ جایگاهی در ادبیات اعتقادی و سیاسی آنها نداشت و تنها ایمان و اعتقاد راسخ بود که مردان نستوه و زنان را در مبارزه بر سر آرمانها مستحکم و پایدار نگاه داشت.
اختر نیازپور، مادر شهید محمد جعفر رضایی، یکی از ۴۵۰ شقایق پرپر شده بام ایران است، مادری که ۱۵ سال رادیو کوچکش همدم تنهایی اش بود تا شاید خبر اسارت، شهادت یا زنده بودن فرزند دلبندش را از "رادیو بغداد" بشنود.
در دوازدهمین روز از اسفند سال ۹۶ برای دیدن مادر شهید راهی خیابان شهدا شدیم، منزل قدیمی که مادر شهید به علت داشتن خاطرات فرزند شهیدش حاضر به دل کندن از آن نیست.
مادر شهید گفت: محمد جعفر در سال ۱۳۴۳ در همین خانه که روزگاری صفای خودش را داشت متولد شد و از همان دوران کودکی علاقه خاصی به فعالیتهای مذهبی داشت و همیشه نمازش را در مسجد سیدالشهدا که آن زمان به عنوان پایگاه فعالیتهای مذهبی بیجار بود اقامه میکرد.
مادر شهید از اینکه محمدجعفر جزء دانش آموزان ممتاز دبیرستان طالقاتی بود و اینکه دلبندش علاقه زیادی به کارهای خانه و هنری به ویژه گلیم بافی داشت، برایمان گفت.
مادر شهید از جمع ما ۱۳ نفر برایمان گفت، از ۱۳ مرد کوچک در زمان جنگ با توجه به اینکه همگی جز دانش آموزان ممتاز دبیرستان بودند، درس و مدرسه را ترک میکنند و در سنگر جهاد و شهادت حاضر میشوند.
او بیان داشت: ابتدا راضی به رفتن محمدجعفر نبودم، مخصوصا پدرش با رفتن محمد جعفر مخالف بود، پدرش اصرار داشت محمد جعفر بماند و به درسش ادامه بدهد، اما نجواهای شبانه محمد جعفر با خدای خود توانست دل پدر را نرم کند و به رفتن او رضایت دهد.
اختر نیازپور از دلتنگیهای مادرانه اش میگوید از عملیات والفجر مقدماتی، از ۱۳ مرد کوچک که حماسه بزرگ آفریدند، او گفت: در این عملیات همکلاسیهای پسرم محمد کمال حبیبی، حسین خسرویان، محسن الوندی، مهرداد سردارزاده، محمد جعفری خودلان و حسین خسرویان به شهادت رسیدند و ابوالقاسم تختی، ابوالفتح نصرالله زنجانی، سید محمود بیات غیاثی، محمد باقر سرابی و محمد تقی کریمی به اسارت دشمن درآمدند و محمد رضا شکرگزار به افتخار جانبازی نائل آمد.
مادر شهید با اشک در چشمانش گفت:: دردهای من از زمانی آغاز شد که هیچکدام از دوستان محمدجعفر از وی خبر نداشتن و این آغازی بود بر شروع انتظار من و تنها همدم من در ۱۶ سال یک رادیوی کوچک بود که هر روز گوشم را به آن میچسباندم تا شاید نام دلبندم را از رادیو عراق بعنوان اسیر بشنوم.
تابستان سال ۷۶ پایانی بر انتظار ۱۶ ساله مادر شهید محمد جعفر رضایی بود، خبر آوردن چند تکه استخوان و یک پلاک و جفتی پوتین پایانی بود بر انتظار بلند مادری که سپیدی موهایش گواه آن بود.
نرگس آبیار کارگردان فیلم شیار ۱۴۳ در سال ۱۳۸۳ با سفر به شهرستان بیجار و گفتگو با مادر شهید محمد جعفر رضایی کتابی با نام چشم سوم را به رشته تحریر درآورد که این کتاب در سال ۱۳۸۴ به چاپ رسید و دست مایهای شد برای ساختی فیلمی که مظلومیت مادر شهید محمد جعفر رضایی را به تصویر کشید بدون اینکه حتی نامی از این مادر مظلوم ببرد.
لازم به ذکر است دو شب قبل در اختتامیه اولین جشنواره استانی وتار در بیجار از مادر شهید محمد جعفر رضایی تجلیل شد.
به مادر قول داده بود بر میگردد، پس از ۱۶ سال که چشم مادر که به استخوانهای بی جمجمه افتاد لبخند تلخی زد و گفت::بچه م. سرش میرفت، ولی قولش نمیرفت.
عظمت دریا مدیون قطره و عظمت ایران مدیون قطره قطره خون شهیدان و عظمت شهدا مدیون زحمات مادران شهید پرور است، مادران شهدا شاهدانی بی ادعای هستند که با خدای خود معامله کردند و قطعا اجر آنها کمتر از شهادت نیست.
