به گزارش خبرنگار خبرگزاری بسیج زنجان دکتر مهدی جمشیدی: سخنانِ استادِ متعهد، حسن رحیمپور ازغدی دربارهی «سکولاریسمِ حوزوی»، عتاب و تلخیِ برخی از بزرگان و علمای حوزه را در پی داشت. در این میان، نیروهای سیاسیِ لیبرال نیز که از ایشان، کینهی عمیق و دیرینه به دل دارند و از هر فرصتی برای ترورِ شخصیّتِ ایشان بهره میبَرند، از آبِ گلآلود، ماهی گرفتند و به تخریب و تخطئهی ایشان پرداختند. از واکنشِ این دستهی دوّم، نه جای گلایه است و نه جای تعجب، چونکه به اقتضای هویّتِ ضدّ انقلابیِ خویش عمل میکنند و میخواهند نیروهای فکریِ انقلاب را در نزدِ افکارِ عمومی، تخریب و تحقیر نمایند، اما دستهی نخست، هم در تفسیر و تحلیلِ گفتههای رحیمپور، و هم در نوعِ موضعگیریِ خویش، دچارِ خطای محاسباتی شدند و آب به آسیابِ نیروهای غیرِ انقلابی و دگراندیش ریختند. نکتهی درخورِ توجّه اینکه، مفهومِ «سکولاریسمِ حوزوی»، ساختهوپرداختهی شخصِ رهبرِ انقلاب است و ایشان در مقامِ انتقاد از بیتفاوتی برخی نیروهای حوزوی نسبت به مسائلِ انقلاب و نظام، این تعبیر را بهکار بُردند: بیاعتناییِ حوزه به مسائلِ نظامِ اسلامی، «سکولاریسم» است(آیتالله خامنهای؛ در دیدارِ علما و روحانیان؛ 19 مهر ۱۳۹۱). در این مجال، به بیانِ ریشهها و زمینههای شکلگیریِ «سکولاریسمِ حوزوی» از چشماندازِ آیتالله خامنهای میپردازیم تا جوانب و ابعادِ این مسأله، بیشتر شفاف شود.
[1]. دوگانهی «فهمِ فردی از توحید»/ «فهمِ اجتماعی از توحید»
به باورِ آیتالله خامنهای، توحیدی که اسلام آورد، توحیدِ «فردی» و «قلبی» و «پنهان در گوشهی انزوا» نیست، بلکه توحیدی است که باید «زندگیِ مردم»، «ساختارِ جامعه»، و «حکومت» بر اساسِ آن، ساخته شود(آیتالله خامنهای؛ در دیدارِ اساتید و طلابِ حوزهی علمیّهی قم؛ 14 مهر 1379). حال چنانچه فهمِ حوزویان از توحید، چیزی متفاوت با این باشد، روشن است که در جهتگیریها و رفتارهای آنها اثر خواهد گذاشت و موجبِ کنارهگیریشان از وظایف و «مسئولیّتهای اجتماعی»شان خواهد شد. به بیانِ دیگر، فهمِ نظریِ ناصواب، به اقدامِ عملیِ ناصواب میانجامد و بهدستِ خودِ نیروهای حوزوی، سیطرهی دین را بر جامعه، رقیق میکند. در سخنانِ امام خمینی، این مضمون به چشم میخورد که در حوزه، پرداختن به «معنا» و «باطن»، باعثِ غفلت از «مادّه» و «ظاهر» شده بود، بهطوریکه نیروهای حوزوی تصوّر میکردند که «اهتمام به امورِ سیاسی و اجتماعی»، خلافِ تقوا و شأنِ دینیِ یک روحانی است. این بینش، همچنان وجود دارد و تداومِ آن سببِ کماعتناییِ نیروهای حوزوی به «اندیشهورزی دربارهی اجتماع و حکومت» شده است.
