خبرهای داغ:
به مناسبت هفته دفاع مقدس؛

دیدار مسئولین آموزش و پرورش و بسیج فرهنگیان با خانواده معلم شهید شاطری+عکس

رئیس آموزش و پرورش و بسیج فرهنگیان شاهرود به مناسبت هفته دفاع مقدس با خانواده معلم شهید حسین شاطری دیدار کردند.
کد خبر: ۹۰۶۱۴۰۳
|
۰۳ مهر ۱۳۹۷ - ۱۱:۴۸

به گزارش خبرگزاری بسیج از شاهرود، رئیس آموزش و پرورش و بسیج فرهنگیان شاهرود به مناسبت هفته دفاع مقدس با خانواده معلم شهید حسین شاطری دیدار کردند.
شرح این دیدار از زبان غلامرضا محروقی مسئول روابط عمومی آموزش و پرورش شاهرود را عیناً در ذیل می‌آوریم:
رفتیم تا یاد کنیم گذشته‌های نه چندان دور را، رفتیم تا حرفی بزنیم. اما چه حرفی؟.. هر چه را که می‌خواستیم بگوییم شهدا به آن عمل کرده بودند... شهدا دلبسته حرف نبودند.. آن‌ها می‌دانستند: " حرف‌ها اسب‌هایی بی سوارند، همیشه ما را در جای خود باقی می‌گذارند! "
به دیدار خانواده معزز شهید "حسین شاطری" که رفتیم؛ خانم عابدی همسر بزرگوار آن معلم والامقام، خود رشته کلام را به دست گرفت و ما چه زود شاگرد کلاسش شدیم، تا یادمان دهد شهدا از حرف تا عملشان چگونه بود؟ در کار و زندگی چه کردند؟ و چه گذشت تا شهادتشان...
لحنش هنوز تلخی سختی‌های گذشته را با خود داشت، همسرش مردی بود که شغل معلمی را با رسالت انقلابی اش چنان عجین کرده بود که در راه رسیدن به مدرسه، برف‌های سنگین گذرگاه‌های کالپوش نیز او را به عقب نمی‌راند... چنان که زنده بودنشان را در آن شب سرد مدیون اهالی روستای نردین بودند و هنوز هم خانم عابدی باور ندارد چگونه یک مادر باردار بر تراکتور سوارشده است و در آن تجربه نامتعارف، تنها دلگرمی اش حسین بود که می‌گفت: اگر اینجا بمانیم یخ خواهیم زد... نترس بیا...
و آن معلم تنها کارش درس نبود... در راه‌های پر گل و لای آن روزگار همراه با مردان جهاد سازندگی، سوار بر اسب تا کجا‌ها که نرفته بود... و این را تنها همسرش می‌دانست که تن خسته مردش را تیمار کرده بود و زخم هایش را التیام... حسین مردی بود که خستگی را نمی‌نشناخت... و تو هم پا به پای مردت چه خوب آمدی ... حسین در کلاس درس از عشق سوخت تا نور بیابد این دور افتاده روستا...
جنگ شد، از جنگ هم ترسی نبود، جنگ برایش مثل همان راه‌های پر برف مدرسه بود، برفی که روزی آب خواهد شد، اما این بار، رنگ گرفته با خون شهید... اما روز‌های جنگ بر تو نیز سخت گذشت، دوری حسین با سه فرزند کوچک آسان نبود؛ تصور این روز‌های خاکستری انتظار هنوز هم برایت سخت است...
سال ۱۳۶۴... سالی که یک روز به حسین می‌گویی چرا همیشه پوتین سربازی پایت است بیا یک کفش برای خودت بخر. اصلاً باید بخری... بگذار یک لحظه چیزی ازجنگ با ما نباشد... راضی نیست، ولی برای دل تو خرید... هر چند که این بار، دیگر کفش سرخ شهادت را برای همیشه به پا کرده بود... حسین شاطری شهید شد در حالیکه چهره آخرین فرزندش را ندید. پدر رفته بود به ساحل اروند کنار. ساحل عشق...
ارسال نظرات
پر بیننده ها