اگر ایثار و شهامت، شجاعت، صبر و استقامت این شیر زنان ایران زمین نبود، خدا میدانست چه بر سر نهال نوپای انقلاب میآمد.
شهیدان و ایثارگران دیار گروس فصلی از زیستن را رقم زدند که در آن تجهیزات، کثرت لشکر و.. هیچ جایگاهی در ادبیات اعتقادی و سیاسی آنها نداشت و تنها ایمان و اعتقاد راسخ بود که مردان نستوه و زنان را در مبارزه بر سر آرمانها مستحکم و پایدار نگاه داشت.
اختر نیازپور، مادر شهید محمد جعفر رضایی، یکی از ۴۵۰ شقایق پرپر شده بام ایران است، مادری که ۱۵ سال رادیو کوچکش همدم تنهایی اش بود تا شاید خبر اسارت، شهادت یا زنده بودن فرزند دلبندش را از "رادیو بغداد" بشنود.
در دوازدهمین روز از اسفند سال ۹۶ برای دیدن مادر شهید راهی خیابان شهدا شدیم، منزل قدیمی که مادر شهید به علت داشتن خاطرات فرزند شهیدش حاضر به دل کندن از آن نیست.
مادر شهید گفت: محمد جعفر در سال ۱۳۴۳ در همین خانه که روزگاری صفای خودش را داشت متولد شد و از همان دوران کودکی علاقه خاصی به فعالیتهای مذهبی داشت و همیشه نمازش را در مسجد سیدالشهدا که آن زمان به عنوان پایگاه فعالیتهای مذهبی بیجار بود اقامه میکرد.
مادر شهید از اینکه محمدجعفر جزء دانش آموزان ممتاز دبیرستان طالقاتی بود و اینکه دلبندش علاقه زیادی به کارهای خانه و هنری به ویژه گلیم بافی داشت، برایمان گفت.
مادر شهید از جمع ما ۱۳ نفر برایمان گفت، از ۱۳ مرد کوچک در زمان جنگ با توجه به اینکه همگی جز دانش آموزان ممتاز دبیرستان بودند، درس و مدرسه را ترک میکنند و در سنگر جهاد و شهادت حاضر میشوند.
او بیان داشت: ابتدا راضی به رفتن محمدجعفر نبودم، مخصوصا پدرش با رفتن محمد جعفر مخالف بود، پدرش اصرار داشت محمد جعفر بماند و به درسش ادامه بدهد، اما نجواهای شبانه محمد جعفر با خدای خود توانست دل پدر را نرم کند و به رفتن او رضایت دهد.
اختر نیازپور از دلتنگیهای مادرانه اش میگوید از عملیات والفجر مقدماتی، از ۱۳ مرد کوچک که حماسه بزرگ آفریدند، او گفت: در این عملیات همکلاسیهای پسرم محمد کمال حبیبی، حسین خسرویان، محسن الوندی، مهرداد سردارزاده، محمد جعفری خودلان و حسین خسرویان به شهادت رسیدند و ابوالقاسم تختی، ابوالفتح نصرالله زنجانی، سید محمود بیات غیاثی، محمد باقر سرابی و محمد تقی کریمی به اسارت دشمن درآمدند و محمد رضا شکرگزار به افتخار جانبازی نائل آمد.
مادر شهید با اشک در چشمانش گفت:: دردهای من از زمانی آغاز شد که هیچکدام از دوستان محمدجعفر از وی خبر نداشتن و این آغازی بود بر شروع انتظار من و تنها همدم من در ۱۶ سال یک رادیوی کوچک بود که هر روز گوشم را به آن میچسباندم تا شاید نام دلبندم را از رادیو عراق بعنوان اسیر بشنوم.
تابستان سال ۷۶ پایانی بر انتظار ۱۶ ساله مادر شهید محمد جعفر رضایی بود، خبر آوردن چند تکه استخوان و یک پلاک و جفتی پوتین پایانی بود بر انتظار بلند مادری که سپیدی موهایش گواه آن بود.
نرگس آبیار کارگردان فیلم شیار ۱۴۳ در سال ۱۳۸۳ با سفر به شهرستان بیجار و گفتگو با مادر شهید محمد جعفر رضایی کتابی با نام چشم سوم را به رشته تحریر درآورد که این کتاب در سال ۱۳۸۴ به چاپ رسید و دست مایهای شد برای ساختی فیلمی که مظلومیت مادر شهید محمد جعفر رضایی را به تصویر کشید بدون اینکه حتی نامی از این مادر مظلوم ببرد.
لازم به ذکر است دو شب قبل در اختتامیه اولین جشنواره استانی وتار در بیجار از مادر شهید محمد جعفر رضایی تجلیل شد.
انتهای پیام/7727
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
آخرین اخبار