به گزارش خبرگزاری بسیج از کرج ، مادر شهید در گفت و گویی کوتاه با خبرگزاری بسیج از صبرش در مواجهه با شهادت فرزند گفت:اینکه امروز استقامت دارم، همه از لطف خدا و ائمه علیهم السلام است.
خانم مرسلی مادر شهید مدافع حرم خلیلی ازدوران کودکی ابراهیم گفت : زمانیکه پدر ابراهیم شهید شد او یک و نیم سالش بود و همینطورکه پسرم آرام آرام بزرگ میشد خیلی بچه پرانرژی و شیطونی بود ولی کسی را اذیت نمی کرد،تا اینکه به 6سالگی رسید که بچه مودب و دانایی بود ، ابراهیم دو رفیق صمیمی بیشتر نداشت که آنها هم فرزندان شهیدبودند ، آنها ازبچگی با هم بزرگ شدند.
وی ادامه داد: ازهمان سالی که رفت کلاس هفتم عضو بسیج مدرسه شد،ابراهیم انگاربرای خودش هدف داشت وقتی عضوبسیج شدخیلی فعال بود .18سالش که شد رفت گروه تفحض در20 سالگی به من گفت که مادر من میخواهم بروم ماموریت درمناطق جنگی هم برای تفحص شهدا وهم ماموریت ازطرف آقا است.
مادر شهید ادامه داد : ابراهیم ازطرف بسیج چون فعال بودوعاشقانه کارمیکردوخودش علاقه داشت به ماموریت میرفت.
وی ادامه داد:از ماموریتی که رفته بود یک هفته ای گذشته بود که یک شب خواب دیدم ابراهیم مانندبچگی هایش افتاده توی استخرپدرش امد بغلش کرد و گذاشت بغل من و گفت مواظب ابراهیم باش ، وقتی ازخواب بیدارشدم دوساعت نگذشته بودکه برادرم زنگ زدگفت میخواهم بیایم خانه شما و به من گفت از ابراهیم خبرنداری و من گفتم نه ولی دوسه روزپیش زنگ زده بود وحالش خوب است.
مادر شهید خلیلی ادامه داد: پسرم 15 سال پیش روی مین رفت و از ناحیه پا جانباز شد. به من گفت مادر، تو اجازه ندادی بروم. گفتم تو جوانی هنوز 21 سال بیشتر نداری ولی گفت من دوره‌های تخصصی دیده‌ام که مین خنثی کنم. ایشان رفت و یک ماهی در منطقه گیلان‌غرب بود اما وقتی برگشت با جانبازی برگشت.
مرسلی افزود : تا 2 سال طول کشید تادوران نقاهتش را طی کند،خوب که شدگفت مادرمن میخاهم ازدواج کنم،گفتم مادرجان شماکارتون مشخص نیست گفت مادرم نگران نباش کارم درست میشود،شمابرایم یک دخترخوب وبا ایمان پیداکنید.
او ادامه داد:یک روز ازطرف بسیج به گردش تفریحی سمت کردان رفتیم ومن یک مادر و دختررا در انجا دیدم و از مادرش پرس و جوکردم و باپسرم صحبت کردم وقرار خاستگاری گذاشتیم وهمدیگر را پسندیدند و ازدواج کردند ، تا اینکه رفتند به سرکار و دو سال بعد صاحب یک فرزند دخترشدند و دو سال بعدش در سن 26 سالگی صاحب یک پسرشدند.
مرسلی ادامه داد:ابراهیم دربسیج مشغول درس دادن اسلحه،کانون وکلاس قران بود، رفتن ابراهیم به تفحص از26 سالگی شروع شد تا 32 سالگی تمام مناطقی که جنگ بود و مین گذاری شده بود برای پاکسازی میرفت تا اینکه جنگ سوریه شروع شد ، یک سالی بود که از رفتن خبری نبود، سال دوم جنگ سوریه بود که ابراهیم گفت اقاگفتند میتوانید بروید گفت یک عده ای دارن میروند دعاکن که من هم بروم گفتم با این وضعیتت و 2 تابچه حالا میخواهی بروی سوریه؟گفت اقاگفته است و من باید بروم وحکمشو دارم،گفتم زن وبچه ات راضی هستند گفت که راضی هستند و گفتم خداپشت وپناهت هرجاکه میروی خدمت کنی سرباز اقا امام زمان باشی .
مادر شهید خلیلی خطاب به جوانان گفت : جوانان خودشان و شخصیتشان راپیدا کنند و هدف داشته باشند .
اگرمن ازدولتمردان شاکی هستم بخاطرجوانان است که رهایشان کرده اندوجوانان تحصیل کرده بیکارهستندونورچشمی هادرخارج دررفاه هستند،ان شاالله خداجزایشان رابدهدمن به نوبه خودم که مادروهمسرشهیدهستم نمیگذرم ازشون که جوانان مارا ازدین ودیانت ومسولیت وخانواده رهاکرده اندونمی گذرم ازکسانی که به کشوروخون شهیدان ما خیانت میکنند،ان شاالله که خون شهیدان ما پاپیچ همه دزدان وخیانتگران کشورمان شود.
شهید «ابراهیم خلیلی» 38 ساله بود که در راه دفاع از حرم آل الله در جبهه سوریه و در شرق حلب به شهادت رسید. وی از نیروهای زبده تخریبچی لشکر 27 و فرمانده پایگاه مقاومت مسجد سبحان بود که سال‌های گذشته در جریان عملیات تفحص در غرب کشور از ناحیه پا مجروح شد. ابراهیم خلیلی پسر شهید داود خلیلی از شهدای دوران دفاع مقدس است که عمویش نیز در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیده است. از این شهید یک دختر 14 ساله و یک پسر 7 ساله به یادگار مانده است.
خبرنگار بسیجی : بختیاری
