فیلم و سریال درباره رشادتهای حسنی ساخته شود/ مبارزه بیامان حسنی با اشرار در نقده فراموششدنی نیست
به گزارش خبرگزاری بسیج از ارومیه، بهمن بهرامپور متولد 1329 نقده، یکی از افراد در رکاب حجت الاسلام غلامرضا حسنی مجاهد نستوه آذربایجان است و دوشادوش وی در غائله نقده حضور داشته و آن زمان برای دفاع از ناموس شهر خود اسلحه به دست گرفت و امروز هم قلم در دست دارد تا اجازه ندهد که غبار فراموشی بر تارک تاریخ و فجایع سولدوز بنشیند.
بهمن بهرامپور کسی است که سرتاپای وجودش عشق به حسنی میباشد و شروع و ختم کلامش با نام و یاد اوست حتی در لابهلای مصاحبه از شور عشق چشمهایش سرخ و صورتش تَر میشد، همچنین نه دنبال رزومهسازی برای خود در انقلاب بوده و نه درصدد سهمخواهی برای خود و فرزندانش است، تنها خواستهاش زنده نگه داشتن یاد حسنی است.
بنابراین با محوریت وقایع نقده در سال 1358 و نقش حسنی در خواباندن این غائله به پای صحبتهای وی نشستهایم.
درباره چگونگی ورودتان به فعالیتهای انقلابی توضیح دهید.
هر هفته یک روز بزرگان شهر و دوستان پدرم در منزل ما جمع میشدند و درباره جنایتهای رژیم و فرمایشات آقا روح الله صحبت میکردند من هم با وجودی که بچه بودم ولی به تدریج با این فضا آشنا شدم و در سنین جوانی از نزدیک مسائل را دنبال کردم.
به نحوه آشناییتان با حجت الاسلام حسنی اشاره فرمایید.
توسط یکی از فرماندهان سپاه بعد از پیروزی انقلاب با حاج آقا حسنی آشنا شدم و یک بار به دیدارش رفتم و از فعالیتهای فرقه ضاله بهائیت خبر دادم که به من گفت «بهائیها دو کتاب به اسم بیان احکام و اقدس دارند آنها را میتوانم پیدا کنم یا نه»، که کتاب بیان احکام را پیدا کردم.
در یکی از محفلهای مسجدی در حالی که اقشار مختلف مردم و مسئوولین آن زمان حضور داشتند حسنی به یک نفر که بعد از پیروزی انقلاب پست مدیریتی گرفت، گفت که این کتاب را آتش بزند ولی او ترسید و عقب عقب رفت، بعد حسنی رو به من این خواسته را تکرار کرد، من قبول کردم و بعد از سوزاندن کتاب به دستور حسنی از مهلکه گریختم ولی چند ساعت بعد دستگیر شدم.
نصیری رئیس اداره کل ساواک، خودش یک بهائی بود بنابراین با سوزاندن کتاب مرتکب جرم بزرگی شده بودم به همین دلیل سه ماه حبس و شکنجههای سخت را تحمل کردم؛ ردپای داغها همچنان روی بدن من وجود دارد.
به غائله نقده و حمله اشرار بپردازید.
حسنی به مردم تذکر داده بود که اشرار به یکی از پادگانها حمله کرده و اسلحه و مهمات غارت کردهاند، پس باید مراقب باشیم به همین دلیل همیشه گوش به زنگ بودیم، یک روز صبح جمعه ساعت 10 صدای تیراندازی از میدان ورزش نقده به گوشمان رسید، وقتی برای فهمیدن جریان بیرون ریختیم دیدیم اشرار مسلح در حال برگزاری رژه و میتینگ در شهر هستند.
یک عده که از زمان حکومت شاهنشاهی اسلحه داشتند به وسط شهر که به «قالاباشی» معروف است آمده و سنگر گرفتند تا از مردم دفاع کنند؛ آن روزها فجایع عجیبی رخ داد حتی به زنی که بچه شیرخوار داشت رحم نمیکردند برای برداشتن یک مدال که به اندازه یک سکه دو ریالی بود و زن زیرسینهاش پنهان کرده بود، حمله برده و سینه او را بریدند ولی آن زن همچنان به فکر بچهاش بود و از ما میخواست که بچه اش را کنارش ببریم تا به او شیر بدهد.
مزدوران دشمن اعضای خانواده را جلوی چشم مادر میکشتند و سر مادر را بریده و به بدن بچه وصل میکردند و سر بچه را هم بریده و به بدن مادر وصل میکردند.
در غائله نقده شما کجا بودید و چه میکردید؟
من خودم در صحنه بودم و همه چیز را از نزدیک دیدم، حجت الاسلام حسنی همراه مردم ارومیه خودش را به نقده رساند و با بلندگو 21 بار نهیب زد که «امام برگشته است و امنیت برقرار خواهد شد»، بارها به آنها گفت که «شما را فریب دادهاند، ذات شما این گونه نیست»، و حسنی گفت که « خدا، پیامبر و قبلهمان یکی است پس نباید روی هم اسلحه بکشیم»، به رغم همه این حرفها هیچ کدام اظهار ندامت نکردند.
