اتاق بایگانی موسسه فرهنگی راویان فتح این روزها نامههایی برای جا ماندگان قافله عشق دارد؛ نامههایی که دیرتر از نویسندگانش به مقصد رسیدند.
به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، پیشرفتهای چشمگیر وسایل ارتباط جمعی، سالهاست که وسیله ارتباطی میان انسانهای دور از هم را، از نامههای کاغذی به سمت دنیای بی حد و مرز فضای مجازی کشانده است؛ نامههایی که در سالهای نه چندان دور دفاع مقدس، یکی از راههای ارتباطی رزمندگان با خانواده هایشان بود.
صبح یک روز پاییزی و در دومین روز از هفته بسیج، برای تهیه خبر مربوط به گردهمایی بسیجیان استان به محل همایش رفته بودم؛ در حاشیه همایش، مدیر موسسه راویان فتح از ساماندهی اسناد به جا مانده از رزمندگان خبر داد؛ اسنادی که بخش زیادی از آن را نامههای به مقصد نرسیده رزمندگان تشکیل میدهد.
شنیدن این خبر بهانهای شد تا برای اطلاع از چرایی وجود این نامهها در بایگانی، سری به این موسسه بزنم.
نوشتن این گزارش برایم حال و هوای دیگری داشت؛ با اینکه هرگز حضور در جبهه را تجربه نکرده بودم، اما انگار برای اتمام ماموریتی ناتمام و به جا مانده از روزهای ایثار و شهادت به آنجا میرفتم.
به اتفاق مدیر موسسه به سمت اتاق بایگانی رفتیم؛ اتاقی با قفسههای آهنی که بوی کاغذ کاهی تمام فضای آن را پر کرده بود؛ قفسههایی حاوی صندوقهایی کوچک که بر اساس حروف الفبا تقسیم شده بود؛ صندوقها پر بود از نامههایی که از ۸ سال دفاع مقدس به جا مانده بود؛ صندوق مربوط به حروف الف. و میم از همه بزرگتر بود.
سیدمهدی طباطبایی مدیر موسسه فرهنگی هنری راویان فتح میگفت: اینجا ۲ هزار نامه به جا مانده از رزمندگان لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب وجود دارد که هنوز به مقصد نرسیده اند.
محمود کیایی نژاد مسئول تعاون لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب در دوران دفاع مقدس نیز در موسسه حضور داشت، در توضیح اینکه چرا این نامهها در زمان تحویل به ماموران اداره پست حاضر در جبههها به مقصد ارسال نشده اند گفت: در زمان دفاع مقدس موارد متعددی پیش میآمد که برای حفظ امنیت عملیات و یا بر اساس تحقیقات و شنیدهها تا یک هفته قبل و یک هفته بعد از عملیات هیچ نامه و یا بستهای جابجا نمیشد؛ چه از طرف رزمندگان برای خانواده هایشان و چه بر عکس.
وی همچنین در ادامه گفت: مواردی نیز پیش میآمد که برای حفظ اطلاعات عملیات و یا موارد امنیتی دیگر به هیچ عنوان حتی تا مدتی بعد از عملیات، اجازه جابجایی بستههای پستی داده نمیشد که این نامهها جزو آن دسته از نامههای هستند که در آن زمان و برهه خاص اجازه جابجایی به آنها داده نشده بود.
برایم جالب بود تا بدانم سرگذشت تک تک افرادی که آن نامهها را نوشته اند چه شده است؛ دست خطهای مختلف و آدرسهای قدیمی؛ از بین حروف الفبا چند نامه را تصادفی انتخاب کردم.
نامههایی که پس از سی سال سر باز کردنددل نوشتههایی از جنس خلوص و سادگی
محمدجواد بیطرفان؛ دست خط خیلی خوبی داشت؛ تاریخ روی پاکت میگفت: نامه در تاریخ ۳ خرداد ۶۶ نوشته شده است.
حبیب الله معصوم؛ آدرس نامه برای محلهای قدیمی بود که نام کوچه اش شهدای آقا بقال بود.
محمدسلطان معارف وند؛ نوع نگارشش میگفت: رزمنده کم سوادی بوده؛ خطی ابتدایی و دست و پا شکستهای داشت؛ آدرسش خیابان خیام، کوچه نخودیها بود.
شعبانعلی عباسی؛ اهل روستای ورجان و تاریخ نامه اش برای سال ۶۳ بود؛ و فتح الله کرمانی؛ نامه اش برای ۳۵ سال پیش بود؛ یعنی سال ۶۲.
اشتیاقی عجیب درون وجودم شکل گرفته بود؛ نامه رسان شده بودم و میخواستم زودتر این افراد را پیدا کنم.
به جز نام خیابانهای اصلی، نام همه کوچهها و خیابانها عوض شده بود؛ باید سراغ قدیمیهای محل میرفتم؛ همسایه آقای حبیب الله معصوم میگفت: خیلی وقت است که از اینجا رفته اند.
خانه محمدجواد بیطرفان را نیز پیدا کردم، اما کسی که در را برایم باز کرد صاحب یک انبار بود؛ او میگفت: پدر آقای بیطرفان که به رحمت خدا رفت ورثه اش اینجا را به من فروختند.
آقای عباسی، دیگر ساکن روستای ورجان نبود؛ خیلی وقت بود که به شهر کهک مهاجرت کرده بود.
