یادداشت/حسن صادقیان

چگونه«اشتباهات تاریخی» تکرار می شوند؟

جمله «تاریخ تکرار می شود» شاید به گوش همه رسیده است؛ به عنوان مثال انقلاب ها و شورش های مشابهی در برهه های مختلف رخ می‏دهند، رهبران سیاسی مشابه اعم از مصلح و مستبد در رأس قدرت قرار می گیرند و غیره.
کد خبر: ۹۰۴۹۰۷۰
|
۳۰ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۰:۴۴

به گزارش خبرگزاری بسیج، جمله «تاریخ تکرار می شود» شاید به گوش همه رسیده است؛ به این معنا که حوادث و وقایع در طول اعصار مختلف تکرار می شوند. به عنوان مثال انقلاب ها و شورش های مشابهی در برهه های مختلف رخ می‏دهند، رهبران سیاسی مشابه اعم از مصلح و مستبد در رأس قدرت قرار می گیرند و غیره. 

با توجه به فرمایش خداوند در قرآن، انَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ «خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملّتی را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند»، باید بگوییم تاریخ تکرار نمی شود، بلکه هر ملتی در هر دوره ای تاریخ خاص خود را می سازد که با دوران و عصرهای دیگر متفاوت و متمایز است؛ لذا آنچه تکرار می شود «اشتباهات تاریخی» است، که آنهم متأثر از «کنش و واکنش خود انسان‎ها» است. در این مقال تلاش شده است به چند عامل مهم تأثیرگذار در این خصوص اشاره شود:


1. اعتماد تام؛ یکی از اشتباهات تاریخی مهم جامعه ایرانی «اعتماد تام» به هر گونه ساختار سیاسی حاکم [اعم از داخلی و خارجی] و سپردن تمام امور کشور به سردمداران آن است. این اشتباه همواره باعث سؤاستفاده‏ های سیاسی - اقتصادی شده و در نتیجه بحران های زیادی را سبب گردیده است.


2. تقلید محض و مقایسه ناصحیح؛ این گزینه شامل ساختار سیاسی، جامعه، خانواده، فرد می شود؛ تقلید کورکورانه و مقایسه ناصحیح از وضعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، الگوها، آیین، فرهنگ، سنن و غیره. الگوبرداری بدون حساب و کتاب رضاشاه از آتاتورک و جمهوری ترکیه در بعد ساختاری و کپی برداری از فرهنگ ابزارگرایانه و صنعتی جهان غرب در بعد اجتماعی از نمونه های بارز این اشتباه است!


3. ناتمامی: همواره در طول تاریخ مردم ایران انقلاب کرده اند، ساختار یا حاکم سیاسی عوض کردند ولی در روند ساخت و به چرخه انداختن ساختار جدید، به شدت قصور دارند. معمولا همه امورات کشور به صورت ناقص انجام می شود!

 4. توجیه گری؛ به شدت تمایل به توجیه قصور و بدی‏های خود و همنوعان خود داریم؛ حزب، نهاد، ساختار یا هر جریانی را که به آن تعلق داریم و یا علاقمند هستیم را با همه قصورات و ضعف هایش توجیه می کنیم و اعتمادمان را از آن سلب نمی کنیم. 

5. فراموشکاری؛ به دلیل اینکه کمتر مطالعه می کنیم و علم و آگاهی کمی داریم، به ملت سریع الفراموشکار تبدیل شده ایم؛ فراموشی موضوع «عبرت‏گیری» را به تأخیر می اندازد و شاید هم به کلی از اذهان حذف می‏کند. به همین دلیل است که افراد در جامعه ما به راحتی تغییر چهره، رویکرد و اندیشه می دهند و در دوره‏های مختلف بر جامعه حکمرانی می کنند. نخبگان سیاسی ما در عین حال هم چپ هستند هم راست؛ هم دیندار هستند هم سکولار/لائیک؛ هم منتقد هستند هم هوادار؛ هم طرفدار اقتصاد بازار آزاد هستند، هم اقتصادی دولتی/ کوپنی؛ سخن از آزادی و برابری می زنند و در عین حال از سرکوب و فشار تبعیت می کنند و قص علی هذا.


6. تقدیرپذیری: گویا علاقه و تمایلی به تدبیر نداریم و می خواهیم همیشه دست قضا و قدر و تقدیر تکیه‏ گاه‏مان باشد؛ درست است که حیات سیاسی متأثر از دو گزینه تقدیر و فضیلت/تدبیر است اما کفه ترازوی تقدیر در جامعه ما سنگین تر می باشد.

7. عدم مطالبه ‏گری: هنوز با فرهنگ و آیین مطالبه‏ گری بیگانه هستیم؛ عدم مطالبه ‏گری باعث شده است اشتباهات مسئولین سیاسی تکرار گردد؛ چندین دوره در انتخابات مجلس، شورای شهر و محلات، ریاست جمهوری و غیره، شرکت و نمایندگانی انتخاب می کنیم؛ اما دریغ از مطالبه‏ گری مطالبات! به همین دلیل است که هیچ دوره ای از دوره های مجلس، شورای شهر و ریاست جمهوری متمایز و خاص تر از دیگری نیست!


8. شخص محوری: بیشتر به شخص محوری، شخصیت گرایی و تعقل شخصی علاقه و باور و اعتماد داریم تا نهادینگی و ساختارمندی و عقلانیت جمعی؛ این درحالی است که درصد خطا و لغزش و اشتباه در رویکرد اول به شدت زیادتر از رویکرد دوم است.
9. افراط و تفریط‏گری؛ تقریباً گفتار، کردار و پندارهای ما توأم با افراط و تفریط است؛ یک شبه می خواهیم تغییر یافته و متحول شویم؛ قوانین، سنن و آیین دیرین را عوض کنیم! در کشف حجاب افراط کردیم؛ در پذیرش حجاب هم به همان منوال! در امر آموزش و تربیت و فرهنگ، دادرسی و قضاوت تماماً تفریط داریم. امیر کبیر یک شبه می خواست آیین و سنن چند صدساله قاجار و سلطنت شاهنشاهی ناصر الدین شاه را از ریشه نابود کند! در مشروطیت می خواستیم سر تا پا غربی شویم! مدرنیسم فاشیستی پهلوی تمامی نهادهای مدنی را نابود کرد! در نظام جمهوری اسلامی هم با دخالت بیش از حد دین در سیاست، اعتبار دین کاهش و مردم را به سمت سکولاریسم و لائیسم افراطی کشانده شد! سکولاریسمی که برخلاف دوره پهلوی که شکل عمودی از بالا به پایین داشت؛ از پایین به بالاست! و این بس خطرناک تر است.


10. بی هدفی: چه در امر سیاسی - اجتماعی، چه در امور خانوادگی و فردی خیلی هدفمند نیستیم؛ چشم‏انداز درست وحسابی برای خود و نسل آینده نداریم؛ دچار بی هویتی شدیم و گویا هیچ فلسفه ای برای حیات سیاسی و اجتماعی و زندگی خود نداریم.


سخن آخر اینکه؛ همه عوامل فوق الذکر [شاید برای این عوامل بتوان موارد دیگری را نیز اضافه کرد] باعث می شوند اشتباهات تاریخی ما در سطوح مختلف حکومت، جامعه، خانواده و فرد تکرار شود و در نتیجه مانع توسعه یافتگی ما در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی گردد.

حسن صادقیان

ارسال نظرات
آخرین اخبار