حسنی به هیچ یک از ما نمیخواست اجازه تیراندازی بدهد تا اینکه، اشرار دو نفر از بچههای انقلابی را شهید کردند و بعد حسنی ناگذیر شد که حکم تیر دهد که در نهایت دشمن عقبنشینی کرد و رفت.
ایل قره پاپاق نقده، غیورمردان را در دل خود جای داده است به طوری که در درگیریها و تجاوزات سال 1224 به خاک سولدوز، مردم این خطه مقداری از علفی که اسبها میخوردند در آب خیس میکردند و میخوردند تا توان ایستادن مقابل جیلولوقها را داشته باشند.
از حسنی بگویید و برای زنده نگه داشتن یاد او از دولت چه انتظاری دارید؟
تقاضای عاجزانه از دولت دارم که درباره حسنی فیلم و سریال ساخته شود، هر جایی که حسنی حضور داشته و مبارزه کرده است یک یادمان نصب شود، فراموش نکنیم که اشرار از جاده اشنویه به نقده هجوم میآوردند حسنی آنجا هم یک تانک مستقر کرد.
حسنی مقابل شاه ایستاد، او را بارها به شهربانی احضار کردند، تا اینکه تعهد کند علیه شاه و حکومت حرفی نزند ولی نه تعهد داد و نه باج داد، درباره حسنی و اقدامات او از سال 1352 تا چند سال گذشته یک کتاب مینویسم که اگر چند هزار صفحه باشد باز هم چاپ میکنم؛ چون حسنی مرد بینظیری بود، نخستین شخص در کشور بود که به آقا روح الله، امام گفت.
اگر حسنی نمیآمد و مردم نقده نمیایستادند، حتمی بدانید که ارومیه هم سقوط میکرد، چون واقعا کمکهای زیادی از شهرستانهای اطراف و حتی عراق به متجاوزین صورت میگرفت.
یکی از نکاتی که توسط مغرضان پیرامون شخصیت حجت الاسلام حسنی عنوان میشود کردستیز بودن وی است در حالی که او با کوموله و دموکرات مبارزه میکرد نه هموطنان کُرد، شما در این مورد چه نظری دارید؟
اگر حسنی کردستیز بود 21 بار تذکر نمیداد که ما همه مسلمان هستیم و نباید دستمان به خون یکدیگر آلوده شود، از طرفی حسنی با ضدانقلاب و اشرار مبارزه میکرد وگرنه با برادران کرد مسلمان ارتباط صمیمانهای داشت، حتی در بحبوحه غائله نقده هم 10 نفر از خانوادههای کرد به ما پناه آوردند، برایشان جا و مکان تهیه کردیم تا بعد از خوابیدن فتنه سر خانه و زندگیشان بروند.
همچنین اگر حسنی کُردستیز بود میتوانست فوری دست به کار شود و با آن همه نیرو و خدم و حشم که در اختیار داشت، اشرار را سر جای خود بنشاند ولی 21 بار هشدار داد و نصیحت کرد.
به جایگاه حسنی در بین اقشار مختلف مردم اشاره فرمایید.
آن زمان داغترین خطبهها را حاج آقا حسنی داشت، مردم تهران شیفته بیان شیوا، شیرین و بذلهگویی همچنین صراحت کلام وی بودند، برای خریدن روزنامه همشهری در تهران صف میکشیدند چون این روزنامه خطبههای حسنی را درج میکرد.
غیرت حسنی زبانزد بود، او کسی بود که از مقام ارشد ارتش ظهیرنژاد تانک تحویل گرفت و به نقده آمد؛ قوای مسلح و تانک در اختیارش نمیگذاشتند که در نهایت از تهران استعلام میشود، این طور عنوان میکنند حسنی شناخته شده است و نزد امام صاحب اعتبار و وجهه است پس با او همکاری کنید.
در مراسم رحلت او، مردم قدردان نقده از کوچک تا بزرگ آمده بودند، چون پدران و مادرانشان همه چیز را درباره این بزرگمرد به فرزندانشان گفتند پس حتی جوانان هم به رسم ادب برای تدفین آمدند.
بعد از پیروزی انقلاب و به ویژه در سالهای اخیر به چه کاری مشغول بودید؟
بعد از سقوط رژیم ستمشاهی، با برادران انقلابی و همفکران در ارتباط بودیم و گهگاه جلسات و نشستهای غیررسمی تشکیل میدادیم ولی این روزها مشغله و دغدغه به قدری زیاد است که مجالی برای همنشینی نمیماند.
در سالهای اخیر هم درباره فجایع نقده یک کتاب با عنوان «دلیرمردان آذربایجان؛ ایل قرهپاپاق، سولدوز مقابل زورگویان» نوشتم،که در اداره کل اطلاعات و سایر نهادهای ذیصلاح محتوا را تایید کردند ولی در تهران برای آن اشکالتراشی کرده و میخواستند که تصاویر چاپ نشود در حالی که همه براساس واقعیت و جزئی از تاریخ بود.
با پیگیری و تلاش سردار خرم فرمانده پیشین سپاه شهدای آذربایجان غربی در نهایت این کتاب مجوز چاپ گرفت.
سونیا بدیع میاندوآب
انتهای پیام