[2]. دوگانهی «غلبهی جریانِ متجمِّد»/ «غلبهی جریانِ مجدِّد»
آیتالله خامنهای میگوید «تحجُّر»، به معنیِ «نگاهِ نو به مسائل نکردن»، «گذرانِ تاریخ و تحوّلِ فکرِ انسانها را ندیده گرفتن»، و «تعالی و ترقّىِ فکر و اندیشه و راههای زندگی را انکار کردن»، یکی از بزرگترین آفات است، و اگر قرار بود ایستایی و پافشردن بر عادتها، رفتارِ مطلوبی باشد، فقهِ ما از هزار سال پیش تا بهحال، اینهمه پیشرفت نمیکرد(آیتالله خامنهای؛ در دیدارِ اساتید و طلابِ حوزهی علمیّهی قم؛ 14 مهر 1379). از اینرو، غلبهی جریانِ متجمِّد بر حوزه سبب میشود که حوزه، از «تحوّلاتِ زمان» و «نیازها» و «حاجاتِ» آن، بازبماند و نتواند پاسخهای «مسائلِ نوپدید» باشد، و چون جامعه، در خلاء متوقف نمیماند و چنانچه «پاسخهای دینی» در میان نبود، بهناچار به سراغِ «پاسخهای غیرِ دینی» خواهد رفت و شئوناتِ خویش را بر اساسِ آراء و نظریّاتِ سکولار، تدبیر خواهد کرد. بهعبارتِ دیگر، آن «کمکاری» و «انفعال» و «عقبنشینی»، چنین نتیجهای را بهدنبال میآورد و حوزه و دین را، بیش از پیش، «منزوی» و «حاشیهنشین» میکند. این در حالی است که غلبهی جریانِ مجدِّد که خود را با مسائل و پرسشهای نو، روبرو میسازد و از متنِ دین، نیازهای روز را پاسخ میدهد، خودبهخود، سکولاریسم را به عقب میراند و احکام و ارزشهای دین در جامعه میگُستراند.
[3]. دوگانهی «بیگانگی با نظامِ اسلامی»/ «همذاتپنداری با نظامِ اسلامی»
یکی دیگر از ریشههای سکولاریسمِ حوزوی، به نگاهِ انتقادی برخی از نیروهای حوزوی به نظامِ اسلامی بازمیگردد، در حالیکه آیتالله خامنهای معتقد است هیچکس در عالَمِ روحانیّت، اگر انصاف و خِرد را میزان قرار بدهد، نمیتواند خودش را از «نظامِ اسلامی»، جدا فرض کند. ایشان میگوید اینکه روحانی، عبا به سَر بکِشد و بگوید به نظام، کار ندارم، چون فلان انتقاد را به نظام دارم، افتخار نیست، بلکه «ننگ» است؛ چون اولاً، وجودِ «نقص» و «عیب» در یک مجموعه، موجب نمیشود که انسان، «محسّنات» و «قوّتها» را در آن مجموعه نبیند، و در کسر و انکسارِ مصالح و مفاسد است که انسان میتواند حقیقت را پیدا کند. بر این اساس، حوزههای علمیّه باید از وجودِ یک چنین نظامی که پرچمش اسلام، و قانونش، فقهِ اسلامی است، و امکانِ عظیمی را در اختیارِ داعیانِ الیاللّه و مبلّغانِ اسلام قرار داده است، با همهی وجود، استقبال کنند و خود را سربازانِ نظام بدانند، و برای نظام و در جهتِ تقویّتِ آن حرکت کنند. ثانیاً معنیِ اینکه حوزه به مسائلِ نظام، کار نداشته باشد، «سکولاریسم» است، در حالیکه حوزههای علمیّه نمیتوانند «سکولار» باشند(آیتالله خامنهای؛ در دیدارِ علما و روحانیان؛ 19 مهر ۱۳۹۱). پس حتّی آنان که به پارهای امورِ حاکمیّتی انتقاد دارند، نباید عرصه را خالی کنند و تصوّر کنند که طریقِ صواب، «فاصلهگیری» و «بیاعتنایی»ست، بلکه باید از یکسو، به «برآیندها» و «نتایجِ نهایی» نظر افکنند، و از سوی دیگر، در این واقعیّت اندیشه کنند که اسلام، دینی است اجتماعی، و هیچگاه، توصیه به «بیتفاوتیِ اجتماعی و سیاسی» نمیکند، بلکه میخواهد سنگرهای جامعه را فتح کند و ساختارهای آن را بر مبنای احکام و آموزههای خویش، بازسازی کند.