نشانی نوشته شده در نامه محمدسلطان معارف وند مرا به کوچه نخودیها و به یک داروخانه رساند؛ خانه را خراب کرده بودند و به جایش داروخانه ساخته بودند؛ وقتی سراغ آقای محمدسلطان معارف وند را از صاحب داروخانه گرفتم به من گفت: آدرس را اشتباه آمده اید؛ باید بروید گلزار شهدا، قطعه ۲۱، ردیف ۱ قبر شماره ۱!
صاحب داروخانه مهدی معارف وند پسر شهید محمدسلطان معارف وند بود.
بعد از چند روز تلاش و پیگیری و با کمک همسایه ها، نشانیهای جدید صاحبان همه نامهها را پیدا کردم.
وقتی با آنها تماس گرفتم و از وجود یک امانتی از سالهای دور به آنها خبر دادم نتواستند حدس بزنند که برای چه موضوعی میخواهم آنها را ببینم؛ حبیب الله معصوم میگفت: من چیزی ندارم که در گذشته گم کرده باشم.
بدون اینکه از اصل ماجرا چیزی بگویم از آنها وقت ملاقات گرفتم.
میانگین سنی همه صاحبان نامه در زمان نگارش یعنی در دهه ۶۰ به ۲۰ سال هم نمیرسید، اما در هنگام ملاقات، با مردان جا افتادهای مواجه شدم که محاسنی سفید داشتند.
مقصد اولم خانه شهید معارف وند بود؛ تاریخ نامه اش برای خرداد سال ۶۳ بود و سال شهادتش ۶۵؛ مهدی فرزند اول شهید و مریم فزرند دومش که در هنگام شهادت پدر ۱۰ ساله و ۸ ساله بودند در کنار مادرشان میزبان من شدند.
میزبانان من مشتاق بودند تا امانتی را از من بگیرند.
فرزندان شهید معارف وند میگفتند: امانتی هر چه که باشد برایشان فرقی نمیکند؛ آنها دلتنگ آغوش پدر بودند؛ مهدی میگفت: دوست دارم هر آنچه که در دنیا دارم بدهم فقط ۱۰ دقیقه پدرم روبرویم بنشیند.
منزل آقای معصوم مقصد بعدی ام بود؛ آقای معصوم بعد از سال ۶۴ اسیر شده بود و در سال ۶۹ به میهن بازگشته بود.
آقای کرمانی کارمند بازنشسته بود و زمان نگارش نامه ۱۵ ساله بوده و حالا ۴۸ ساله؛ دو پسر و یک دختر داشت. آقای بیطرفان هم شغل آزاد داشت و زمان حضور ما در خانه اش مشغول بازی با نوه هایش بود.
نامههایی که پس از سی سال سر باز کردندتلنگری دوباره...
نامهها را که تحویلشان دادم برق عجیبی را در چشمانشان دیدم؛ خطهایی از نامه هایشان را برایم خواندند؛ متنهایی که حکایت از شعور جوانانی را داشت که در زمان دفاع مقدس رسم پاسداری از مرزهای اقتدار و استقلال را به بهترین نحو به جا آوردند.
حبیب الله معصوم در قسمتی از نامه اش نوشته بود: " شما ملت ایران بدانید تا زمانی که از هدف خود یعنی الله دست نکشید، مدرنترین سلاحهای اتمی نیز نمیتواند شما را از رسیدن به هدفتان منصرف کند"
فتح الله کرمانی یادآور شده بود: "جنگ یک روزی تمام میشود و رو سیاهی اش میماند برای آنهایی که جبهههای مقاومت را خالی گذاشتند. "
نامه شهید را دخترش مریم برایم خواند؛ او که در زمان شهادتش کارگری ساده بوده در وصیت نامه اش خطاب به کارگران نوشته بود: " شما کارگران تلاش کنید مصرف را کم، و تولید را زیاد کنید چرا که با تلاش شما اقتصاد کشور اسلامیمان رونق مییابد. "
خودشان میگفتند دلتنگ آن روزها شدند؛ روزهایی که مردم صادقانهتر و خالصانهتر از همیشه پشت یکدیگر بودند؛ روزهایی که از جان مایه میگذاشتند برای عزت و سربلندی ایران.
میگفتند بازگشت این نامهها برایشان تلنگری بود که بیشتر از همیشه تلاش کنند پایمردی آن روزها را تکرار کنند.
حالشان با خواندن نامهها خوب شده بود؛ خاطرات آن روزها برایشان تداعی شده بود؛ میگفتند به راه رفته شان مفتخرند.
راهی که برایشان پایانی ندارد؛ مکتب جبهه برای آنها مکتبی انسان ساز بوده؛ مکتبی که راه را برایشان روشن کرده و مسیر را مشخص.
من توانستم تنها ۵ نامه از بیش از ۲ هزار نامه به جا مانده از لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب را به مقصد برسانم؛ تکلیف بقیه نامهها را از مدیر ارشد موسسه راویان فتح پرسیدم.
آقای طباطبایی گفت: موسسه راویان فتح تصویری از تمامی نامهها آماده کرده و بنا دارند آنها را در آیندهای نزدیک به آدرسها ارسال کنند.
این نامهها که در این سالها میهمان بایگانی موسسه بودند، پس از ۳۰ سال سر باز کرده اند و شاید این نشانهای باشد؛ نشانهای برای پافشاری بیشتر بر مسیر درستی که ملت ایران در سالهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی در پیش گرفتند؛ مسیر پشتیبانی از ولایت فقیه و خط سرخ شهادت؛ چیزی که این روزها بیش از هر زمان دیگری به آن نیاز داریم؛ خط به خط این نامهها از درسهای نانوشتهای میگویند که اگر در مدرسهها و دانشگاهها تدریس شود چراغ هدایتی میشوند برای همه نسل ها.
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار