روابط عمومی ناحیه کوهبنان

یکی از قاسم های زمانه

وصیتنامه پر مضمون شهید محمد رضا محمد حسنی (شهید ۱۳ ساله استان کرمان)
کد خبر: ۹۰۵۸۴۲۸
|
۲۵ شهريور ۱۳۹۷ - ۲۲:۰۳

 به گزارش خبرگزاری بسیج از کرمان، 

وصیت نامه  کم سن ترین شهید کوهبنان؛ شهید محمدرضا محمدحسنی

شهید محمدرضا محمدحسنی در سال 1352 در خانواده ای مذهبی در کوهبنان به دنیا آمد، اما بیشتر از  ۱۳ سال نتوانست سنگینی تن کوچکش را بر روح بزرگش تحمل کند و در سیزدهمین سال زندگیش در سال 1365 در منطقه شلمچه به شهادت رسید.

متن «وصیت نامه» این شهید عزیز را در ذیل می خوانید:

 

باسمه تعالی

بسم رب الشهداء و الصدیقین

خداوند چه خوب وعده می‌دهد و هرگز  به وعده خود خلاف نمی‌کند.

خداوند به مؤمنین وعده بهشت جاوید را می‌دهد و به خاطر همین من این راه را انتخاب کردم که بتوانم انتقام خون پسر عموهایم علیر‌ضا و مجید را بگیرم. شهادت مرتبه‌ای نیست که همه لایق آن باشند این وصیت‌نامه را هم از آن بابت می‌نگارم که احتمال شهادت برایم بسیار  بعید می‌باشد. ولی بهر حال آرزو بر جوانان عیب نیست. آنچه به وحشتم نمی‌اندازد در روز قیامت شدت گناهان دنیا و اینکه هر چه کنم امید به رهایی از آتش دوزخ نیست تنها یک راه نجات است که می‌توان امیدوار بود و آن شهادت. چرا که شهید اولین قطره خونی که از او ریخته شود تمام گناهانش پاک می‌شود البته  این را هم می‌دانم که شهید بایست مراحل مقدماتی در این دنیا طی کند و هیچ کس بدون طی مراحل لازم به این افتخار نائل نمی‌شود و از این جهت وضع من بسیار ناراحت کننده است به هر حال شاید به برکت خون شهیدان در فضای عطر این شهیدان رحمت خداوندی شامل حال من نیز شود. آری! عزیزانم این انقلاب نشان داد که عابدان هفتاد ساله چگونه راه خطا رفتند و مبارزان شکنجه شده  چگونه به لجنزار گناه غلطتیدند:

جایی که عقاب بر بریزد                  از پشه ناتوان چه خیزد

آری! عزیرانم بالاخره باید رفت بالاخره مرگ خواهد آمد و هیچ کس در این دنیا ماندنی نیست آیا این وضعیت طلایی را باید از دست داد حال که به برکت اسلام و خون پاک شهیدان دین، باران رحمت باریدن گرفته است  آیا جان تشنه را باز هم با لجن دنیا سیراب کنیم مگر نشنیده‌ای که حسین (ع)  آموزگار بزرگ شهادت با خون خود آزادگی و مختار بودن و عاشق بودن و الهی بودن انسان را مُهر کرد و به همه تاریخ درس داد و قلب تاریخ را فتح کرد و شمع تاریخ شد وسوخت و بشریت را روشنایی و نور بخشید و حال باید مثل شمع سوخت و شکافنده تاریکی شد. من محمدمحمدحسنی که برای اولین بار به جبهه اعزام شدم چون خبر حمله را داشتم  دوست داشتم که در حمله شرکت کنم تا به خداوند بزرگ  با قلب و روح و فکر و عمل و نیت خود ایمان بیاورم مگر نه این است که مؤمن واقعی با خون خود وضو بگیرد  و به نماز عشق بایستد. مگر نه این‌است که ارزش هر انسانی به عشق اوست. آری من رفتم با خون خود به خط انبیاء و امامان و به ولایت فقیه میثاق ببندم. مادر جان! فرزند تو زنجیرهای اسارت و بردگی را پاره کرده و آزاد شده و فقط می‌خواهد برای خدا کار کند، اسیر شکم و دنیا و این تجمل پرستی‌ها و این افکارهای احمقانه نیست. او رفته و تمام سنگرهای ضد انسانی و ضد ارزش را فتح کرده و سرسپرده خدا و اسلام شده. آری! مادرجان فرزند تو، اسیر اسلام شده و به اطاعت و عبودیت و اخلاص رسیده است. البته، اگر خدا قبول کند و من وظیفه خود دانستم که در این نبرد شرکت کنم که در این پیروزی یا شهادت هر دو رستگاری است و شکر خدایی را که به من سعادت جنگیدن در راهش را عطا فرمود.

برادران و خواهران! امروز روزی است که بر همه شما حجت تمام شده و هیچ عذری ندارید و اگر کوتاهی کنید به روسیاهی ابدی گرفتار خواهید شد و زندگی زودگذر دنیا ارزشی ندارد که به واسطه آن زندگی ابدی آخرت را خراب کنید. من می‌روم ولی به شما برادران، پدران و مادران و خواهران تأکید می‌کنم اگر می‌خواهید رستگار باشید بر شما باد ولایت فقیه، معتقد به ولایت فقیه باشید و بدانید که خط ولایت فقیه در این زمان همان خط علی (ع) در عید غدیر خم می‌باشد و خط های دیگر همان خط های انحرافی آن زمان است.

مادر جان! می‌گفتم من می‌روم و به شهادت می‌رسم، اما تو می‌گفتی این حرف ها چیست که تو می‌زنی؟ برادر، علی در مرگ من اشک نریزید. اگر می‌خواهید گریه کنید برای شهیدان کربلا گریه کنید. تو ای مادر جان می‌دانم برایت سخت است، آیا می‌دانی که فرزندت در چه راهی رفت؟ می‌دانی که فرزندت با سربلندی نزد خدایش رفت و اگر این ها را می‌دانی چرا ناراحت و غمگین هستی؟ برای من گریه نکنی و برای من لباس سیاه نپوشید. اگر خواستی گریه‌ کنی به یاد شهیدان مفقود‌الاثر که حتی جنازه فرزندشان را برای آن ها نمی‌آورند و وصیتم به شما این است که راهم را ادامه دهید.

ارسال نظرات
آخرین اخبار